خبر گزاری شبستان : ابوذر غفارى به دلیل اعتراضهایش برضدّ عثمان در کیفیت تقسیم بیتالمال از مدینه به ربذه تبعید شد.
بلاذرى روایت کرده که چون عثمان، بخششهاى آنچنانى را در حق مروان بن حکم روا داشت و به حارث بن حکم بن ابى العاص 000/ 300 درم و به زید بن ثابت انصارى 000/ 100 درم بداد ابوذر مىگفت: تهیه کنندگان گنجها را مژده بده به کیفرى دردناک، و نیز این آیه مىخواند: و کسانى که زر و سیم را تل انبار مىکنند و در راه خدا به مصرف نمىرسانند نوید ده ایشان را به کیفرى دردناک.
... وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ [٩:٣٤]
... و کسانی که طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره و پنهان) میسازند، و در راه خدا انفاق نمیکنند، به مجازات دردناکی بشارت ده!
مروان این سخنان را به عثمان رساند و او بردهى خود ناتل را به سوى ابوذر فرستاد که از این سخنان که به گوش من مىرسد دست بکش( ترجمه الغدیر، ج16، ص: 95).
معاویه، خضراء (کاخ سبز) را که در دمشق بساخت- ابوذر به او گفت:
اگر این از مال خداست که خیانت کردهاى و اگر از مال خودت است که اسراف است معاویه خاموش ماند و ابوذر مىگفت: به خدا کارهائى شده که نیک نمىشناسم و به خدا سوگند که اینها در کتاب خدا و سنت پیامبرش نیست و به خدا حقى را مىبینم که خاموش مىشود و باطلى را که زنده مىشود و راستگوئى را که تکذیب مىشود و سنتى را که از پرهیزگارى به دور است و شایسته مردمى را که حقوق ایشان ربوده مىشود حبیب بن مسلمه به معاویه گفت: ابوذر شام را بر تو تباه خواهد کرد اگر شما نیازى به آن جا دارید اهل آنرا دریابید معاویه در این باره با عثمان مکاتبه کرد و عثمان به معاویه نوشت: پس از دیگر سخنان، جندب (نام ابوذر در زمان جاهلیت) را بر ناهموارترین ستورها سوار کن و او را از راهى دشوار بفرست. معاویه او را با کسى فرستاد که شبانه روز ستورش را براند و چون ابوذر به مدینه آمد مىگفت:
کودکان را به کار مىگمارى و چراگاه اختصاصى درست مىکنى و فرزندان آزاد شدهها را به خود نزدیک مىکنى عثمان به نزد او فرستاد که به هر سرزمینى خواهى ملحق شو. گفت به مکه گفت نه گفت پس بیت المقدس گفت نه گفت پس به بصره یا کوفه گفت نه من تو را مىفرستم به ربذه، پس او را به آن جا فرستاد و همچنان در آن جا بود تا در گذشت. ترجمه الغدیر، ج16، ص: 96
...و بخارى در صحیح خود از حدیث زید بن وهب آورده است که گفت: به ربذه گذشتم و به ابوذر گفتم: چه موجب شد که این جا بار بیفکنى گفت من در شام بودم و با معاویه بر سر این آیه اختلاف پیدا کردم:
کسانى که از زر و سیم گنجینه مىسازند ... و او گفت: این آیه دربارهى اهل کتاب فرود آمده و من گفتم هم دربارهى ایشان است و هم دربارهى ما و او شکایت مرا به عثمان نوشت ...
.... مسعودى نیز جریان بوذر را با عباراتى بدین گونه یاد کرده که او روزى در مجلس عثمان حاضر بود و عثمان گفت: آیا شما برآنید که هر کس زکات مالش را داد باز هم حقى براى دیگران در مال او هست کعب گفت: اى امیر مؤمنان نه.
ابوذر به سینهى کعب کوبید و به او گفت: اى یهودى زاده دروغ گفتى سپس این آیه را خواند:
لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا ۖ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ ۗ أُولَٰئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ [٢:١٧٧]
نیکی، (تنها) این نیست که (به هنگام نماز،) رویِ خود را به سوی مشرق و (یا) مغرب کنید؛ (و تمام گفتگوی شما، در باره قبله و تغییر آن باشد؛ و همه وقت خود را مصروف آن سازید؛) بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است که به خدا، و روز رستاخیز، و فرشتگان، و کتاب (آسمانی)، و پیامبران، ایمان آورده؛ و مال (خود) را، با همه علاقهای که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق میکند؛ نماز را برپا میدارد و زکات را میپردازد؛ و (همچنین) کسانی که به عهد خود -به هنگامی که عهد بستند-وفا میکنند؛ و در برابر محرومیتها و بیماریها و در میدان جنگ، استقامت به خرج میدهند؛ اینها کسانی هستند که راست میگویند؛ و (گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است؛) و اینها هستند پرهیزکاران!
عثمان گفت: آیا عیبى مىبینید که چیزى از مال مسلمانان بگیریم و آن را به هزینهى کارگزارانمان برسانیم و به شما ببخشیم، کعب گفت: عیبى ندارد ابوذر عصا را بلند کرد و در سینهى کعب کوبید و گفت: اى یهودى زاده چه ترا گستاخ کرده است که دربارهى دین ما فتوى دهى عثمان به وى گفت: تو چه بسیار مرا مىآزارى روى خویش را از من پنهان دار که مرا آزردى بوذر به سوى شام بیرون شد و معاویه به عثمان نوشت: تودهها پیرامون ابوذر گرد مىآیند و ایمن نیستم که او کار ایشان با تو را تباه کند پس اگر نیازى به آنان دارى او را به نزد خویش بر.
عثمان به وى نوشت که او را سوار کند وى او را سوار بر شترى کرد که پالان آن سخت خشک و درشت بود و پنج تن از بردگان خزرى را بفرستاد تا او را شتابان به مدینه برسانند و چون رساندند کشالهى رانهایش پوست انداخته و چیزى نمانده بود تلف شود گفتندش: تو از این آسیب مىمیرى گفت نه تا تبعید نشوم نمیرم ...
سخن امیر مؤمنان هنگامى که ابوذر را به سوى ربذه بیرون کردند
اى ابوذر! تو براى خدا خشم گرفتى پس به همان کسى امیدوار باش که براى او خشم گرفتى، این گروه از تو بر دنیاى خویش ترسیدند و تو از ایشان بر دینت ترسیدى، پس آن چه را از تو بر آن مىترسند در دست ایشان رها کن و براى حفظ آن چه از ایشان بر آن مىترسى بگریز که چه بسیار نیازمندند ایشان به آن چه ایشان را از دستبرد به آن منع کردى (که همان دین تو است) و چه بسیار بىنیازى تو از آن چه ایشان تو را از دسترسى به آن باز داشتند (که همان دنیا است) و فردا خواهى دانست که چه کس سود برده و چه کس بیشتر رشک برده. و اگر آسمانها و زمین بر بندهاى بسته باشد و سپس از نافرمانى خدا بپرهیزد خداوند راه رهائى از آن دو را براى او قرار مىدهد. جز به حق انس مگیر و جز از باطل به وحشت میا که اگر تو دنیاى ایشان را مىپذیرفتى تو را دوست مىداشتند و اگر چیزى از آن براى خود جدا مىکردى تو را در امان مىداشتند . نهج البلاغه 1/ 247
ابن ابى الحدید در شرح 2/ 375 تا 387 داستان بوذر را به گستردگى آورده و آن را مشهور و تأیید شده مىداند و این هم عین سخنانش:
پیشامد ابوذر و تبعید او به ربذه یکى از رویدادهائى است که موجب نکوهش عثمان گردید و این کلام را ابو بکر احمد بن عبد العزیز جوهرى در کتاب سقیفه از عبد الرزاق از پدرش از عکرمه از ابن عباس نقل کرده که گفت: چون ابوذر به ربذه تبعید شد عثمان دستور داد میان مردم جار زدند که هیچ کس نه با ابوذر سخن گوید و نه او را بدرقه کند به مروان بن حکم نیز دستور داد که او را بیرون ببرد او نیز بیرونش برد همهى مردم نیز از وى پرهیز کردند مگر على و برادرش عقیل و حسن و حسین و عمار. که ایشان با وى بیرون شده بدرقهاش کردند و حسن با ابوذر به سخن پرداخت و مروان به او گفت. هان حسن! مگر نمىدانى که امیر مؤمنان از گفتگو با این مرد منع کرده اگر نمیدانى بدان. على به مروان حمله کرد و با تازیانهاش میان دو گوش شتر وى کوفت و گفت دور شو خدا تو را به آتش اندازد مروان خشمگین به سوى عثمان برگشت و گزارش کار را به او داد و او نیز بر على خشمگین شد. ...على (ع)گفت:
ابوذر! تو براى خدا خشم گرفتى و این دسته از تو بر دنیاى خویش ترسیدند و تو از ایشان بر دین خود ترسیدى تو را با کینتوزىهاى خویش بیازمودند و به دشت بىآب و گیاه تبعید کردند به خدا اگر آسمانها و زمین بر بندهاى بسته باشد و سپس از نافرمانى خدا بپرهیزد خداوند راه گریزى از آن براى وى قرار مىدهد.
اى ابوذر! جز با حق انس مگیر و جز از باطل وحشت مکن. ترجمه الغدیر، ج16، ص: 107
ابوذر در خطاب به عثمان بن عفان گفت:" از مردم تنها به این مقدار راضى نباشید که یکدیگر را آزار نکنند بلکه باید وا بدارید تا بذل معروف نمایند، و پرداخت کننده زکات نباید تنها به دادن آن اکتفاء نماید بلکه باید احسان به همسایه و برادران و پیوند با خویشاوندان نیز داشته باشد" معلوم و روشن مىگردد که عبارت او صریح و یا نزدیک به صریح است در اینکه وى نیز همه انفاقات را واجب نمىدانسته بلکه بعضى را واجب و برخى را مستحبّ مىدانسته، چیزى که هست مخالفت او در این بوده که نباید بعد از زکات بکلى باب خیرات مسدود شود، و معتقد بوده که بستن در خیرات مستلزم ابطال غرض تشریع آن و افساد مصلحتى است که شارع از تشریع آن منظور داشته.
او مىگفته حکومت اسلام حکومت استبدادى قیصران روم و پادشاهان ایران نیست که تنها وظیفه خود را حفظ امنیت عمومى و جلوگیرى از تجاوزات مردم به یکدیگر بداند، و پس از تامین آن، مردم را آزادى عمل دهد تا هر چه دلشان مىخواهد بکنند، راه افراط خواستند بروند، و راه تفریط را خواستند پیش بگیرند، اصلاح خواستند بکنند، افساد خواستند به راه بیندازند، خواستند به راه هدایت بروند بروند، و اگر خواستند گمراهى پیش بگیرند بگیرند، خود حکومت و متصدیان حکومت هم آزاد باشند و هر چه خواستند بکنند، و کسى از ایشان بازخواست نکند.بلکه حکومت اسلام حکومتى است اجتماعى و دینى که از مردم تنها به این اکتفاء نمىکند که یکدیگر را نیازارند بلکه مردم را به چیزى وا میدارد که جمیع شؤون زندگى ایشان را اصلاح مىکند، و براى تمامى طبقات جامعه از امیر و مامور، رئیس و مرءوس، خادم و مخدوم، غنى و فقیر و قوى و ضعیف نهایت سعادتى را که در خور امکان است آماده مىکند، فقیر را به امداد توانگر واداشته بدین وسیله حاجت توانگر را برمىآورد. و غنى را به انفاق و دستگیرى از فقرا مامور نموده بدین وسیله حاجت فقراء را برمىآورد، حیثیت و مکانت اقویاء را با احترام به ضعفاء حفظ نموده، و حیات ضعفا را با رأفت و دلسوزى اقویا و مراقبت آنان تامین مىنماید.
عالى را بوسیله اطاعت دانى منشا خیرات و برکات ساخته، و دانى را از عدل و انصاف عالى برخوردار مىکند، و چنین نظامى جز با نشر و گسترش مبرات و عمل به واجبات مالى و مستحبات آن بنحو شایستهاش بوجود نمىآید.
.براى حفظ اساس حیات مجتمع دینى و ایجاد نظام اسلامى، علاوه بر واجبات مالى، باید به مبرات و مستحبات مالى نیز به نحو شایسته عمل شود.
آرى، اکتفاء کردن به دادن زکات واجب و ترک انفاقهاى مستحبّ چنین نظامى را بوجود نمىآورد، بلکه اساس حیات مجتمع دینى را هم بر هم زده و آن غرضى را که شارع دین از تشریع انفاقات مستحبّ داشته بکلى تباه مىسازد، و رفته رفته نظام مجتمع دینى را به یک نظام از هم گسیخته و گرفتار هرج و مرج مىسازد، هرج و مرجى که هیچ چیز و هیچ قدرتى نمىتواند آن را اصلاح کند.
بنا بر این فلسفه اصلى پول همان گردش کاملتر و سریعتر چرخهاى مبادلات اقتصادى است، و آنها که پول را به صورت" گنجینه" پنهان مىکنند نه تنها موجب رکود اقتصادى و زیان به منافع جامعه مىشوند بلکه عمل آنها درست بر ضد فلسفه پیدایش پول است.
آیه وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ [٩:٣٤] صریحا ثروتاندوزى و گنجینهسازى اموال را تحریم کرده است و به مسلمانان دستور مىدهد که اموال خویش را در راه خدا، و در طریق بهره گیرى بندگان خدا به کار اندازند، و از اندوختن و ذخیره کردن و خارج ساختن آنها از گردش معاملات به شدت بپرهیزند، در غیر این صورت باید منتظر عذاب دردناکى باشند.
این عذاب دردناک تنها کیفر شدید روز رستاخیز نیست بلکه مجازاتهاى سخت این دنیا را که بر اثر بهم خوردن موازنه اقتصادى و پیدایش اختلافات طبقاتى دامان فقیر و غنى را مىگیرد نیز شامل مىشود.
اگر در گذشته مردم دنیا به اهمیت این دستور اسلامى درست آشنا نبودند امروز ما به خوبى مىتوانیم به آن پى ببریم، زیرا نابسامانیهایى که دامن بشر را، بر اثر ثروتاندوزى گروهى خود خواه و بیخبر، گرفته و به شکل آشوبها و جنگها و خونریزیها ظاهر مىشود بر هیچکس پوشیده نیست. تفسیر نمونه، ج7، ص: 394
جمع ثروت تا چه اندازه" کنز" محسوب مىشود؟
در میان مفسران در مورد آیه فوق گفتگو است که آیا هر گونه گرد آورى ثروت اضافه بر نیازمندیهاى زندگى" کنز" محسوب مىشود، و طبق آیه فوق حرام است؟
یا این که این حکم مربوط به آغاز اسلام و قبل از نزول حکم زکات بوده و سپس با نزول حکم زکات بر داشته شده؟
در حدیثى از پیامبر ص چنین مىخوانیم:
" اى مال ادیت زکاته فلیس بکنز : هر مال که زکات آن را بپردازى کنز نیست" « المنار" جلد 10 صفحه 404.».
از بررسى مجموع احادیث فوق به ضمیمه خود آیه مىتوان چنین نتیجه گرفت که در شرائط عادى و معمولى یعنى در مواقعى که جامعه در وضع ناگوار و خطرناکى نیست و مردم از زندگانى عادى بهرهمندند پرداختن زکات کافى است و باقیمانده کنز محسوب نمىشود (البته باید توجه داشت که اصولا با رعایت موازین و مقررات اسلامى در درآمدها، اموال به صورت فوق العاده متراکم نمىشود، زیرا اسلام آن قدر قید و شرط براى آن قائل شده است که تحصیل چنین مالى غالبا غیر ممکن است).
و اما در مواقع فوق العاده و هنگامى که حفظ مصالح جامعه اسلامى ایجاب کند حکومت اسلامى مىتواند محدودیتى براى جمعآورى اموال قائل شود ... و یا به کلى همه اندوختهها و ذخیرههاى مردم را براى حفظ موجودیت جامعه اسلامى مطالبه کند .... تفسیر نمونه، ج7، ص: 397
داستان" ابو ذر"، ممکن است ناظر به همین موضوع باشد که در آن روز جامعه اسلامى آن چنان نیاز شدیدى داشت که اندوختن ثروت در آن روز مخالف منافع جامعه و حفظ موجودیت آن بود.
و یا اینکه نظر" ابو ذر" به اموال بیت المال بود که در دست" عثمان" و" معاویه" قرار داشت، و مىدانیم این گونه اموال را با وجود مستحق و نیازمند لحظهاى نمىتوان ذخیره کرد، بلکه باید به صاحبانش داد و مسئله زکات در اینجا به هیچوجه مطرح نیست.
به خصوص همه تواریخ اسلامى اعم از شیعه و اهل سنت گواهى مىدهد که عثمان اموال کلانى از بیت المال را به خویشاوندان خود داد، و معاویه از آن کاخى ساخت که افسانه کاخهاى ساسانیان را زنده کرد و" ابو ذر" حق داشت که در برابر آنها این آیه را خاطرنشان سازد!.
