خبرگزاری شبستان_ رشت، مهری شیرمحمدی؛ «خانه کودکیهای من اینجا بود، در همین خانه بزرگ شدم. اتاق من روبه حیاط بود. روبروی اتاق من، اتاق مادرم بود و سالن بزرگ پشت اتاق من، سالن پذیرایی بود. اینجا هم اتاق دم دستی بود نورش را از حیاط پشتی می گرفت. آشپزخانه هم در حیاط پشتی عمارت قرار دارد. هنوز هم دوست دارم به دوران کودکی هایم برگردم، به همین خانه». اینها توصیفی است از یک شهروند رشتی که کودکی هایش را در رشت جا گذاشته است.
«محمودرضا سمیعی» اکنون در تهران زندگی میکند. اما خانه پدری را هنوز نگه داشته و گاه و بیگاه برای زنده شدن خاطرات دوران کودکی به این خانه میآید. اسفندماه سال گذشته، همپای وی بودم با زنده شدن خاطراتش در محله خواهر امام رشت، محلهای که هنوز بوی باران میدهد و بوی خانههای کاه گلی، وقتی باران به خانههای سفال پوش میخورد و آب از آبراه سقفهای سفالی در کوچه های باریک محله به راه میافتد، بوی کاهگل باران خورده هم به مشمام میرسد.
خانه محمودرضا سمیعی در سه راهی راستهای است که عتیقه فروش های محله خواهر امام، مغازه و بساط دارند. سه راهی که یک سوی آن به «حمام حاجی احتشام» می رود و سوی دیگر آن به بازاری که قبلا راسته حصیر فروشان بود.
حاجی احتشام، نیای محمودرضا بود. کسی که حمام عمومی را برای رفاه حال ساکنان محله ساخت و بعدها به تهران مهاجرت کرد. درب خانه عوض شده است. در بزرگ آهنی و حیاطی با وسعتی بیش از هزار متر در دو بخش L مانند دیده می شود. به گفته محمودرضا، خواهرش بعد از ازدواج در بخش قدیمی همین خانه ساکن می شود. «قدمت این بخش که خواهرم در آن زندگی میکرد، بیشتر است. مجموعه هر دو خانه مسکونی در یک حیاط مشترک به وسعت هزار متر ساخته شده است.»
بخش قدیمی، بنایی دو طبقه است و بخش جدیدتر هرچند به ظاهر یک طبقه ولی گربه روی آن بهقدری بلند است که حکم زیرزمین را دارد. راه پلهای سیمانی ما را به طبقه نخست هدایت میکند و راهرویی که درب اتاق های خانه به آن باز میشود. مالک بنا تک تک اتاق ها و روزگار کودکی اش را توضیح می دهد. انتهای اتاق ها، همانند بسیاری از خانه های گیلان حیاط خلوت دیگری دارد که به کوران و جابجایی هوا کمک می کرد تا ساختمان از رطوبت خالی شود. آشپزخانه در انتهایی ترین بخش حیاط خلوت قرار دارد و با یک پله به بنای اصلی متصل شده است.
لوژنک بام در انتهایی ترین راهروی پشتی قرار دارد. یک ترازوی قدیمی در آستانه در آشپزخانه قرار دارد. آهن های زنگ زده اش نشان از قدمت آن دارد. ولی این ترازو برای خانواده سمیعی نبوده است و محمودرضا می گوید: این ترازو هم مثل بقیه خرت و پرت های قدیمی مال آقای جوادی است. عتیقه خر این محله است.
انتهای حیاط پشتی چند اتاق کوچک بود که سقفش فرو ریخته و زیر بوته های خاردار تمشک وحشی پنهان مانده است و چاه آب حیاط که بقایایش زیر بوته ها پیداست. به گفته صاحبخانه، خدمه ها در همین اتاق های پشتی زندگی می کردند. گشتی در این خانه، نمادهایی از سبک خانه های اواخر قاجار و یا پهلوی اول را رهنمون می شود. اتاق های دیگری در انتهای راهرو بود که با یک راه پله به اتاق تکی دیگری در طبقه دوم می رسید. روی هر کدام از این اتاق ها شماره ای حک شده بود و در پاسخ به پرسش من، محمود رضا سمیعی توضیح داد: این خانه قبل از انقلاب تبدیل به باشگاه فرهنگیان شد. بعد از انقلاب هم چند سالی در اجاره آموزش و پرورش بود و بهعنوان مدرسه امام علی تغییر کاربری یافت. سپس کانون فنی و حرفه ای شد. احتمالا این شماره ها از همان زمان بجامانده و شماره کلاس ها بوده است.
