خبرگزاری شبستان: در مطلب پیش بخشی از رسائل و منصفات شیخ شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق معرفی شد در ادامه بخش دیگری از آن ارائه می شود.
روزى با جماعت صوفیان...
حکایت در خانقاهى آغاز مىشود که در آن هر کس از شیخ خود سخن مىگوید. قهرمان داستان از قول شیخ خویش به لسان تمثیل ساختمان جهان و ترتیب افلاک بیان مىکند و سؤالاتى درباره نجوم مىشود که به آن پاسخ داده مىشود. شیخ به این نوع سؤالها اعتراض کرده مىفرماید مردمى که به ستارگان نگرند سه گروهند: عوامّ که فقط پدیدارها را ببینند و منجّمان که علم به ظواهر آسمان ها یابند و محقّقان که سرّ آسمانها بدست آورند. سپس شیخ دستوراتى جهت اطّلاع از سرّ آسمانها مىدهد که عبارت از ریاضت و خلوت و چلهنشینى است که پس از آن چشم دل به عالم غیب روشن شود.
رساله فى حالة الطفولیّة و یافتن پاسخ بسیاری از حقایق حکمت و تصوف
در آغاز قهرمان از کودکى خود سخن مىگوید که به دنبال کودکان دیگر به طلب علم و استاد رفت و در صحرائى شیخى را ملاقات کرد و مدّتى نزد او تلمّذ کرد و الفبائى از او آموخت. روزى با نااهلى نزد شیخ مىرود و به علّت باز گفتن تعالیم شیخ از محضر او غایب مىشود و هر چه او استاد خود را مىجوید به او دسترسى نمىیابد، تا روزى توسّط پیرى در خانقاه بار دگر به محضر شیخ راه یافته پوزش مىطلبد و این درس را مىآموزد که اسرار الهى را نزد نااهل- بازگو نکند. سپس بحثى درباره معالجه امراض معنوى کرده شیخ و مرشد را به پزشک امراض جسمانى تشبیه مىکند. از شیخ سؤالاتى درباره جهان و مسائل اخلاقى و عرفانى و آداب و رسوم درویشان مخصوصا سماع و رقص و دست افشاندن مىکند و پاسخهائى که بسیارى از حقائق لطیف حکمت و تصوّف را در بردارد، دریافت مىدارد.
رساله فى حقیقة العشق یا مؤنس العشّاق
این رساله که از لحاظ ادبى از شاهکارهاى نثر سهروردى است و متعلق به سلسله آثارى است در عرفان به فارسى همچون «سوانح» غزّالى، «لوایح» عین القضاة همدانى و «لمعات» عراقى و «اشعّة اللمعات» جامى که از عشق به لسان خاصّ عرفانى سخن مىگوید با آیه «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ» آغاز شده و در دوازده فصل به تفسیر داستان حضرت یوسف (ع) مىپردازد. حسن و عشق و حزن به صورت اشخاص در این داستان آمده و با تفسیر سرگذشت حضرت یوسف (ع) چنانکه در قرآن کریم آمده است لطیفترین بحثهاى عرفانى درباره عشق با توجه خاصّ به آیات قرآنى و اشعار بدیع انجام گرفته است و در فصل ششم شرحى تمثیلى از ساختمان جهان چنانکه شیوه سهروردى است و در سایر رسائل عرفانى او نیز دیده مىشود، آمده است. بر عکس آنچه برخى ادّعا کردهاند این رساله مبتنى بر «رسالة العشق» ابن سینا نیست و طرح و محتویات آن به نوعى دیگر است و رساله بیشتر متعلّق به سلسله کتب عرفانى مذکور در فوق است با برخى از مباحث حکمى که در دامن عرفان محض گنجانده شده است.
لغت موران
به درخواست دوستى کلمهاى چند «در نهج سلوک» در دوازده فصل کوتاه تنظیم یافته که به لسان داستان بیان شده است. در فصل اوّل چند مور به صحرا شده هنگام صبح قطرات ژاله را مشاهده مىکنند و در حال بحثاند که از زمین است یا از آسمان. در این هنگام آفتاب ظهور کرده و قطرات تبخیر مىشود. در فصل دوّم چند لاکپشت در مشاهده مرغى دریائى هستند و درباره اینکه آیا مرغى است دریائى یا هوائى بحث مىکنند که ناگهان بادى سخت آب را بهم در مىآورد و مرغ در «اوج هوا مىنشیند». حاکم لاک پشتها از این موقعیّت استفاده کرده به گفتار صوفیّه در اینکه صوفى مافوق زمان و مکان است اشاره مىکند و مورد تعرّض سنگپشتان قرار مىگیرد. فصل سوّم از مرغان دربار حضرت سلیمان (ع) و مخصوصا عندلیب سخنى مىگوید و باز به گفتار صوفیان اشاره شده است. فصل چهارم درباره جام گیتىنماى کیخسرو است و فصل پنجم پیرامون امکان رؤیت ملوک جن و در هر دو مورد باز به گفتار و اشعار صوفیان اشاره شده است. فصل ششم از دشمنى خفّاشان و حربا حکایت مىکند که خفّاشان خواستند حربا را مجازات کنند و جهت قتل او، او را در آفتاب نهادند به گمان اینکه بدترین عذابها است در حالى که او را راهى بهتر از این از براى مردن نبود. به قتل حلّاج و گفتار او هنگام مرگ اشاره شده است. فصل هفتم درباره ملاقات هدهد و بومان است که آنان قیاس به نفس کرده و باور نداشتند که هدهد روز در نور آفتاب حرکت کند در حالى که کورى در روز نزد آنان هنر بود. هدهد نیز جهت رهائى از مرگ خود روز را کور قلمداد کرده و از افشاى سرّ ربوبیّت و آفتاب روز خوددارى مىکند.
در فصل هشتم سخن از پادشاهى مىرود که باغى داشت و در آن طاوسهائى بودند زیبا. یکى را دستور داد که «چرم کنند» و فقط از روزنهاى به او غذا دهند بنحوى که بعد از اندک مدّتى طاوس شکل اصلى خود فراموش کرد و به کمى غذا راضى بود و فقط هر گاه بادى مىوزید و بوى خوش گل هاى باغ به مشامّ او مىخورد به هیجان مىآمد، تا اینکه روزى پادشاه دستور داد چرم از او برداشته شود. هنگامى که طاوس واقعیّت اصلى خود را مشاهده کرد و باغ و بوستان اطراف خود را دید «در کیفیّت حال خود فرو ماند و حسرت ها خورد». فصل نهم مؤاخذهاى است که ادریس (ع) از قمر مىکند درباره علّت و کیفیّت نور آن به لسانى عرفانى.
و فصل دهم که بسیار موجز است درباره رابطه بین خانه و کدخداى خانه به صورت تشبیه بین خداوند و جهان و موعظهاى کوتاه ولى اساسى درباره سلوک. فصل یازدهم علّت ناپدید شدن چراغ را در آفتاب و تمثیل عرفانى آن را با اشاره به آیات قرآنى بیان مىکند.
صفیر سیمرغ
رساله «در احوال اخوان تجرید» داراى مقدّمهایست و دو قسمت یکى در بدایا و دیگرى در مقاصد. قسم اوّل در مبادى شامل سه فصل است:
«در تفضیل این علم بر جمله علوم» و «در آنچه اهل بدایا را ظاهر شود» و «در سکینه»، و قسم دوّم نیز در سه فصل است: «در فنا» و «در آنکه هر که عارفتر بود کاملتر بود» و «در اثبات لذّت و محبّت بنده مر حقّ تعالى را». در پایان فصلى على حدّه در «خاتمت کتاب» به لسان رمز از شرایط سیر و سلوک بحث مىکند. رساله که مملوّ از آیات قرآنى و گفتار بزرگان تصوّف مخصوصا حلّاج مىباشد خلاصهایست استادانه از اصول تصوّف و مراتب وصول به حقّ مخصوصا در فصل مربوط به فنا که سهروردى در آن از مراتب توحید و فنا بنحوى که خلاصه گفتار بزرگان صوفیّه است سخنى به میان آورده است.
بستان القلوب یا روضة القلوب و اشارات به آیات و روایات
رسالهاى که بنام «بستان القلوب» یا «روضة القلوب» نقل شده است در نسخه مدرسه سپهسالار منتسب به سیّد شریف گرگانى و در کتابخانه ملک به ابن سینا و در کتابخانه مجلس به خواجه نصیر الدین طوسى و در برخى نسخ دیگر به بابا افضل کاشانى و عین القضاة همدانى نسبت داده شده است.
مطالب این رساله شباهت زیادى به رسائل دیگر شیخ اشراق مخصوصا «پرتونامه» دارد و در مقایسه دقیق با رسائل شیخ اشراق مشکل است این رساله را از قلم صاحب «پرتونامه» و «الواح عمادى» و غیره ندانست. مثلا قسمت دوّم، در فصل سوّم هنگام بحث درباره خودشناسى ناگاه مؤلّف وارد حکایتى مىشود که شباهت فراوان به داستان هاى عرفانى رسائل دیگر سهروردى دارد. وانگهى اشارات به آیات قرآنى و احادیث و نیز نقل قول از بزرگان تصوّف همانند اشاراتى است که در سایر آثار شیخ اشراق دیده مىشود و سبک نثر رساله نیز تشابه فراوان به دیگر رسائل سهروردى دارد. به این دلائل به نظر راقم این سطور به احتمال قوى قریب به یقین رساله از خود شیخ اشراق است و حاکى از همان مطالب و همان کنایات و رموز و استعاراتى است که در سایر آثار او دیده مىشود. البتّه برخى از دانشمندان بیشتر به انتساب این رساله به عین القضاة تمایل نشان دادهاند ولى شاید کمتر کسى این رساله را با دقّت با سایر آثار او مقایسه کرده و از لحاظ محتویات و نیز سبک و تمثیلات به تطبیق آنها پرداخته باشد.
وانگهى اشاره به سپاهان در آغاز رساله (بند دوم) به خوبى مىتواند مؤیّد ارتباط رساله با دورهاى باشد که سهروردى در اصفهان به تلمّذ اشتغال داشت گرچه برخى از کسانى که این رساله بدان ها منسوب شده است مخصوصا خواجه نصیر الدین طوسى نیز دورهاى از عمر خود را در اصفهان گذرانیدهاند.
در آغاز مؤلّف هدف خود را در تألیف این رساله به عنوان جمعآورى «کلمهاى چند در حقیقت ... چنانکه تکلّف در آن راه نیابد» ذکر مىکند و سپس رساله را به بحث در عالم ارواح و اجسام تقسیم مىکند و سخن را از گفتارى در الفاظ و معنى کلى و جزوى آغاز کرده، به جوهر و عرض و سایر مباحث طبیعیّات مىکشاند. در فصلى که به طبیعیّات تعلّق دارد در «قسم از عنصریّات و اثیریّات» بحث شده و یک دوره طبیعیّات به سبک مشّائى از عناصر و طبایع و موالید سهگانه نفس و قواى آن مطرح گردیده و بسیارى از مسائل با استشهاد به آیات قرآنى مبیّن شده است و بخش دوّم رساله که مربوط به عالم ارواح است مشتمل است بر چهارده فصل و ده رمز که در آن به تعبیرى استادانه از الهیّات و علم النفس و- خودشناسى به لسانى اشراقى و عرفانى بحث شده و تأویلات زیادى از آیات قرآنى و احادیث نبوى شده است و با اتّکا به این منابع و گفتار بزرگان تصوّف مانند حلّاج و بایزید خودشناسى به عنوان مقدّمه و شرط لازم از براى خداشناسى عرضه شده است. اشعارى نیز از بزرگان معرفت نقل شده است من جمله چند بیت معروف از سنائى. در پایان دستورالعملهائى براى وصول به حقیقت از طریق ریاضت داده شده است که همان دستورات عملى اهل تصوّف است که در کتب معروف تصوّف عملى آمده است.
یزدان شناخت، ترکیب فلسفه و عرفان
پیرامون «رساله یزدان شناخت» بحث بیشتر شده است، برخى آن را به عین القضاة نسبت داده و برخى به سهروردى. دکتر رحیم فرمنش آن را از عین القضاة دانستهاند و نیز بهمن کریمى که آن را نشر دادهاند در مقدّمه خود ذکر عنوان «مجلس عالى» را اشاره به مجلس عزیز الدین مستوفى وزیر سلطان محمود بن محمّد بن ملکشاه از هواخواهان عین القضاة شمرده و دلیل بر صحّت انتساب این رساله به او مىدانند.
برخى بر این نظر خرده گرفتهاند از این جهت که چند شعرى از سنائى در آن دیده مىشود لکن به علّت شهرت سنائى در زمان خود او این دلیل کافى نیست .
علّتى بس اساسىتر در ردّ این نظر که «یزدان شناخت» از عین القضاة است توسّط دکتر عفیف عسیران در مقدّمه «تمهیدات» آمده است .
ایشان متذکّر شدهاند که اوّلا هیچ یک از تذکرهنویسان این اثر را در زمره آثار عین القضاة ذکر نکردهاند. ثانیا عین القضاة را اصلا عادت بر این نبوده است که مجالس صاحبان قدرت را «مجلس عالى» خواند بلکه بر عکس در مکاتیب خود به عزیزالدین او را به نحوى دیگر با نهایت سادگى مخاطب قرار مىدهد. ثالثا و از همه مهمتر مطالب رساله «یزدان شناخت» عرفان محض مکتب عین القضاة نیست بلکه ترکیبى است از فلسفه و عرفان به نهج سهروردى که از مسلک عین القضاة از برخى جهات به دور است. به این علل این جانب نیز رساله «یزدان شناخت» را از عین القضاة نمىداند.
حاج سیّد نصراللّه تقوى در مقدّمه بر چاپى که از «یزدان شناخت» انجام دادهاند مىفرمایند چهار نسخه در اختیار ایشان بوده است که یکى منسوب به عین القضاة و دیگرى به سهروردى است بدون اینکه خصوصیّات این نسخ را ذکر کنند. رساله را نیز به نام سهروردى چاپ کردهاند.
معرفت به نفس کلید فهم حکمت اشراقى
رساله «یزدان شناخت» دورهاى است از حکمت الهى در سه باب که از معرفت بارى تعالى و نفس و نبوّت سخن مىگوید و بیشتر متوجّه به مسائل معرفة النفس است که اساس فصول آن را تشکیل مىدهد و از این جهت نیز داراى خصائص آثار شیخ اشراق است چنانکه شهرزورى معرفت به نفس را کلید فهم حکمت اشراقى مىداند.
باب اول مشتمل بر هفت فصل است به این قرار: در دانستن آنکه چرا بیشتر مردم از عالم معقولات بىخبر باشند، در شناختن ادراکات، در شناختن عالم عقل و معفولات، در شناختن واجب و ممکن، در اثبات بارى تعالى، در بعضى صفات واجب الوجود، و در شناختن افعال واجب الوجود. در این باب ارکان حکمت به لسانى توأم از استدلال فلسفى و عقلى و روایات نقلى مملوّ از آیات قرآنى که اکثرا همان آیاتى است که در آثار معروف سهروردى دیده مىشود بیان شده است. نیز نحوه بیان حکمى و عرفانى بهم آمیخته و توحید از دیدگاه هم فلسفه و هم دین و عرفان بیان شده است.
باب دوّم که در معرفت نفس است شامل هشت فصل است که از وجود آدمى در این عالم آغاز شده سپس به چگونگى پیوستن نفس ناطقه انسانى به بدن انسان و معرفتهاى نفس ناطقه انسانى و اثبات اینکه نفس ناطقه انسانى جوهرى روحانى است و پدید کردن اختلاف نفوس انسانى و کیفیّت استفادت نفس انسانى از عقل فعّال مىپردازد و با دو فصل درباره شناختن معاد نفوس انسانى و شناختن احوال نفوس بعد از مفارقت از بدن که مفصّلترین فصل این قسمت است باب را خاتمه مىدهد.
در این باب نیز طریق حکمت و عرفان بهم آمیخته دلائل عقلى و شواهد نقلى بهم پیوند یافته و بار دگر به آیاتى اشارت رفته است که سهروردى بارها آنها را تکرار کرده است.
باب نهایى رساله داراى شش فصل است و از شناختن وجود نفس قدسى و چگونگى دریافتن معقولات توسّط نفس قدسى و چگونگى معجزات و کرامات و دانستن مغیبات و در پدید کردن پیامبر که در این عالم ضرورى است و بالاخره فصلى در خاتمه رساله در خصائص آن سخن مىگوید.
در این باب نیز آیات قرآنى و برخى اشعار توضیحات و دلائل عقلى را مزیّن ساخته و در آن بسیارى از لطائف عرفان و حکمت به لسانى ساده آمده است.
«یزدان شناخت» از لحاظ سبک و نحوه بیان شباهت فراوان به سایر رسائل سهروردى دارد و از لحاظ محتویات نیز با «پرتونامه» و «الواح عمادى» و «بستان القلوب» نزدیکى زیاد دارد الّا اینکه در «یزدان شناخت» بحثى از طبیعیّات در میان نیست و فصول آن به الهیّات به معنى عام و ربوبیّت و علم النفس اختصاص یافته است.
پی نوشت: برگرفته از مجموعه مصنفات شیخ اشراق
پایان پیام/
نظر شما