مىدانیم از ایرادهاى مهمى که به خلیفه سوم گرفته شده مسئله تبعید خشونت آمیز" ابو ذر" به سرزمین بد آب و هواى" ربذه" است که منتهى به مرگ این صحابى بزرگ و این مجاهد فداکار راه اسلام گردید همان کسى که از پیامبر ص در باره او نقل کردهاند:" آسمان سایه نیفکند و زمین در روى خود حمل نکرد کسى را که راستگوتر از ابو ذر باشد".
این را نیز مىدانیم که اختلاف" ابو ذر" با" عثمان" بر سر تمناى مال و مقام نبود، چه اینکه او مردى از هر نظر پارسا و وارسته بود، بلکه سرچشمه اختلاف تنها ریختوپاش خلیفه سوم از بیت المال و بذل و بخشش بى حساب او به اقوام و بستگانش بود.
" ابو ذر" در مسائل مالى مخصوصا آنجا که به" بیت المال" مربوط مىشد بسیار سختگیر بود و مىخواست همه مسلمانان روش پیامبر ص را در این زمینه تعقیب کنند، اما مىدانیم در عصر خلیفه سوم جریان امور طور دیگرى بود.
به هر صورت هنگامى که سخنان صریح و قاطع این صحابى بزرگ بر خلیفه سوم سخت آمد نخست او را به شام فرستاد اما" ابو ذر" این بار صریحتر و قاطعتر در برابر اعمال" معاویه" بپاخاست تا آنجا که" ابن عباس" مىگوید معاویه به عثمان نوشت اگر نیازى به شام دارى" ابو ذر" را باز گردان که اگر در شام بماند این منطقه از دست تو خواهد رفت.
" عثمان" نامهاى نوشت و" ابو ذر" را احضار کرد و طبق بعضى از تواریخ به" معاویه" دستور داد او را با ماموران خشن که شب و روز او را به سوى" مدینه" راه ببرند و لحظهاى راحت نگذارند، بفرستد، به گونهاى که" ابو ذر" به هنگام ورود به" مدینه" بیمار شد و چون حضور او در مدینه نیز قابل تحمل براى دستگاه خلافت نبود، وى را به" ربذه" فرستاد و در همانجا از دنیا رفت.
سخنان و احتجاج ابیذر به معنای تایید سیستم اقتصاد کمونیستی نیست . اسلام نظام اتصادی مستقل دارد و مالکیت شخصی را به مانند کمونیست انکار نمیکند.
کسانى که مىخواهند از خلیفه سوم در این باره دفاع کنند گاهى" ابو ذر" را متهم مىکنند که او عقیده اشتراکى داشت و تمام اموال را مال خدا مىدانست و مالکیت شخصى را انکار مىکرد!!.
و این تهمت بسیار عجیبى است، آیا با اینکه قرآن با صراحت تمام مالکیت شخصى را با شرائطى محترم شمرده، با اینکه" ابو ذر" از نزدیکترین افراد به پیامبر ص بود و در دامان قرآن پرورش یافته بود، و در زیر آسمان راستگوتر از او پیدا نمىشد، چگونه مىتوان چنین نسبتى را به او داد؟
آرى ابو ذر با الهام از آیات قرآن مخصوصا آیه" کنز" معتقد بود، و صریحا این عقیده خود را اظهار مىداشت، که بیت المال اسلام نباید به صورت ملک خصوصى اشخاص در آید، و نباید از این اموال که حق محرومان و نیازمندان در آن است و باید در راه تقویت اسلام و مصالح مسلمین به کار افتد، حاتم بخشى کرد، و یا افسانه کاخهاى" کسرى" و" قیصر" را از نو زنده نمود.
به علاوه" ابو ذر" عقیده داشت در آن روز که گروهى از مسلمانان سخت در مضیقه هستند ثروتمندان جمعیت نیز به زندگى سادهترى قانع شوند و از اموال خود در راه خدا انفاق نمایند.
اگر ابو ذر گناهى داشته همین بوده است، ولى مورخان مزدور و بنى امیه و راویان چاپلوس و متملق و دینفروش براى دگرگون ساختن چهره این مرد مجاهد چنین تهمتهاى ناروایى را به او بستهاند.تفسیر نمونه، ج7، ص: 398
ردا
پایان پیام/
نظر شما