دوباره به حیاط اصلی برگشتیم و محمدرضا برایم گفت که زیرزمین این خانه برخلاف دیگر خانه های قدیمی گیلان، به قدری بلند است که از همین زیرزمین خدمه ها از حیاط اصلی به حیاط پشتی رفت و آمد می کردند و ۲ اتاق هم به عنوان انبار در زیرزمین احداث شده است. در انتهای راه پله ای که به عمارت می رسد، در چوبی به زیرزمین می رفت. کنار زیرزمین پربود از صندوق های روسی قدیمی و یک پنجره چوبی قدیمی با شیشه های رنگی. ولی قفل روی در مانع از رفتن بود و احتمالا این اتاق ها هم اکنون انبار عتیقه خر محله خواهر امام شده است.
به بخش قدیمی تر بنا رفتیم. راه پله ای ما را به طبقه فوقانی رهنمون بود. راه پله پر بود از درهای قدیمی، از ارسی هایی با شیشه های رنگی و بعضا شکسته و دیگر وسایل کهنه و قدیمی. سقف طبقه دوم تمام لمبه کوبی بود و روی طاقچه ها و رف های خانه بازهم وسایل قدیمی چیده شده بود؛ چراغ زنبوری هایی که باید با یک تلمبه دستی مرتب ضربه می خورد تا روشن شود، انواع رادیوهای قدیمی و.... خانه ای که در آن روزگاری زندگی جاری بود، اکنون در اجاره «سید محمد جوادی» است و کار و معاش جدیدی در این خانه براه انداخته است.
جوادی می گوید: من هم نجارم و هم گچ کار. در کار خرید و فروش عتیقه هم هستم. وسایل با ارزش خانه هایی که در محلات قدیمی رشت خراب می شود، می خرم و در این خانه نگهداری می کنم. بیشتر درهای قدیمی، پنجره های ارسی، وسایلی که قبلا زیر بام خانه نگهداری می شد و... . البته بیشتر وسایل عتیقه که ارزش ریالی دارد، در انبار خانه خودم نگهداری می کنم. اینجا فقط برخی از اقلام هست. یک انبار فقط رادیوهای قدیمی دارم که در خانه ام نگه داشتم.
به گفته جوادی، بخش از خانه کارگاه نجاری شده است. این را می شود از ابزارهای نجاری مثل دستگاه برش و رنده نجاری که در طبقه دوم چیده شده، دید. بخشی از حیاط هم انبار جدیدی ساخته و وسایل چوبی ساخته شده در آن نگهداری می شود و مشتری های بازار چوب خواهر امام برای دیدن کالای مورد نظر به این انبار می آیند.
چرا سرنوشت خانه های تاریخی رشت، چنین تلخ شده است. خانه هایی که می شد با تغییر کاربری و احیای دوباره، بازتاب دهنده هویت معماری گیلان باشد، اینگونه آسیب دیده و مستهلک شده است!
از شیشه شکسته طبقه دوم، گنبد طلایی بقعه خواهر امام رضا(ع) پیداست. افسوس که این خانه دیگر محل آرامش و زندگی نیست. خانه ای که سکوتش آرامش را هدیه می داد. خانه ای که می شد در یک روز بارانی روبه پنجره نشست و بارانی که به سقف های سفالی می خورد را تماشا کرد و نوشیدن چای را نه با عجله که با آرامش سر کشید. به صدای قُل قُل آب در حال جوش سماورهای برنجی با مارک نیکلای روسی گوش داد و با صبوری منتظر دم کشیدن چای ایرانی ماند، دمی با خانواده بقول گیلک ها «گب» زد و با لذت چای را نه یک جرعه که با آسودگی نوشید. انگار لذت خوردن چای با همین صبر و حوصله هم از میان ما رخت بربسته است. عجول شدیم عجول و برای گم گشته هایمان پناه می بریم به خرید وسایل قدیمی، به همین سماورهای برنجی، چراغ زنبورهایی که خاطره پدرانمان را زنده می کند. اما آن هم فقط به عنوان دکوری در گوشه ای از آپارتمان های جدید!
نظر شما