انتشار کتابی از آلبرت کوچویی همزمان با سال نو میلادی

انتشارات آرادمان همزمان با سال نو میلادی، مجموعه‌ای از نوشته‌های «آلبرت کوچویی» را در قامت یک کتاب منتشر کرد.

به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از انتشارات آرادمان، در این کتاب که با نام «به کجا چنین شتابان» با طرح جلدی  از بهزاد شیشه‌گران منتشر شده، مجموعه‌ای 35تایی از یادداشت‌های کوچویی در حوزه‌های مختلف آمده است.

آلبرت کوچویی، پیشکسوت نقد هنری و گویندگی، متولد 1322 همدان و ساکن تهران، از هموطنان مسیحی آشوری است.

او در مقدمه این کتاب که آن‌را به خواهرش «جنی» و همه رؤیاهای کودکی‌اش تقدیم کرده، نوشته است:

«خانه ما کنار رودی بود که از دل شهر همدان می‌گذشت و امروز اما دیگر نیست. تا رسیدن به آن رود، کناره‌های ژرف و هولناکی بود. دنیای قصه‌های مادر که برای من می‌خواند، گاه هول و هراس سرازیر شدن از آن کناره‌ها را داشتند و غلتیدن به دل آن آب‌ها بود و آرامش بسیار، گذر از خانه تا رسیدن به پلی سنگی، برفراز آن آب بود و شتاب برای رسیدن به مدرسه الوند، با دست در دست خواهر ـ کودکستانی بودم ـ خواهر، «جنی» کلاس چهارم ـ پنجم دبستان. قصه‌های مادر را، شعبدهبازی‌های ابتدایی، اما برای من، حیرتانگیز برادر، با همدستی خواهر، در شبانگاه تاریک، رنگ باور، می‌زد، و بر این‌ها، تا رسیدن به کودکستان که جادوی واژه‌ها، حروف و کلمات سیاه، دنیای خیال و خیالپردازیام رارنگی غریب ـ بیشترسیاه ـ می‌زد. بر تختهسیاه مدرسه و بر کاغذ سپید، همه آن خیال‌ها، رنگ باختند و دنیای من شد، دنیای واژه‌ها و کلمات.

در خانه‌ای که تنهایی و هیاهوها را همین کلمات پر می‌کردند. پدر، برادر و خواهر، روزنامه و مجلهخوان و مادر، اهل کتاب بود. این، سال‌های بیست و سی در همدان بود. هر گوشه شهر به سبزهزار و دار و درخت می‌رسید و از شهر خاکستری، می‌کند. نوشتن را از همان سال اول دبستان، که حالا در آبادان مدرن ـ نوین و امروزی ـ بودیم، همپای شهرهای اروپایی،آغاز کردم. کلمات قصار، که از مجلات برادر و خواهر الهام می‌گرفتم، تا رسیدن به قصه‌ها، که باز وامدار پاورقی‌های سبکتکین سالور، حسینقلی مستعان و بسیاری دیگر بودم، که باز در آن مجلات و در قصه‌های مادر می‌آمدند. تا در همان سال‌های نوجوانی، به همت بلند دبیر ادبیاتمان، محمود مشرف آزاد تهرانی ـ م.آزاد ـ به روزنامه‌ها و مجلات و البته رادیو نفت ملی آبادان راه یافتم.

تا پیش از دانشگاه، سهم نوشته‌های من، در رادیو ـ ابتدا نفت ملی آبادان و بعد رادیو رضائیه و بعدتر رادیو ایران ـ بیشتر بود، خیلی بیشتر، ده‌ها و شاید صدها برنامه رادیویی و عمدتا البته، همه فرهنگی و ادبی، این دنیای من شد. در نوشتههایم در روزنامه‌ها، لذت ماندگاری را می‌دیدم و در رادیو، لذت شنیده شدن ـ در همان لحظه ـ انگار بر صحنه زنده تاتر. نوشته‌های رادیویی اما به گفته بچه‌ها، باد هوا می‌شدند. نیست می‌شدند، همان لحظه، زنده بودند و تمام. اما روزنامه‌ها، عمری چند صباح بیشتر داشتند. کتاب البته که، اما ماندگار همیشه دوران بود. نخستین بار، به اجبار و به زور دوست دوران روزنامهنگاریام در آیندگان، در نشر پوینده، سه ـ چهار کتاب من در یک سال در آمد. زور او برای چاپ شعرهای ترجمه شده من نه مثل مجموعه شعر فدریکو گارسیا لورکا، که به چاپ رساند، به جایی نرسید. سرانجام ترجیح داد مجموعه مقالههایم را در روزنامه اعتماد و رادیو، در یک مجموعه بیاورد، شد کتاب ـ همه دلتنگیها ـ اما دریغ، سرطان پرشتاب، نگذاشت چاپ آن را به دست بگیرد. زنده‌یاد علی دهقان. جور او را همسر گرامی‌اش و همکار عزیزشان کشیدند.

حالا زور بسیار علیرضا بهرامی، شاعری که او را بسیار دوست دارم. خود و نوشتههایش ـ شعرهایش ـ که مرا به دنیای شادمانه می‌کشاند، توانست مرا وا دارد، تا مجموعه دیگری را به همت بلند او، به کتاب برسانم، همین ـ به کجا چنین شتابان ـ

کتاب 98صفحه‌ای «به کجا چنین شتابان» به بهای 20000 تومان توسط انتشارات آرادمان منتشر و همزمان با آغاز سال 2021 میلادی در بازار نشر ایران عرضه شده است.

 
کد خبر 1010708

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha