جن کانونی برای خرافه پرستی

آنها قدرت نفوذ در آسمانها و خبرگیرى و استراق سمع داشتند، و بعداً ممنوع شدند.

خبرگزاری شبستان: ایا جن موجود است ؟ ایا جن شناختنی است ؟ جن چیست ؟ چرا باید بدانیم جن چیست ایا جن توان احاطه بر نفوس انسانی را دارا است و سوالات فراوانی که گاها ذهن ما را به خود مشغول میدارد. این نوشتار علت طرح چیستی جن را نه به عنوان یک پرسش بی هدف بلکه با این هدف مطرح میسازد تا جامعه ما را از لوث وجود برخی از خرافات دور سازد . برخی سودجویان از جهل جاهلان و بی خبری بیخبران به نفع نافعان بهره برده و با طرح عقایدی خرافاتی جامعه و کانون خانواده را الوده به عقاید انحرافی میسازند .در نوشتار قبل سعی شد دیدی واقع بینانه نسبت به جن ارائه شود .
از جمله صفاتی که در مورد جن از ایات قران استنباط میشود بدین قرار است :
1- موجودى است که از شعله آتش آفریده شده، بر خلاف انسان که از خاک آفریده شده است، (وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ) (الرحمن- 15)
2- داراى علم و ادراک و تشخیص حق از باطل است (آیات مختلف سوره جن).
3- داراى تکلیف و مسئولیت است (آیات سوره جن و سوره الرحمن).
4- گروهى از آنها مؤمن صالح و گروهى کافرند (وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ) (جن 11).
5- آنها داراى حشر و نشر و معادند (وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً) (جن 15).
6- آنها قدرت نفوذ در آسمانها و خبرگیرى و استراق سمع داشتند، و بعداً ممنوع شدند (وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً) (جن 9).
7- آنها با بعضى انسانها ارتباط برقرار مى‏کردند و با آگاهى محدودى که نسبت به بعضى از اسرار نهائى داشتند به اغواى انسانها مى‏پرداختند (وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً) (جن 6).
8- در میان آنها افرادى یافت مى‏شوند که از قدرت زیادى برخوردارند، همانگونه که در میان انسانها نیز چنین است (قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ) «یکى از گردنکشان جن به سلیمان گفت من تخت ملکه سبا را پیش از آنکه از جاى برخیزى از سرزمین او به اینجا مى‏آورم»! (نمل 39).
9- آنها قدرت بر انجام بعضى کارهاى مورد نیاز انسان را دارند (وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ... یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ): «گروهى از جن پیش روى سلیمان به اذن پروردگار کار مى‏کردند، و براى او معبدها، تمثالها، و ظروف بزرگ غذا تهیه مى‏کردند» (سبا 12- 13).
10- خلقت آنها در روى زمین قبل از خلقت انسانها بوده است (وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ) (حجر 27)( ر. ک : یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص: 552 ).
علامه طباطبائی ذیل ایات 6-9 سوره جن اورده اند :
" وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً" راغب مى‏گوید: کلمه" عوذ" به معناى ملتجى شدن به غیر است و جمله" رهقه الامر" معنایش این است که قهر فلان امر بر او احاطه کرد کلمه" رهق" به گناه و طغیان هم تفسیر شده. بعضى « مجمع البیان، ج 10، ص 369.» هم آن را به ترس و شر معنا کرده‏اند. بعضى « مجمع البیان، ج 10، ص 369.» دیگر گفته‏اند: به معناى ذلت و ضعف است. و همه این معانى لازمه معناى اصلى کلمه است.
و مراد از پناه بردن انس به جن- بطورى که گفته‏اند « مجمع البیان، ج 10، ص 369.» این است که در عرب رسم بوده که وقتى در مسافرت در شب به بیابانى بر مى‏خوردند از شر جانوران و شر سفیهان جنى به عزیز آن بیابان که سرپرست جنیان است پناه مى‏بردند و مى‏گفتند: من پناه مى‏برم به عزیز این وادى از شر سفهاى قومش. و از مقاتل « تفسیر روح البیان، ج 80، ص 193.» نقل شده که گفته: اولین کسى که به جن پناهنده شد طایفه‏اى از یمن، و سپس قبیله بنى حنیفه بودند، و آن گاه در همه عرب شایع گردید.
و بعید نیست مراد از" پناهنده شدن به جن" این باشد که براى رسیدن به مقاصدشان به کاهنى مراجعه نموده، از او بخواهند جن را به کمک دعوت کند، و اینکه گفته‏اند « مجمع البیان، ج 10، ص 369.»: رسم بوده هر گاه از اذیت و مضرت جن مى‏ترسیدند، به مردانى از انس مراجعه مى‏کردند، به همین معنا برگشت مى‏کند.
بنا بر این، ضمیر اولى از دو ضمیر در" فزادوهم" به رجالى از انس، و دومى به رجالى از جن بر مى‏گردد، و معناى جمله این است که رجال جن گناه رجال انس و طغیان و یا ذلت و ترس آنان را زیادتر کردند.
" وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً"… و مراد از" حرس شدید"، نگهبانان قدرتمندى است که نمى‏گذارند شیطانها در آسمانها استراق سمع کنند، و به همین جهت دنبالش فرمود:" و شهبا"، که منظور از شهابها سلاح آن نگهبانان است …. در نتیجه از مجموع دو آیه این خبر به دست مى‏آید که: جنیان به یک حادثه آسمانى برخورده‏اند، حادثه‏اى جدید که مقارن با نزول قرآن و بعثت خاتم الانبیاء (صلوات اللَّه علیه) رخ داده، و آن عبارت از این است که با بعثت آن جناب، جنیان از تلقى اخبار غیبى آسمانى و استراق سمع براى به دست آوردن آن ممنوع شده‏اند…..
بعلاوه از آیات قرآن به خوبى استفاده مى‏شود که بر خلاف آنچه در افواه مردم عوام مشهور است و آنها را «از ما بهتران» مى‏دانند، انسان نوعى است برتر از آنها، به دلیل اینکه تمام پیامبران الهى از انسانها برگزیده شدند، و آنها به پیامبر اسلام که از نوع بشر بود ایمان آوردند، و از او تبعیت کردند، و اصولًا واجب شدن سجده در برابر آدم بر شیطان که بنا به تصریح قرآن آن روز از (بزرگان) طایفه جن بود (کهف- 50) دلیل بر فضیلت نوع انسان بر جنّ مى‏باشد.
تا اینجا سخن از مطالبى بود که از قرآن مجید درباره این موجود ناپیدا استفاده مى‏شود که خالى از هرگونه خرافه و مسائل غیر علمى است، ولى مى‏دانیم مردم عوام و ناآگاه خرافات زیادى درباره این موجود ساخته‏اند که با عقل و منطق جور نمى‏آید، و به همین جهت یک چهره خرافى و غیر منطقى به این موجود داده که وقتى کلمه جن گفته مى‏شود مشتى خرافات نیز با آن تداعى مى‏شود از جمله اینکه آنها را با اشکال غریب و عجیب و وحشتناک، و موجوداتى دم دار و سم دار!، موذى و پرآزار، کینه‏توز و بدرفتار که ممکن است از ریختن یک ظرف آب داغ در یک نقطه خالى، خانه‏هائى را به آتش کشند! و موهومات دیگرى از این قبیل.
در حالى که اگر موضوع وجود جن از این خرافات پیراسته شود، اصل مطلب کاملا قابل قبول است، چرا که هیچ دلیلى بر انحصار موجودات زنده به آنچه ما مى‏بینیم، نداریم، موجوداتى را که انسان با حواس خود مى‏تواند درک کند، در برابر موجوداتى که با حواس قابل درک نیستند ناچیز است.
چشم ما رنگهاى محدودى را مى‏بیند، و گوش ما امواج صوتى محدودى را مى‏شنود، رنگها و صداهائى که با چشم و گوش ما قابل درک نیست بسیار بیش از آن است که قابل درک است.
به هر حال از یکسو قرآن کلام ناطق صادق، خبر از وجود جن با ویژگیهائى که در بالا ذکر شد داده است، و از سوى دیگر هیچ دلیل عقلى بر نفى آن وجود ندارد، از توجیهات غلط و ناروا باید بر حذر بود همانگونه که از خرافات عوام در این قسمت باید اجتناب کرد.
این نکته نیز قابل توجه است که جن گاهى بریک مفهوم وسیعتر اطلاق مى‏شود که انواع موجودات ناپیدا را شامل مى‏گردد، اعم از آنها که داراى عقل و در کند و آنها که عقل و درک ندارند، و حتى گروهى از حیواناتى که با چشم دیده مى‏شوند و معمولًا در لانه‏ها پنهانند، نیز در این معنى وسیع وارد است.
از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «خداوند جن را پنج صنف آفریده است: صنفى مانند باد در هوا (ناپیدا هستند) و صنفى به صورت مارها، و صنفى به صورت عقربها، و صنفى حشرات زمین‏اند، و صنفى از آنها مانند انسانند که بر آنها حساب و عقاب است» ««سفینة البحار» جلد اول صفحه 186 (ماده جن). ».
با توجه به این روایت و مفهوم گسترده آن، بسیارى از مشکلاتى که در روایات و داستانها در مورد جن گفته مى‏شود، حل خواهد شد.مثلا در بعضى از روایات از امیر مؤمنان على علیه السلام مى‏خوانیم که فرمود: لا تشرب الماء من ثلمة الاناء و لا من عروته فان الشیطان یقعد على العروة و الثلمة: «از قسمت شکسته ظرف و طرف دستگیره آن آب نخورید زیرا شیطان، روى دستگیره، و قسمت شکسته مى‏نشیند» « کتاب «کافى» جلد 6 صفحه 385 کتاب الاشربة باب الاوانى حدیث 5». جاى شکسته ظرف، و همچنین دسته آن محل اجتماع انواع میکربها است. (یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص: 555).
در سوره بقره ایات 275 می خوانیم :
الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاَّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى‏ فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (275) ترجمه:
کسانى که ربا مى‏خورند، (در قیامت) بر نمى‏خیزند مگر مانند کسى که بر اثر تماس شیطان، دیوانه شده (و نمى‏تواند تعادل خود را حفظ کند، گاهى زمین مى‏خورد، گاهى به پا مى‏خیزد). این، به خاطر آن است که گفتند:" داد و ستد هم مانند ربا است (و تفاوتى میان آن دو نیست.)" در حالى که خدا بیع را حلال کرده، و ربا را حرام! (زیرا فرق میان این دو، بسیار است.) و اگر کسى اندرز الهى به او رسد، و (از رباخوارى) خوددارى کند، سودهایى که در سابق [قبل از نزول حکم تحریم‏] به دست آورده، مال اوست، (و این حکم، گذشته را شامل نمى‏گردد،) و کار او به خدا واگذار مى‏شود، (و گذشته او را خواهد بخشید.) اما کسانى که باز گردند (و بار دیگر مرتکب این گناه شوند)، اهل آتش‏اند، و همیشه در آن مى‏مانند.( تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 364 )
این آیات با شدت تمام، ممنوعیت حکم ربا را شرح مى‏دهد .
زیرا در سوره روم که طبق ترتیب نزول قرآن سى‏امین سوره‏اى است که در مکه نازل شده سخن از ربا به میان آمده و در هیچ یک از سوره‏هاى" مکى" غیر از آن به مطلبى در باره ربا برخورد نمى‏کنیم ولى در این سوره کلام در باره ربا تنها به صورت اندرز اخلاقى آمده و مى‏فرماید: رباخوارى در پیشگاه پروردگار کار پسندیده‏اى نیست وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ « سوره روم، آیه 39. »
" از نظر افراد کوتاه بین ممکن است ثروت به وسیله رباخوارى زیاد گردد اما در پیشگاه خداوند چیزى بر آن افزوده نخواهد شد".
به هر حال این آیه و سایر آیات مربوط به ربا هنگامى نازل شد که رباخوارى با شدت هر چه تمامتر در مکه و مدینه و جزیره عربستان رواج داشت، و یکى از عوامل مهم زندگى طبقاتى و ناتوانى شدید طبقه زحمتکش و طغیان اشراف بود و لذا مبارزه قرآن با ربا بخش مهمى از مبارزات اجتماعى اسلام را تشکیل مى‏دهد.
این ایه در یک تشبیه گویا و رسا، حال رباخواران را مجسم مى‏سازد، مى‏فرماید:" کسانى که ربا مى‏خورند، بر نمى‏خیزند مگر مانند کسى که بر اثر تماس شیطان با او دیوانه شده" و نمى‏تواند تعادل خود را حفظ کند، گاه به زمین مى‏خورد و گاه بر مى‏خیزد (الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ). «1» یتخبطه" از ماده" خبط" به معنى عدم حفظ تعادل بدن به هنگام راه رفتن یا برخاستن است.در این جمله شخص رباخوار، تشبیه به آدم مصروع یا دیوانه بیمار گونه‏اى شده که به هنگام راه رفتن قادر نیست تعادل خود را حفظ کند و به طور صحیح گام بر دارد.
آیا منظور ترسیم حال آنان در قیامت و به هنگام ورود در صحنه رستاخیزاست؟ یعنى آنها به هنگام ورود در عرصه محشر به شکل دیوانگان و مصروعان محشور مى‏شوند؟اکثر مفسران این احتمال را پذیرفته‏اند.
ولى بعضى مى‏گویند منظور تجسم حال آنها در زندگى این دنیا است، زیرا عمل آنها همچون دیوانگان است، آنها فاقد تفکر صحیح اجتماعى هستند و حتى نمى‏توانند منافع خود را در نظر بگیرند و مسائلى مانند تعاون، همدردى، عواطف انسانى، نوع دوستى براى آنها، مفهومى ندارد و پرستش ثروت آن چنان چشم عقل آنها را کور کرده که نمى‏فهمند استثمار طبقات زیر دست، و غارت کردن دسترنج آنان بذر دشمنى را در دلهاى آنها مى‏پاشد، و به انقلابها و انفجارهاى اجتماعى که اساس مالکیت را به خطر مى‏افکند منتهى مى‏شود، و در این صورت امنیت و آرامش در چنین اجتماعى وجود نخواهد داشت، بنا بر این او هم نمى‏تواند راحت زندگى کند، پس مشى او مشى دیوانگان است.
اما از آنجا که وضع انسان در جهان دیگر تجسمى از اعمال او در این جهان است ممکن است آیه اشاره به هر دو معنى باشد، آرى رباخواران که قیامشان در دنیا بى‏رویه و غیر عاقلانه و آمیخته با" ثروت‏اندوزى جنون آمیز" است، در جهان دیگر نیز بسان دیوانگان محشور مى‏شوند.
در روایتى در تفسیر آیه مى‏خوانیم که امام صادق ع فرمود:"آکل الربا لا یخرج من الدنیا حتى یتخبطه الشیطان‏" یعنى،" رباخوار از دنیا بیرون نمى‏رود مگر این که به نوعى از جنون مبتلا خواهد شد" « تفسیر عیاشى، جلد 1 صفحه 152 حدیث 503.».
سؤال:در اینجا سؤالى پیش مى‏آید و آن این است که آیا سرچشمه جنون و صرع از شیطان است که در آیه بالا به آن اشاره شده است با این که مى‏دانیم صرع و جنون از بیماریهاى روانى هستند و غالبا عوامل شناخته شده‏اى دارند.
پاسخ:جمعى معتقد هستند که تعبیر" مس شیطان" کنایه از بیمارى روانى و جنون است و این تعبیر در میان عرب معمول بوده نه اینکه واقعا شیطان تاثیرى در روح انسان بگذارد ولى هیچ بعید نیست که بعضى از کارهاى شیطانى و اعمال بى‏رویه و نادرست سبب یک نوع جنون شیطانى گردد، یعنى به دنبال آن اعمال، شیطان در شخص اثر بگذارد و تعادل روانى او را بر هم زند از این گذشته اعمال شیطانى و نادرست هنگامى که روى هم متراکم گردد اثر طبیعى آن از دست رفتن حس‏ تشخیص صحیح و قدرت بر تفکر منطقى مى‏باشد.(تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 368).
روح الله دارائی

پایان پیام/

کد خبر 101026

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha