خبرگزاری شبستان: در هفته اخیر شاهد برگزاری انتخاباتهای متعدد و در سطوح مختلف در اروپا بودیم. از ارمنستان گرفته تا صربستان، یونان، انگلیس، آلمان و از همه مهمتر فرانسه، انتخاباتهایی مهم را پشت سر گذاشتند که بیتردید در سرنوشت این کشورها نقشی بسیار مهم ایفا خواهد کرد. برخی از این انتخاباتهای در سطح شوراها و برخی دیگر در سطح انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری برگزار شدند.
اما در این مورد اتفاق نظر وجود دارد که مهمترین انتخاباتی که برگزار شد، انتخابات ریاست جمهوری فرانسه بود. انتخاباتی که دور اول آن پیشتر برگزار شده بود و دو نامزد به مرحله دوم راه یافته بودند. یکی راستگرا و دیگری چپگرا که نامزد راستگرا رئیس جمهور مستقر فرانسه هم محسوب میشد. در شرایطی سارکوزی به دور دوم انتخابات راه یافت که در مرحله اول آرایی کمتر از نامزد حزب سوسیالیست کسب کرده بود. اتفاقی که در تاریخ این کشور بیسابقه بود و همین رخداد نادر، شکست سارکوزی و رهبر حزب UMP را نوید میداد. در آخر هم دور دوم انتخابات به شکست وی انجامید و سارکوزی راستگرا مجبور شد تنها پس از یک دوره ریاست جمهوری، وداعی تلخ با الیزه داشته باشد تا سوسیالیستها پس از مدتها الیزه نشین شوند و آنها که پس از میتران رنگ الیزه را به خود ندیده بودند، به ناگاه در جایگاه تشکیل دولت فرانسه قرار گرفتند.
فرانسوا ژرار ژرژ اولاند (François Gérard Georges Hollande) کاندیدای حزب سوسیالیست که توانست سارکوزی را شکست دهد، از هم اکنون موجبات نگرانی سران ایالات متحده و یورو و خصوصا مرکل را فراهم ساخته است. آنها که در جریان انتخابات از هیچ گونه تلاشی برای پیروزی سارکوزی مضایقه نکرده بودند، اکنون با پیروزی اولاند سوسیالیست تحولات فرانسه را با نگرانی دنبال میکنند. چرا که اولاند وعده داده بود در صورت پیروزی در فرایند انتخابات، نیروهای نظامی فرانسه را از افغانستان خارج کند و این به هیچ وجه نمیتواند خبر خوشی برای کاخ سفید و پنتاگون محسوب میشود.
به واقع ایالات متحده به درستی دریافته است که ماه عسل روابط واشنگتن و پاریس با پایان سارکوزی، پایان یافته است و نمیتوان به اولاند چندان خوش بین بود. در واقع نیکلا سارکوزی در تاریخ سیاست خارجی فرانسه یک استثناء تلقی میشد که رسما گلیسم را به کناری نهاد و به جای تلاش برای استقلال در عرصه سیاست خارجی، فرانسه را در تمامی سطوح به کاخ سفید وابسته کرد و در همه جوانب به عنوان بازیگری دسته دوم و دنباله روی ایالات متحده شناخته میشد.
وی به همین نسبت مناسبات گرمی هم با آلمان و شخص مرکل داشت. به نحوی که مطبوعات اروپا برای توصیف روابط گرم این دو از اصطلاح «مرکوزی» استفاده میکردند. موضوعی که مرکوزی بر آن تأکید داشت، به سامان کردن وضعیت نابسامان اقتصاد اروپا از طریق طرحهای ریاضت اقتصادی بود. طرحی که فشارهای بسیاری را بر مردم کشورهایی نظیر یونان، اسپانیا و پرتغال وارد کرد و سبب شده بود که مردم قاره سبز آشکار از مرکل و سارکوزی رویگردان شوند. ائتلافی که اکنون و با شکست سارکوزی دیگر وجود ندارد و جای سارکوزی را اولاندی گرفته که آشکارا با طرحهای ریاضت اقتصادی در اتحادیه اروپا مخالفت میکند و این موضوعی است که نگرانی برلین را به دنبال داشته است.
در کل در جریان انتخاباتهایی که به آنها اشاره شد، کسانی پیروز بودهاند که با طرحهای ریاضت اقتصادی مخالفت میکردند و در وعدههای انتخاباتی خود، مخالفت با طرحهای ریاضت اقتصادی اتحادیه اروپا را رسما اعلام کرده بودند. این سناریویی بود که در یونان هم به وقوع پیوست.
در انگلیس هم همین اتفاق افتاد و ائتلاف حاکم در انتخابات شوراها شکست سنگینی را از حزب کارگر پذیرفت و حزب کارگر به رهبری اد میلیبند برای مخافظه کاران و دیوید کامرون، نخست وزیر کنونی انگلیس خط و نشان کشید. اتفاقی که کامرون را بیش از هر وقت دیگری نگران کرده است و اکنون حتی احتمال فروپاشی دولت ائتلافی وی نیز وجود دارد. در این انتخابات حزب کارگر 39 درصد آراء و حزب حاکم محافظه کار نیز 31 درصد آراء را به دست آوردند. حزب لیبرال دموکرات شریک ائتلافی محافظه کاران نیز حدود 16 درصد اراء را کسب کرد. در واقع نتایج انتخابات محلی انگلیس رای منفی به ائتلاف محافظه کاران و لیرال دموکرات ها بود.
چرا که مردم انگلیس یکی از بدترین شرایط اقتصادی را پس از جنگ جهانی دوم تجربه می کنند. رکود، بیکاری، کاهش قدرت خرید، ناامنی شغلی، فقر و افزایش بزهکاری های اجتماعی و عمیق تر شدن شکاف اقتصادی به مشکلات متبلابه مردم انگلیس تبدیل شده است.
در مجموع به نظر میرسد که تحولات اروپا به سمتی سوق یافته است که مردم قاره سبز از راستهایی نظیر سارکوزی و کامرون خسته و دل زده شدهاند و کسانی که به عروسک خیمه شب بازی ایالات متحده موسوم هستند، عملا از کسب اقبال مردمی عاجز ماندهاند و یورو در آستانه چرخشی کامل به چپ قرار دارد. موضوعی که استمرار سیاستهای کنونی ایالات متحده را هم با چالشهایی جدی مواجه میکند. به نظر می رسد که با چپ شدن نسبی اروپا، آمریکا دیگر نتواند سیاستهای خصمانه خود در قبال ایران، سوریه و روسیه را دنبال کند. همچنین ممکن است در مسیر تمکین همیشگی خود به رژیم صهیونیستی هم با دشواریهایی مواجه شود.
پایان پیام/
نظر شما