نرجس، مادر امید و انتظار / قسمت دوم

پس از آن که نرجس، نوه قصر روم به اسارت سپاه اسلام درآمد و نماینده امام هادی(ع)، او را از بازار کنیزان خرید، چند روز نگذشته بود که این دختر پاکدامن، عروس خانه امامت گشت؛ خانه ای که ولادتگاه حضرت حجت(عج) شد.


خبرگزاری شبستان: نرجس در خواب دیده بود که قصر جدش را آراسته اند. حضرت مسیح(ع)، شمعون، جانشین حضرت عیسی و تعدای از حواریون در آن جا گرد آمده اند و حضرت محمد(ص) همراه حضرت علی(ع) و فرزندانش وارد قصر شدند.
حضرت مسیح(ع) به استقبال آن حضرت شتاف و او را در آغوش کشید. حضرت محمد(ص) به عیسی(ع) فرمود: ای روح خدا، من آمده ام تا از جانشین تو ، شمعون، دخترش، ملیکه را برای این فرزندم خواستگاری کنم.
 

آن گاه پیامبر اکرم(ص) با دست به امام حسن عسگری(ع) اشاره کرد. حضرت مسیح(ع) نیز نگاهی به شمعون انداخت و فرمود: شرافت و بزرگی به تو روی آورده است. پس نسل خویش را با نسل آل محمد پیوند زن. شمعون پاسخ داد: پذیرفتم.
آن گاه حضرت محمد(ص) بر فراز منبر رفت، صیغه عقد را جاری کرد و نرجس را به ازدواج فرزندش در آورد و حضرت مسیح(ع)، فرزندان حضرت محمد(ص)، حضرت علی(ع) و حواریون، گواهان این ازدواج بودند. (بحارالانوار، ج 51، ص 8)
گر چه نرجس ماجرای این خوای را برای خانواده اش تعریف نکرد، اما عشق و علاقه او به امام حسن عسگری(ع)، لحظه به لحظه در دلش زیادتر می ‌شد و او را از خواب و خوراک نداخت. به تدریج بدنش ضعیف شد و در همه روم، هیچ پزشکی و هیچ دارویی دوای بیماری اش نشد تا ان که به خانه امام هادی(ع) راه یافت و عروس حجله امام حسن عسگری(ع) شد. (همان، ص9)

 

ازدواج نرجس با امام حسن(ع)
آن قدر خفقان حاکم بود که ازدواج نواده پیامبر(ص) یعنی امام حسن(ع) با نواده قیصر رو یعنی نرجس خاتون به‌ صورت‌ مخفیانه‌ در خانه‌ حکیمه،‌ دختر امام‌ جواد(ع‌) برگزار گردید. سفیدبخت ترین عروس شهر شده بود، نرجس.

 

حکیمه خاتون نقل می کند که من تمامی احکام را به نرجس خاتون آموزش دادم. روزی برادر زاده‌ ام به دیدارم آمد و به او نیک نظر کرد. بدو گفتم: ای آقای من، دوستش داری او را به نزدت بفرستم؟ فرمود: نه عمه‌جان. اما از او درشگفتم. گفتم: شگفتی شما از چیست؟ فرمود: به زودی فرزندی از وی پدید آید که نزد خدای تعالی گرامی است و خداوند به واسطه او زمین را از عدل و داد آکنده سازد، همچنان که پر از ستم و جور شده باشد. (همان، ج‌١٣، ص‌٢٠٣ و ٢٠۴)

 

مادر آفتاب
نرجس، به کدامین ضریح دخیل بستی که مادری آفتاب، سهم تو شد؟ حاجتت را چگونه طلبیدی که این گونه مستجاب شدی؟ تو ستاره بخت ترین زن عالمی، نرجس.
تو هم کنیز خانه امام هادی(ع) بودی، هم عروس خانه امام حسن(ع) و سنگ صبور دلتنگی هایش. این ها همه گردن آویز های شرافت تو بودند تا این که سرانجام، مادر امام مهدی(عج) شدی. تو پیش از همه وارد بهشت شدی؛ بهشتی به وسعت خانه امام حسن عسگری(ع).
 

 

بانو، تو نه رشک زنان عالم که رشک همه انسان های تاریخ گشتی و خود بهتر میدانی که چه احساسی است وقتی نه ماه تمام، کنار قلب خویش، آفتاب پرورش داده باشی و از طعم وجودت به آن چشانده باشی و درد دلت را با او زمزمه کرده باشی.
یک سال از ازدواج تو با امام حسن(ع) می گذشت و تو عدالت را باردار بودی. شبی که کودکت را برایمان هدیه آوردی، آن قدر برکت داشت که آن را "شب برات" ‌و "شب رحمت" بنامیم.

 

نرجس، مادر امید و انتظار
نرجس، تو یک معجزه ای. یادت هست آن شب نیمه شعبان را که امام حسن عسگرى(ع)، خادم خود را نزد حکیمه فرستاد که شب را نزد ایشان افطار کند و به او فرمود شب، نیمه شعبان است و خداوند، حجت را در این شب ظاهر فرماید و او حجت خدا در زمین است؟

 

نه هر کسی شایسته است که مادر مهدی باشد. حتما مهربانی چشم های او به تو کشیده اند، مادر. تو آمدی تا آرزوی همه پیامبران الهی و همه امامان معصوم را برآورده کنی.
یادت هست حکیمه هیچ اثری از بارداری در تو ندیده بود ولی مطابق آن چه امام حسن(ع) گفته بود، سپیده دمان آثار بارداری در تو آشکار شد و همچون مادر موسى(ع) مولودت را زایمان کردی؟
از همان سپیده دم بگو از بازوی راست امام که برآن خواندی این آیه را: "جاء الحق و زهق الباطل إن الباطل کان زهوقا". (سوره أسرا، آیه 81)

 

پایان پیام/


 

کد خبر 104600

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha