تعلیق و معما در تریلری متفاوت

«ناشناخته» با توجه به همه موقعیت های دراماتیک و سناریوی خلاقانه اش درنهایت بدل به تریلری مهیج با قابلیت ریتم پذیری کلاسیک می شود و شیفتگان هیچکاک را نیز به خود جذب می کند.

خبرگزاری شبستان: پخش از رسانه ملی فیلم «ناشناخته»(Unknown) که روز دهم فرودین از شبکه استانی پنج نمایش داده شد آخرین ساخته به نمایش درآمده کارگردان 37 ساله اسپانیایی تبار «جامه کولت سرا» است که اغلب سینمادوستان اورابا فیلم غیرمتعارف و ترسناک«یتیم» (Orphan( به یاد می آورند ،اما کولت سرا قبل از اینکه با فیلم «یتیم» شناخته شود کارش را در سینمای حرفه ای با ساخت فیلم خانه ای از موم(House of Wax) در سال 2005 آغاز کردو قبل از ساخت فیلم ممتاز یتیم فیلمی درباره فوتبال و تیم رئال مادرید ساخت که عنوانش برای علاقمندان سینما و فوتبال بسیار آشناست .

 

وی قسمت دوم فیلم «گل» رابا حضور ستارگان تیم رئال مادرید ساخت وعنوان این قسمت « زندگی در رویا» نام داشت و شاید اسپانیایی ترین فیلم کولت سرا باشد که به خوبی جامعه فوتبال زده اسپانیایی را با ظرافت های خاصی به تصویر کشیده است .در فیلم «ناشناخته» لیام نیسن بار دیگر نقش یک آمریکایی سرگردان در اروپا را بازی می کند که دچار بحران می شود و با احیای خودش به تمام معضلات و مشکلاتش درنهایت فائق می شود ،تقریبا تمی که بارها درآثاراستنلی دانن ورومن پولانسکی به صورت و شیوه های متعددی مورد استفاده قرار گرفته است و البته فارغ از شباهت های تم مورد نظر، کولت سرادرقالب کلیشه های عرضه شده روایتی تکراری را رقم نمی زنند .

 

دکتر«مارتین هریس» دانشمند بیوتکنولوژی برای شرکت در یک کنفرانس علمی همراه با همسرش به پاریس آمده است و در راه فرودگاه برای برداشتن ،کیف به جامانده اش در تصادف اتومبیل دچار ضربه مغزی می شود ،بعد از چهار روز که از کما بیرون می آید و سراغ همسرش می رود متوجه می شود که مرد دیگری هویت او را ربوده است و آنرا غصب کرده است .

 

اعتقاد راسخ دارم که «ناشناخته» با توجه به همه موقعیت ها دراماتیک و سناریوی خارق العاده ای وخلاقانه ای که دارد درنهایت بدل به تریلری مهیجی با قابلیت ریتم پذیری کلاسیک است و البته شیفتگان آلفرد هیچکاک کارگردان نامدار سینما بیشتر از این فیلم لذت خواهند برد .

 

این دانشمند بیوتکنولوژی(مارتین هریس) بعد از تصادف ماشین در کمال تعجب با دنیای جدیدی روبرو می شود جهانی که حیات و وجود اورا نفی می کند و مارتین هریس دراین «نو جهان» مرموز جایی ندارد ،زمانیکه با همسرش (جنری جونز) روبرو می شود به این موضوع پی می برد که غریبه ای دیگری جای او را در کنار همسرش گرفته است . فیلم در قالب فیلمنامه دو تعلیق موازی فیلم را به صورت همزمان با یک عنصر روایت پیش می برد ،هر دو تعیلق در بطن یک روایت طبیعتا نتیجه یک فیلمنامه مطلوب است ،هر چند منتقدان فرنگی به نحوه پایان بندی نقدهای تند و تیزی را روانه کردند ،اما ناشناخته از همان ابتدا که در بازار غیر رسمی عرضه شد با استقبال مثبت منتقدان ایرانی مواجه گردید .

 

دو پرسشی که تماشاگر در طول تماشای فیلم بدان دچار می شود این است که آیا لیام نیسن واقعا دکتر مارتین هریس است ؟آیا تمام این قصه یک «تریلر سایکولوژیک» است ؟رازهای فراوانی در مجموع درام وجود دارد که بخشی از این رازها به شخصیت همسر هریس و خود او باز می گردد .اما تریلر معمایی «ناشناخته» که پس زمینه «نوآر» دارد، از زوایه یک شخصیت به آسانی قابل پیش بینی نیست و چالشی هایی در داستان و چرخشی دراماتیکی که در این قصه وجود دارد تماشاگر را دائما با این پرسش مواجه می سازد که آیامارتین هریس مرد بدکار این داستان است ،آیا آنچه می بیند حقیقت است ؟

 

و جالب اینجاست هر دو بازیگر زن این فیلم مثل آثار هیچکاک بلوند هستند واتفاقا هر دو بر خلاف ظاهر فریبکارشان در نهایت برای رجعت به حقانیت خویش تلاش می کنند .مبنای اصلی این تریلر، تلاش برای یافتن هویت است ، این تریلر نوار همین مولفه را طی چرخش های متعدد قصه به صورت تدریجی در قالب ، «راز تغییرهویت» برای تماشاگر فاش می کند و بخش اعظمی از این جذابیت به ظرافت های مولفه فلسفی یافتن هویت و چرخش های دارماتیک فیلم باز می گردد .

 

اما از منظر فلسفی مارتین هریس به فراموشی دچار نیست بلکه این جهان است که نسبت به انسانی که در آن زندگی می کند به فراموشی دچار شده است در واقع نوعی فراموشی معکوس است و به سادگی می توان گفت دنیای اطراف این فرد نسبت به این او فراموشی گرفته است ،کولت سرا با اختیاری بیشتر از یک کارگردان هالیوودی در فیلم ناشناخته ، مولفه فراموشی معکوس را به صورت یک بازی دراماتیک در می آورد واز طریق پدیده های روانشناختی در فیلم عامل گره تعیلق و سوپانس فیلم را فراهم می آورد .در پدیده روانی فراموشی، جای خاصی از مغز ضربه می بیند و هر چیزی می تواند اتفاق بیفتد مغزانسان رازهای پیچیده ای دارد که مردم را شگفت زده و یگانه می کند ،در مغز اطلاعات بسیاری ذخیره شده اما چینش این اطلاعات اگر به هم بریزد آنوقت شخص بیدار می شود و هویت کاملا تازه ای به خود می گیرد .برخود مجدد شخصیت مارتین هریس با راننده تاکسی (دایان کروگر) درهای جهان ناشناخته را برای او باز می کند و «مارتین هریس» با وجود نادیده گرفتن شده از سوی مقامات و تعقیب توسط عده ای قاتل مرموز با کمک همین راننده تاکسی برای پس گرفتن هویتش(نخستین چالش) تلاش می کند. او گیاه شناسی است که برای حضور در یک کنفرانس علمی به برلین رفته است ، در حقیقت برای شرکت در یک همایش، اما تصادف می کند و وقتی بیدار می شود خودش را در بیمارستان بعد از چهار روز کما می بیند .آنوقت متوجه می شود کسی جایش را گرفته است .چالش بعدی واکنش های همسر این کارکتراست که این پرسش را برای تماشاگر باقی می گذارد که آیا گروگان گرفته شده است و یا خیر و این سئوالات در قالب درام تماشاگر را رها نمی کند .عناصر روان شناختی مهمی در این داستان وجود دارد عناصری مثل «هویت نامعلوم» از دست دادن حافظه، ضایعه روانی ضایعه مغزی .از درون همین ضایعاتی که برای هریس بوجود آمده است تصویر حقیقت ساخته می شود ونقطه تمرکز داستان مرتبا تغییر می کند ودر بطن فیلمنامه جابجا می شود و مخاطب نمی داند چه اتفاقی در حال رخ دادن است و منتظر گره گشایی از صحنه بعدی است . این مرد واقعا کیست ؟ آیا ضایعات مغزی باعث چند پاره شدن مغز او شده است. ناشناخته مثل تریلرهای بین المللی است که در چند کشور داستانش می گذرد ،صحنه های تعقیب و گریز فیلم نگارنده را به یاد فیلم ستایش شده جان فرانک هایمر فقید ،رونین انداخت ،شمن اینکه این تریلر از خط داستانی جذابی برخوردار است و این اتفاقات ریز و درشت بی وقفه و پشت سر هم تکرار می شود وپایان غیرقابل حدسی دارد .

 

چرخش داستان رابسیاری ازمنتقدان فیلم غیر منتظره و غیر متحمل توصیف کرده اند . در گونه تریلرمعمایی چرخش قصه بخش مهمی ازفیلمنامه است واغلب منتقدان فیلم هایی را دوست دارند که مخاطب نتواند چرخش قصه را حداقل در دو سوم ابتدایی فیلم پیش بینی کنند.ضمن اینکه اشاراتی که در سراسر سناریو پراکنده شده است مقدمه چینی برای گره گشایی فصل های پایانی نیست وقتی این چرخش و گره گشایی اتفاق می افتد می رسد کلیت فیلمنامه مسیر دیگری پیدا می کند ولحن و معنی فیلم تغییر پیدا می کند. اغلب نقدهای منتقدان خارجی را که مرور کردم این فیلم را با فیلم ربوده شده «Taken» مقایسه کرده اند که البته این قیاس تا حدودی صحیح است و البته ربوده شده از همین جنس تریلر معمایی است وشباهت لحنی در هر دو فیلم وجود دارد . فیلم تیکن از آن فیلم های زیرکانه ای است که مثل این فیلم قالبی معما گونه دارد اما تفاوت مهم این فیلم با تیکن دراین است که این فیلم مانند اغلب محصولات هالیوودی اثری اقتباسی است وفیلمنامه بر گرفته ازرمان پرفروش نویسنده آلمانی «دیدر ونکالرا» برگرفته شده است ،البته رمان در مورد مردی است که جهان اطرافش به کلی او را فراموش کرده است .

 

در قیاس با فیلم ربوده شده کارگردان بارسلونایی - کولت سرا - ماهرتر و شگردباز تر از همتای فرانسوی اش - کارگردان ربوده شده - است . ناشناخته درگونه تریلرهای معمایی نمونه ای بهتر از فیلم تیکن است ،این بهتر بودن تنها به پیچش های داستانی باز نمی گردد بلکه در فیلم ناشناخته مخاطب با هیجان بیشتر، صحنه های تعقیب ، مبارزه وچالش های عمیق تری میان شخصیت ها مواجه است . فیلم ناشناخته از منظری دیگر شباهت های فراوانی به فیلم «فرانتیک» کارگردان سرشناس لهستانی تبار رومن پولانسکی دارد .در آن فیلم نیز یک مرد جاافتاده آمریکایی که اصلا اهل ماجرا جویی نیست ، در جهان ناشناخته اروپا به دنبال همسر گمشده اش است می گردد ،این تم گمشدن همسر و یا گمشدن هویت تقریبا این فیلم را به اثر هیچکاکی،رومن پولانسکی، فرانتیک شبیه می سازد .در این فیلم هم مارتین هریس در لایه اول متخصص بیولوژیک پا به سن گذاشته ای است که اینبار به جای پاریس به برلین می رود و فضای هراس ، پارانویا و عدم اعتمادی در فیلم را می توان مشاهده نمود گرته برداری مستقیم از فیلم پولانسکی قلمداد کرد والبته شباهت عمده اش با فیلم پولانسکی در این است که مثل فیلم های پولانسکی تماشاگر در ذهن شخصیت اصلی در قصه همراه می شود ،و دائما با پرسش های دلهره آوری تماشاگر مواجه می شود ، آیا این آدم دیوانه شده است ،آیا دنیا عوض شده است وهمه اوار فراموش کرده اند ،این سئوالات به عنوان یک نخ برای تماشای یک تریلر معمایی سئوالات گیرا و دراماتیکی به حساب می آید .

 

در این فیلم حلقه آخری وجود دارد که تماشاگر با باز شدن این حلقه آخر به جواب می رسد و البته این پایان برای عده ای باور پذیر و جذاب است وبرای عده ای دیگر اصلا توجیه کننده نیست. منتقدانی که این پایان برایشان باور پذیر نبوده است ، ماجراهای فیلم را با گره گشایی انتهایی بی رمق توصیف کرده اند .البته اگر جهان این شخصیت را بدرستی درک کرده باشید نوعی گریز و شانه خالی کردن از پایان بندی منطقی را می توان در همان بخش های انتهایی را ترجبه کرد و اگر عمیقا جهان مارتین هریس (لیام نیسن ) را درک کنید با گره گشایی انتهایی احساس عجز خواهید کرد.

 

در حاشیه این فیلم نیز می توان سرفصل های از تاریخ معاصر اروپا را تجربه کرد که در واقع نوعی قلقلک دادن ذهن مخاطب است در این فیلم سقوط برلن شرقی و جنگ های بالکن از طریق دو شخصیت ،ارنست یورگن (برونو گانز) - مامور سابق آلمان شرقی - و دیگری راننده ای- جنا- که نقش یک مهاجر آس و پاس بوسنیایی را بازی می کند،مطرح می شود . «جنا» هم تقریبا جایی بزرگ شده و تجریباتی را از سر گذرانده است که به روح و روانش اسیب بسیاری وارد شده است و یاس و سرخوردگی مارتین را درک می کند و به او نزدیک می شود .

 

یادداشتی از علی ستاریان

پایان پیام/
 

کد خبر 119724

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha