خبرگزاری شبستان : در گزارش قبل به رنسانس اسلامی اشاره شد . لازم میبینیم اصطلاح دیگری از تحولات اجتماعی و سیاسی را مرور کنیم .بسیار شنیدهایم که تحولات اجتماعی خاصه تحولات اخیر در دول اسلامی را با عنوان موج بیداری اسلامی یاد میکنند . خوب است با واکاوی این اصطلاح به برخی از سطوح درونی تحولات و اصلاحات اجتماعی نظر اندازیم . شهید مطهری در بخش از آراء خود به موج اسلامی اشاره داشته اند . ایشان قائلند :
هر حادثهاى در جهان طبیعت جنبشى مىآفریند و اگر انرا به مثابه موجی در دریا فرض کنیم موجب خروش امواج دیگر میشود سطح جامعه مانند دریا است که امواج پدید امده در ان امواج دیگر را پدیدی میاورد . این ویژگی خاصه هر جامعهاست زیرا زندگی افراد در جامعه به همدیگر وابسطه است . صلاح و سلامت فرد ، صلاح جامعه است و صلاح جامعه ، سلامت افراد جامعه است . حتی متفکرانی که انسان را مدنی بالطبع نمیدانند و ویا اندیشمندانی که روح جمعهی را باور ندارند بر ارتباط و همبستگی افراد جامعه در زندگی مشترک هم داستانند . حوادث اجتماعی خود موجى و جنبشى است که بر سطح اقیانوس بیکران جامعه نمودار مىگردد.
در دیدی وسیع تر این اقیانوس بیکران با اقیانوسهای دیگر در ارتباط است که ما آن را با نامهاى جهان، طبیعت، گیتى و غیره مىخوانیم . همواره از درون خویش امواجى برون مىفکند و جنبشهایى تولید مىکند.
« آنچه بر ما از این اقیانوس نمودار مىشود و در حیطه حواس ما قرار مىگیرد و عقل ما در جستجوى کُنه و ماهیت آنها برمىآید- از نظرى- همین امواج و چین و شکنهاست که آنها را «حادثه» مىخوانیم و نامهاى مختلف بر آنها مىنهیم و در جستجوى معرفت آنها برمىآییم. اگر این امواج و چین و شکنها و به عبارت دیگر اگر این «تعیّنات» نمىبود راهى براى معرفت نبود، زیرا نشانى نبود بلکه طبیعت و جهانى در کار نبود. چه، جدایى طبیعت از جنبش و تموّج امکان پذیر نیست.» ( مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج16).
همین نشانهها و علامتها و پیچ و خمها و نشیب و فرازهاست که به حواس ما امکان عکسبردارى از اشیاء مىدهد و آن عکس و تصویرها به دست قاضى عقل سپرده مىشود.از این رو، هر چیزى در طبیعت تا هست متموّج است و در جنبش و تکاپوست، و تا متموّج است و در تکاپوست هست. بى موجى و بىجنبشى مساوى نیستى است:
ساحل افتاده گفت گرچه بسى زیستم آه نه معلوم شد هیچ که من چیستم
موجِ ز خود رفتهاى تیز خرامید و گفت هستم اگر مىروم، گر نروم نیستم
امواج هویتی مستقل از دریا ندارند و به همان نحو دریای بی موج نیز هویت خود را از دست خواهد داد . تفاوت امواج و خروشها در کمیت و کیفیت انها است . به واسطه این خصوصیا ت امواج و حوادث عناوینی را به خود اختصای میدهند مثلا موج اسلامی ، رنسانس غربی ، انقلاب اسلامی ، بیداری اسلامی ، نهضت مشروطه و ..... . جامعه و دریا نیز بر اساس امواج خود هویت میگیرد . جامعه اسلامی، جامعه ازادی خواه ، جامعه سکولار و... البته پر واضح است جوامع ثابت نمی مانند و لزوما وجه تسمیه جوامع به حوادث و امواج خاص بستگی ندارد بلکه امکان دارد برخی از حوادث با استبداد حکام مواجه شود و یا به مرور هویت ومحتوای خود را دست دهند لذا انقلابیون پیوسته باید هشیار باشند تا انقلاب انها را سودجویان به غارت نبرند .
«امواج طبق خاصیت ذاتى خود، به محض پیدایش رو به وسعت و گسترش مىنهند؛ متوالیاً بر وسعت دایره خویش مىافزایند و فاصله محیط و مرکز را بیشتر مىکنند. و از طرف دیگر، به هر نسبت که بر وسعت دایره خود مىافزایند، از قوت و شدت طول آنها کاسته مىشود؛ تدریجاً ضعیف و ضعیفتر مىگردند و طولشان کم و کمتر مىشود تا آنکه به نیستى و نابودى- لااقل از نظر ما- مىگرایند و به دنیاى عدم مىپیوندند». ( مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج16).
محیط اجتماع بشرى با مجموع حوادث بزرگ و کوچک، سودمند یا زیان آورى که در آن رخ مىدهد، خود دریایى است پر از موج و جنبش و توفان و لرزش. امواج این دریا نیز به تدریج رو به وسعت مىنهند و در برخورد با هم، یکدیگر را مغلوب مىنمایند. اما برخى از امواج این دریاى عظیم بر خلاف سایر امواج- که هرچه بر وسعتشان افزوده مىشود از قدرت و قوتشان کاسته مىشود و رو به نابودى مىروند- به موازات وسعت دایره، بر قوت و قدرت و طول آنها افزوده مىشود و توان مقابله آنها با امواج مخالف فزونى مىگیرد؛ گویى از نوعى خاصیت حیاتى بهره مندند و نیروى مرموز «نموّ» و رشد در آنها نهفته است.
از دیدگاه شهید مطهری : برخى از امواج اجتماعى زندهاند. امواج زنده همانهاست که از جوهر حیات سرچشمه مىگیرد؛ مسیرشان مسیر حیات و جهتشان تکامل است.پارهاى از نهضتهاى فکرى، علمى، اخلاقى و هنرى از آن جهت جاوید مىمانند که خود زندهاند و از نیروى مرموز حیات بهره مندند.زندهترین امواج اجتماعى، امواج و جنبشهاى دینى است. پیوند این امواج و این نهضتها با جوهر حیات و فطرت زندگى از هر چیز دیگر اصیلتر است. در هیچ حرکت و در هیچ موج دیگر این اندازه نیروى حیاتى و قدرت رشد و بالندگى وجود ندارد.
اگر امواج اجتماعی از فطرت موجود ذی حیات یعنی انسان بر امده باشد ، از خاصیت تداوم و بقاء برخوردار است . تا زمانی که این امواج از منشاء فطرت و حیات بهرمند باشند بقاء انها تضمین شده است اما به محض انکه از منشاء حیات فاصله گیرند و یا به واسطه موانع و نفاق و تفرقه از سرچشمه حیات دور شوند ، نهضت انها رو به زوال خواهد گروید . سخن محمد عبده را فراموش نکنیم که گفت : .... ما (مسلمانان ) از روزى که مذهب خویش را رها کردیم عقب رفتیم.
تاریخ اسلام، از این نظر سخت آموزنده و تکان دهنده است. اسلام در ابتدا به صورت یک موج بسیار کوچکى پدید آمد و بر خلاف هزاران امواج پرسروصدا و پر دبدبه جهان، در روزهاى اول از چهاردیوار خانهاى که تنها سه تن:
محمد صلى الله علیه و آله و خدیجه و على علیه السلام را در بر مىگرفت تجاوز نمىکرد. اندکى طول نکشید که به سایر خانههاى مکه سرایت کرد. پس از حدود ده سال به خارج مکه بالخصوص مدینه کشیده شد و در مدت کمى به سایر نقاط جزیرة العرب امتداد یافت و در کمتر از نیم قرن دامنهاش سراسر جهان متمدن آن روز را گرفت و آوایش به همه گوشها رسید.
این موج- همانطور که خاصیت موجهاى زنده است- به موازات اینکه رو به وسعت و گسترش نهاد، بر قوّت و قدرت و طول خویش افزود. هیچ دین، آیین، مسلک و نهضتى را نمىتوان یافت که در طول این چهارده قرن تحت تأثیر اسلام قرار نگرفته باشد، و هیچ نقطه متمدن را نمىتوان پیدا کرد که در آنجا اسلام نفوذ نکرده باشد. امروز نیز پس از چهارده قرن و در آغاز پانزدهمین قرن بعثت، بشر شاهد وسعت تدریجى و قوّت و قدرت روزافزون آن است.
موج اسلامى در طول تاریخ چهارده قرنى خود با امواج مخالف سهمگین نژادى، مذهبى، سیاسى و فرهنگى روبرو شده است. بگذریم از سدها و دیوارهایى که مردم لجوج و متعصب و جاهل عرب صدر اسلام در جلو این موج مقدس کشیدند و یکى پس از دیگرى درهم شکست. تاریخ اسلام، مخصوصاً در دویست ساله اول پر است از امواج مخالف مذهبى، نژادى و سیاسى که هیچ کدام تاب مقاومت نیاورده، نیست و نابود شدهاند و اکنون جز نامى از آنها در تاریخ نیست و تنها در این قرن، استعمارگران غربى- که به هر ریسمان پوسیدهاى علیه اسلام دست مىیازند- در صدد بهره بردارى از آنها افتادهاند.
اسلام در تاریخ چهارده قرنى خود نه تنها ضربه و صدمهاى از نهضتهاى فرهنگى ندیده است، بلکه خود موجد نهضتهاى عظیم فرهنگى شد؛ تمدن و فرهنگ را در خدمت خویش گرفت و رهبرى کرد و به آنها جان و ایمان داد و قوى و پایدارشان ساخت.
اکنون نیز که نیمه دوم قرن بیستم است و دوران جنگ ایدئولوژیها و عقاید است، اسلام رقیب سرسختى براى آنها به شمار مىرود؛ آنها را یا به خدمت خود مىگمارد و یا پیروزمندانه با آنها دست و پنجه نرم مىکند. چه نشانى براى جاندار بودن و جاوید ماندن بهتر از این؟!.
اسلام از طرفى پیمان خویش را با عقل، سخت استوار کرده است؛ عقل را به عنوان یکى از ارکان اصلى دین پذیرفته؛ بالاتر، پیامبر درونىاش خوانده است. از طرف دیگر، مُلک و ملکوت، دنیا و آخرت، جسم و روح، ظاهر و باطن، ماده و معنى را یکجا در نظر گرفته و همه جانبه نگریسته و از هر افراط و تفریطى دورى جسته است. از اینها گذشته، «برنامه کامل» خویش را به وسیله رهبرى شایسته و مجریانى لایق به جهان عرضه کرده است.
نیرومندترین و مجهزترین مخالفان اسلام در طول این چهارده قرن، مسیحیان بودهاند. هنگامى که به تاریخچه داورى این رقیب نیرومند مىنگریم مىبینیم دوره به دوره به سوى انصاف گراییده است؛ و این خود از طرفى نشانه وجدان جهانى است و از طرف دیگر نشانه حقیقت اسلام است. موجى چنان زنده که فرهنگهاى جهان را در خود جذب، و عقلهاى نیرومند مفکّران و فلاسفه و دانشمندان را در پیشگاه خود خاضع، و انصاف دشمن را برانگیزد، و پیوسته در حال رشد و نمو باشد تا آنجا که در حدود هفتصد میلیون «1» جمعیت بشرى را در پیشگاه خود خاضع نماید، جز اینکه از صمیم «وحى» سرچشمه بگیرد و پیام خداى بشر براى بشر باشد و براى نجات بشر رسیده باشد چیز دیگرى نمىتواند باشد. هرگز موجى که از دِماغ یک بشر بر خیزد، نمىتواند این اندازه خاصیت و اثر داشته باشد.راستى حیرتآور نیست که مردى «امّى» و درس نخوانده از میان مردمى بىسواد (امّیّون) و در سرزمینى که جز جهل و فساد و خودخواهى و خودپرستى اثرى در آن نیست، بپا خیزد و نهضتى چنین مبارک و میمون و پرثمر ایجاد نماید؟!.( مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج16، ص: 37)
جامعه اسلامی اگر به اسلام ناب رسول اکرم بازگردد میتواند موجی عظیم پدیدی اورد .موج اسلام در ابتدا از فطرت بشریت خروش یافت و اگر موج بیداری اسلامی منشاء حیات را مجدد جویا شود میتواند امواج خود را به سر منزل مقصود برساند و بقاء خود را تضمین کند .
ادامه دارد
روح الله دارائی
پایان پیام/
نظر شما