خبرگزاری شبستان_ خراسان جنوبی؛ غروب نزدیک است و خورشید سوسو کنان از بالای کوههای غربی روستا در حال رفتن است. آخرین روزی است که «اوستا غلام» غروب خورشید را در روستا می بیند. او که سالها را در شرایط سخت خشکسالی و قحطی امکانات در روستا سپری کرده است حالا تصمیم گرفته تا برای تغییر شرایط زندگی خود به شهر مهاجرت کند، شهری بزرگ که بتواند در آن امرار معاش و درآمد داشته باشد؛ هر چند که دل کندن از دوستان و اقوام در روستای پدری خیلی سخت است.
اولین روزهای پیروزی انقلاب است و اوضاع اقتصادی مردم خوب نیست اما شوق و ذوق خاصی در دلهایشان به وجود آمده است. امام راحل امید به آینده را در این مردم زنده کرده است. اوستا غلام چند تکه نان گندم خشک شده را در بقچه ای می پیچد و با دست خالی و تنها با لباس وصله دار و مندرس تنش، راهی گرگان می شود.
از «حامی و دهن رود» که روستای پدری اوستا غلام است تا شهر خوسف پیاده حدود یک ساعتی راه است، او باید این مسیر را با پای پیاده طی کند تا به شهر خوسف برسد و از آنجا با ماشین عازم گرگان شود. بقچه را زیر بغل می زند و در دل حمد و سوره ای نثار اموات قبرستان می کند و به راه می افتد. چند کیلومتری که از روستا دور می شود، مهمانی ناخوانده در کنار مسیر، بخشی از آذوغه مسیرش را سهم خود می کند. ماده سگی که به نظر می رسد باید چندین توله هم داشته باشد در کنار راه به حالت نیم خیز روی پاهای خود نشسته و از صورتش معلوم است که چندین روز غذایی نخورده است. اوستاغلام بقچه را باز می کند و چند تکه از نان ها را پیش سگ می اندازد، او هم با دم تکان دادن های پی در پی از او تشکر می کند.
به مال دارها بگویید از مالشان انفاق کنند
بعد از گذشت دو روز طی طریق، بالاخره به شهر زیبای گرگان می رسد. اوستا غلام می گوید: «50 سال قبل وقتی که عازم گرگان شدم، تنها یک لحاف کهنه و مندرس و یک چراغ نفتی توانستم برای خودم دست و پا کنم؛ هیچ چیزی نداشتم دریغ از یک لباس سالم که تنم باشد».
کار و تلاش فراوان و توکل بر خدای متعال باعث شد تا «اوستا غلام ایوبی» روز به روز زندگی اش بهتر شود، او از همان روزهایی که حتی نانی برای خوردن نداشت هم یاد گرفته بود که از آنچه دارد انفاق کند و دیگران را هم در نعمت هایی که خدا به او داده سهیم کند. چرخ روزگار هر روز بهتر از دیروز برای اوستاغلام می چرخید و وضع مالی اش بهتر می شد.
او می گوید: «من در ابتدای زندگی هیچ نداشتم ولی خدا به مال من برکت فراوان داد، شما به مردم و مال دارها بگویید که از مالشان انفاق کنند، چرا که کوچک و بزرگ محتاج خداییم و باید ذکر و عبادت خدا را بکنیم. ما برای امتحان خدا روی کره زمین هستیم».
وقفی که پیرمرد ۹۰ ساله را میلیارد کرد/ وقف پمپ بنزین
آقای ایوبی حالا حدود 90 سال از عمرش می گذرد، خداوند علاوه بر برکت فراوان به مال و اموالش، به او 7 فرزند داده که به گفته خودش چشم و چراغش هستند. او با اینکه سال ها در شهر گرگان مشغول به کار بوده و اموال زیادی را در آنجا بدست آورده است اما خود را متلق به سرزمین پدریش خوسف می داند و کمک های فراوانی را وقف آبادانی این منطقه کرده است.
پمپ بنزین خصوصیش را در شهر گرگان وقف بر آبادی روستای حامی و دهن رود خوسف می کند تا چراغ مزار سیدابوالقاسم روستا که سالیان سال در آنجا با خدا راز و نیاز می کرده و حاجت می گرفته است، روشن تر شود و در روز هشتم محرم همه مردم در جوار این مزار بر سر سفره امام حسین(علیه السلام) مهمان باشند و عزاداری باشکوهی در این بقعه متبرکه شکل بگیرد.
این اقدامات و خدمات بزرگ آقای ایوبی باعث شد تا گفتگویی را با او داشته باشیم، هر چند که حالا سنی از اوستا غلام گذشته و با صدای لرزان صحبت می کند اما آنقدر شیرین و جذاب حرف می زند که سخن گفتن با او دلنشین است. او ابتدا از برکت مالش برایمان گفت و اینکه در دهه 60 خانه ای در جوار پمپ بنزین گرگان به اجبار به او می دهند و او در برابر کاری که برای آنها کرده و 23 تومان پول آن را می خرد. خانه ای که امروز چند میلیارد تومان ارزش پیدا کرده است. به گفته اوستا غلام این برکتی که خدا به مال او داده است، برکت همان انفاق هایی است که او کرده است و روز به روز هم بیشتر می شود.
او می گوید: «وقتی بعد از چند سال برای دیدن روستایمان(حامی) به خوسف رفتم، روستای آبا و اجدادیم آب خوردن نداشت و خشکسالی در این منطقه کویری حکم فرمایی می کرد، قصد وقف بخشی از پمپ بنزین برای آبادی این روستا را کردم و حالا روستای حامی رونقی تازه گرفته است».
وی که 15 سال پیش در روستای حامی یک حسینیه هم ساخته است، می گوید: «در شهرستان خوسف حوزه علمیه پسرانه نداریم، به همین خاطر خانه ای در گرگان وقف کرده ام تا بعد از مرگماین خانه وقف حوزه علمیه خوسف باشد».
اوستاغلام در مسائل دینی خود علاوه بر وقف کردن مالش، حواسش به بقیه هم هست، چنانچه در خانه کسی مهمان باشد و بداند که از مالی که خمس نداده اند او را مهمان کردند، او خمس غذایی که از آن مال خرده را می پردازد. او برای کمک بیشتر به این منطقه حتی خمس و نذوراتش را هم به منطقه کویری و خشک خوسف می فرستد.
آقای ایوبی که بسیار از وقف و نذوراتی که کرده خوشحال است، می گوید: «نمی خواهم شرح حال بدهم اما همانند جوی آبی که از وسط حیاط خانه ام همیشه می گذرد، خدا به من روزی و برکت جاری داده است، از محل همین آب 50 نفر امرار معاش می کنند. خدا هفت فرزند به من داده که مانند پروانه دور من و همسرم میچرخند. پمپ بنزینی در گرگان ساخته ام که 50 نفر از قِبَل آن نان می خورند. من لیاقت این همه نعمت را نداشته ام، اما عنایت خدا باعث شد تا امروز به این همه نعمت دست پیدا کنم و خدا را بسیار شاکرم».
حجت الاسلام «محمد الهی»، رئیس اداره اوقاف و امور خیریه شهرستان خوسف هم در گفتگو با خبرنگار شبستان گفت: «غلام ایوبی» ساکن گرگان 75 سهم از مجموع هزار سهم شرکت پخش فرآورده های نفتی گلشهر گرگان سهامی خاص از عرصه و عیان جایگاه پمپ بنزین را وقف بر عزاداری و اطعام عزاداران حسینی در روز هشتم محرم در محل روستای حامی با حضور اهالی روستای حامی، دهن رود و آرک و ... و همچنین تامین هزینه های تعمیر و توسعه حسینیه و آبادی روستای خود کرده است.
وی با اشاره به اینکه این وقف مادام الحیات با خود واقف و بعد از آن بر عهده فرزند ارشد خانواده «محمد ایوبی» است، افزود: آقای ایوبی 500 سهم از پمپ بنزین گرگان را شریک است که 75 سهم خود را وقف کرده است.
رئیس اداره اوقاف و امور خیریه شهرستان خوسف ادامه داد: در 28 آذر سال 1392 «غلام ایوبی» فرزند علی قلی از اهای روستای حامی خوسف ساکن گرگان در کمال صحت و اختیار یک واحد آپارتمان را هم وقف بر هزینه های حوزه علمیه برادران خوسف به جهت تبلیغ قرآن و سیره اهل بیت(ع) کرده است.
نظر شما