خبرگزاری شبستان : در گزارش گذشته به سیدجمالالدین اسدآبادى به عنوان یکی از پیشگامان و فعالان نهضتهاى اصلاحى صدساله اخیردر جهان اسلام و برخی از ویژگی ها و اراء ایشان اشاره شد . سید جمال دردهای جامعه مسلمین عصر خود را بر شمرد که برخی از انها هم چنان دامنگیر جوامع عصر ما می باشد در این گزارش به برخی از راههای برون رفت از این مشکلات و کاستیها اشاره خواهد شد .
سید جمال الدین اسد ابادی چاره دردهای جامعه اسلامی را در امور ذیل دنبال میکرد :
1. مبارزه مردم با مستبدان. مردم ایمان پیدا کنند که مبارزه سیاسى یک وظیفه شرعى و مذهبى است. بصیرت مردم در این مقطع بسیار مهم است . همبستگى دین و سیاست را باید به مردم تفهیم کرد.
بی شک امام خمینی بر حضور و بصیرت مردم بسیار تاکید داشت . امام خمینی و رهبر انقلاب بارها بر حضور مردم و تکلیف انها در انتخابات تاکید داشتهاند . آگاهى سیاسى فرد مسلمان و ضرورت دخالت او در سرنوشت سیاسى کشور خودش و جامعه اسلامى، یکى از طرحهاى سید براى چارهجویى دردهاى موجود بود.
2. مجهز شدن به علوم و فنون جدید. ظاهراً سید در این زمینه هیچ اقدام عملى از قبیل تأسیس و تشکیل مدرسه یا انجمنهاى علمى انجام نداده، همان بوده که در خطابهها و نوشتههاى خود مردم را مىخوانده است. بعد از انقلاب نیز همین روش با توجه به بیانات دو رهبر انقلاب اسلامی در دستور کار مسئولین قرار گرفت .
در اروپا علیه اسلام تبلیغ مىشد که اسلام دین جبرى و قضا و قدرى است و آزادى فرد را نفى مىکند و علت انحطاط مسلمانان اعتقاد آنها به قضا و قدر جبرى و کور است « رجوع شود به کتاب انسان و سرنوشت، تألیف مرتضى مطهرى.» مىگفتند اسلام ضد علم است، دورى مسلمانان از علم را باید در تعلیمات خود اسلام جست. سید در مجله عروةالوثقى و در مقالهاى مستقل، از نظریه اسلام درباره قضا و قدر دفاع کرد و آن را در شکل اسلامىاش نه تنها عامل انحطاط ندانست، برعکس عامل ترقى و تعالى شمرد .
3. بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافات . به تعبیر شهید مطهری : بازگشت مسلمانان به اسلام نخستین از نظر سید به معنى بازگشت به قرآن و سنت معتبر و سیره سلف صالح است. امام خمینی اسلام ناب را به جامعه ایرانی معرفی کرد.
4. ایمان و اعتماد به مکتب. سید در نشریات و خطابههاى خود کوشش داشت مسلمانان را عمیقاً مؤمن سازد که اسلام قادر است به عنوان یک مکتب و یک ایدئولوژى، مسلمانان را نجات و رهایى بخشد .مسلمانان باید مطمئن باشند که براى تأمین سعادت خود نیاز به مکتب دیگر ندارند و نباید به جانب مکتب دیگر دست دراز کنند.
لازمه هر نهضت و تحول ، تحول ایدئولوژیک است . لذا در اول انقلاب اسلامی شاهد هستیم متفکران اسلامی نظیر شهید مطهری و شهید بهشتی و خاصه امام خمینی بارها و بارها محتوای انقلاب را بازکو میکنند . چون تحول و نهضت بر اساس ائده نو طرح میشود . لازم است از گفتار شهید مطهری و متد سید جمال درس گیریم . شاید برای برخی طرح مباحث فلسفی پر رنگ نشده است و با هر عنوانی به مخالفت با فلسفه میپردازند غافل از انکه هر تحول اجتماعی و سیاسی بر گرفته از ایده و بینش فلسفی است. سید جمال براى فلسفه الهى اسلامى ارزش قائل بود. فلسفه تدریس مىکرد و پیروان خویش را به آموختن حکمت الهى اسلامى تشویق مىکرد. شاگرد وفادارش محمد عبده را به مطالعه فلسفه وادار نمود.
شاید علت انکه در دنیای شیعه شاهد نهضتها بیشتر هستیم سازگری بیشتر شیعه با تعقل و فلسفه است . تا حدی مخالفت شدید با شیعه و کشتار شیعیان را میتوان در این مقوله واکاوی کرد . چون شیعه نگرش و متد و ایدئولوژی خاص و پویایی دارد و لذا زیر بار هر عقیده و بینش انحرافی نمی رود .شیعیان بر جنبه تفکر و تامل و عقل گرائی اسلام تاکید دارند و انرا مقوله انفکاک ناپذیر اسلام میدانند . علت پیروزی انقلاب اسلامی صرف نظر از نقش بی بدیل امام خمینی و حضور مردم ، منطق قوی حاکم بر ان است . امام خمینی با توجه به کاستیهای موجود، اسلامی را معرفی کرد که جمهوریت و اسلامیت را در کالبدی متعالی با هم جمع مرد .
5. مبارزه با استعمار خارجى اعم از استعمار سیاسى، استعمار اقتصادى ، استعمار فرهنگى . برخی فرهنگ غربى را یگانه فرهنگ انسانى و سعادتبخش معرفى مىکنند تا آنجا که برخى طرفداران مدرنیته را معتقد ساخت که باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگى شود؛ خطش خط فرنگى، زبانش زبان فرنگى، طرز لباس پوشیدنش همان طرز لباس پوشیدن فرنگى، آدابش، مراسمش، تشریفاتش، ادبیاتش، عقایدش، فلسفهاش، هنرش، اخلاقش همه فرنگى شود.
در ترکیه در زمان مصطفی کمال پاشا معروف به آتاترک به معنای پدر ترک ، خط به لاتینی تغییر یافت . در زمان کنونی استعمار فرهنگی را میتوان در مقوله جنگ نرم دنبال کرد . از دیگر اقدمات آتا ترک ترویج جداکردن دین از سیاست بود در حالی که سید طرح همبستگى دین و سیاست را دنبال میکرد. وی تلاش فراوان داشت که شعور مذهبى مسلمانان را براى مبارزه با استبداد و استعمار بیدار سازد .
جدایى دین و سیاست (سکولاریسم) که از سوی آتاتورک دنبال شد و هم اکنون نیز در ترکیه دنبال میشود ، تئوری انحرافی غرب است تا اسلامی متناسب با ایدئولوژی غربی را بر جامعه مسلمین تحمیل کند . سید جمال و امام خمینی و دیگر اندیشمندان مسلمان از مخالفان این نگرش بودند .
شهید مطهری علت استقبال مسیحیان عرب و مسلمانان طرفدار مدنیته از ایده جدایى دین و سیاست را چنین بازگو میکنند :
این مسلمانان در حقیقت از یک جریان دیگر رنج مىبردند، و آن اینکه در جهان تسنن به حکم اینکه خلفا و سلاطین را «اولىالامر» مىدانستند و اطاعت آنها را از جنبه دینى واجب مىشمردند، همبستگى دین و سیاست به صورت در خدمت قرارگرفتن دین از طرف سیاست بود. آنان که طرفدار جدایى دین از سیاست بودند اینچنین جدایى را مىخواستند؛ یعنى مىخواستند خلیفه عثمانى یا حاکم مصرى صرفاً یک مقام دنیایى شناخته شود نه یک مقام دینى، و وجدان مذهبى و ملى مردم در انتقاد از او آزاد باشد، و این سخنى درست بود. همبستگى دین و سیاست که امثال سید جمال مطرح مىکردند به معنى این نبود که .... استبداد سیاسى به خودْ قداست دینى بدهد، بلکه برعکس به معنى این است که توده مسلمان دخالت در سرنوشت سیاسى خود را یک وظیفه و مسئولیت مهم دینى بشمارد. همبستگى دین و سیاست به معنى وابستگى دین به سیاست نیست، بلکه به معنى وابستگى سیاست به دین است.عدهاى از مسلمانان عرب که از علمانیت و جدایى دین از سیاست دفاع مىکردند، نمىخواستند دخالت توده را در سیاست به عنوان یک وظیفه دینى انکار کنند، مىخواستند اعتبار دینى و مذهبى مقامات سیاسى را نفى نمایند. چنانکه مىدانیم وابستگى دین به سیاست به مفهومى که در بالا طرح شد یعنى مقام قدسى داشتن حکّام، اختصاص به جهان تسنن دارد. در شیعه هیچگاه چنین مفهومى وجود نداشته است. تفسیر شیعه از «اولىالامر» هرگز به صورت بالا نبوده است.( مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج24، ص: 39 ).
6. اتحاد اسلام: منظور از اتحاد اسلام، اتحاد مذهبى نبود. منظور اتحاد جبههاى و سیاسى بود، یعنى تشکیل صف واحد در مقابل دشمن غارتگر .سید به مسلمانان هشدار مىداد که «روح صلیبى» همچنان در غرب مسیحى، بالاخص در انگلستان زنده و شعلهور است. غرب علىرغم اینکه با ماسک آزادمنشى تعصب را نکوهش مىکند خود در دام تعصب (خصوصاً تعصب مذهبى علیه مسلمانان) سخت گرفتار است. سید مىگفت:
اروپاییان چون اعتقاد دینى مسلمانان را استوارترین پیوند میان آنان مىبینند، مىکوشند تا با نام مخالفت با تعصب، این پیوند را سست کنند ولى خود بیش از هر گروه و کیش به تعصب دینى گرفتارند. گلادستون ترجمانى است از روح پطرس راهب، یعنى بازنماى جنگهاى صلیبى « سیرى در اندیشه سیاسى عرب، ص 102».
واقعبینى سید پس از حدود نیم قرن به خوبى آشکار شد. آنگاه که افسر اروپایى فرمانده ارتش یهود در جنگ اول اعراب و اسرائیل، بیتالمقدس را از مسلمانان گرفت و تحویل یهودیان داد و دولت صهیونیستى اسرائیل تشکیل شد، گفت: «الان جنگهاى صلیبى پایان یافت.»
رواج اندیشه قومیّتپرستى و ملّیتپرستى و به اصطلاح «ناسیونالیسم» که به صورتهاى پانعربیسم، پانایرانیسم، پانترکیسم، پانهندوئیسم و غیره در کشورهاى اسلامى با وسوسه استعمار تبلیغ شد، و همچنین سیاست تشدید نزاعهاى مذهبى شیعه و سنى، و همچنین قطعهقطعه کردن سرزمین اسلامى به صورت کشورهاى کوچک و قهراً رقیب، همه براى مبارزه با آن اندیشه ریشهکن کننده استعمار یعنى «اتحاد اسلام» بوده و هست. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج24، ص: 41
7. دمیدن روح مبارزه و جهاد به کالبد نیمهجان جامعه اسلامى.
سید جمال که مىخواست روح اسلام را به پیکر مسلمین بدمد و غیرت اسلامى آنان را به جوش آورد، اصل فراموششده جهاد را پیش کشید و فراموش شدن این اصل را عامل بزرگى براى انحطاط مسلمین تلقى کرد. اگر روح صلیبى هنوز در رگ و پیوند غربى هست، چرا مسلمان روح مجاهدگرى خود را از یاد ببرد؟
8. مبارزه با خودباختگى در برابر غرب. مسلمانان در قرن سیزدهم هجرى و نوزدهم مسیحى، یا از آنچه در غرب مىگذشت بىخبر بودند و یا اگر سفرى به غرب رفته بودند و کم و بیش از آنچه در جهان پیشرفته غرب مىگذشت آگاه مىشدند، سخت مرعوب یا مجذوب مىشدند و از اینکه شرق اسلامى بتواند در برابر غرب مسیحى به نحوى، چه به شکل رقابت و چه به شکل مبارزه، قد علم کند مأیوس بودند.
سید جمال ، نه مجذوب تمدن غرب بود و نه مرعوب، همواره مسلمانان را هشدار مىداد ترس و نومیدى را به خود راه ندهند و در مقابل استعمار غربى ایستادگى نمایند.
شهید مطهری سید جمال الدین را چنین معرفی میکند :
سید جمال از یک سلسله مزایاى طبیعى و اکتسابى برخوردار بوده که در مجموع نظیرى برایش نمىتوان یافت. از نظر طبیعى اولًا از هوش و استعداد خارقالعادهاى برخوردار بوده که به ندرت در میان افراد بشر نظیرى برایش مىتوان یافت. این چیزى است که همه کسانى که او را از نزدیک دیدهاند بدان معترفند. ثانیاً نفوذ کلام و قدرت القاء و تلقین فوقالعادهاى داشته است، گویى از نوعى هیپنوتیزم و سِحر کلام برخوردار بوده است. در خطابههایش که در مصر ایراد کرده گاه ولوله ایجاد مىکرده، مردم را بر حال و وضع خود سخت مىگریانده و به هیجان مىآورده است.
از نظر اکتسابى اولین امتیازش این است که فرهنگش فرهنگ اسلامى است.
تحصیلات اولیه سید در قزوین و تهران و نجف بوده. مخصوصاً در نجف از محضر دو شخصیت بزرگ بهرهمند شده: یکى مجتهد بزرگ، خاتمالفقهاء حاج شیخ مرتضى انصارى (اعلى اللَّه مقامه) و دیگر حکیم متأله، فیلسوف عالىقدر و عارف بزرگ آخوند ملاحسینقلى همدانى درجزینى شَوَندى. ظاهراً سید علوم عقلى را از این مرد بزرگ که خود از شاگردان برجسته مرحوم حاج ملاهادى سبزوارى بوده فراگرفته است، و بعلاوه در محضر این مرد بزرگ که ضمناً همشهرى سید نیز بوده با مسائل معنوى و عوالم عرفانى آشنا شده است. دوستى و رفاقتش با دو بزرگ دیگر در نجف: یکى مرحوم آقا سید احمد تهرانى کربلایى، عارف و حکیم بزرگ عصر خودش، و دیگر مرحوم سید سعید حبّوبى، شاعر و ادیب و عارف و مجاهد بزرگ عراقى که در انقلاب عراق نقش برجستهاى داشته است، در محضر مرحوم آخوند همدانى صورت گرفته است.
کسانى که شرح حال سید را نوشتهاند، به علت آنکه با مکتب اخلاقى و تربیتى و سلوکى و فلسفى مرحوم آخوند همدانى آشنایى نداشتهاند و همچنین شخصیت مرحوم آقا سید احمد تهرانى کربلایى و مرحوم سید سعید حبّوبى را نمىشناختهاند، به گزارش سادهاى قناعت کرده، درنگ نکرده و از آن به سرعت گذشتهاند؛ توجه نداشتهاند که شاگردى سید در محضر مرحوم آخوند همدانى و معاشرتش با آن دو بزرگ دیگر چه آثار عمیقى در روحیه سید تا آخر عمر داشته است. این بنده از وقتى که به این نکته در زندگى سید پى بردم، شخصیت سید در نظرم بُعد دیگر و اهمیت دیگرى پیدا کرد.
آشنایى سید با فرهنگ اسلامى و تأثر شدید و عمیق او از این فرهنگ سبب شد پس از آشنایى با فرهنگ جدید اروپایى- که ظاهراً در هند این آشنایى پیدا شده خودباخته نشود و جذب آن فرهنگ نگردد.
دومین امتیاز سید آشنایى او با جهان و زمان خود بود. او اولًا زبانهاى متعدد بیگانه از قبیل انگلیسى و فرانسه و حتى روسى را (طبق نقل آثارالعجم) مىدانست، به آسیا و اروپا و قسمتى از افریقا مسافرت کرده و با شخصیتهاى مهم علمى و سیاسى جهان برخورد و مذاکره کرده بود و اینها به او دید وسیعى بخشیده بود.
سومین امتیاز سید این بود که جهان اسلامى را که در راه نجات و رهایى آن کوشش مىکرد، از نزدیک مىشناخت. به غالب آن کشورها مسافرت کرده و با مردم آنجا از نزدیک تماس پیدا کرده بود. به حجاز و مصر و هند و ایران و ترکیه و افغانستان رفته و در هرکدام مدتى اقامت کرده بود، و لهذا به ماهیت حرکتها و نهضتها و شخصیتهایى که در آن زمان در کشورهاى اسلامى وجود داشت پى برده بود و از اشتباهاتى از نوع اشتباهاتى که برخى مصلحان دیگر دچار شدهاند مصون ماند.
چهارمین امتیازش اطلاعات وسیعش درباره اوضاع سیاسى و اقتصادى و جغرافیایى کشورهاى اسلامى بود. از نامهاى که به مرحوم زعیم بزرگ حاج میرزا حسن شیرازى نوشته است روشن مىشود که تا چه حد این مرد از اوضاع عمومى ایران و از جریانهاى پشت پرده سیاست و از نیرنگهاى استعمار آگاه بوده است.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج24
ادامه دارد
روح الله دارائی
پایان پیام /
نظر شما