کدام تعریف باور تمامی مکاتب درباره عدالت را رد می کند؟

اگر بشریت امروز از عدالت گریزان است هنوز به مرحله کمال نرسیده؛ در نهاد بشر عدالت هست. اگر بشر خوب تربیت شود مى‏رسد به جایى که خودش عدالتخواه بشود، واقعا عدالت جمع را بر منفعت فرد خودش ترجیح بدهد.

خبرگزاری شبستان: از جمله مفاهیم کلیدی در حوزه دین و مسائل سیاسی و اجتماعی مفهوم عدالت است. بسیاری از انقلاب ها و شورش های مردمی برای مقابله با ظلم و جور و ستم و تبعیض حکام سنگدل نیز با شعار عدالت برپا شده است.

هر چند فهم عدالت برای همگان میسر است اما تعیین مصداق آن در مواردی با اختلاف همراه است. همگان خواهان عدالتند اما هر یک بر اساس مصالح خود! با اختلاف تعریف انسان در اندیشه غرب و اسلام یعنی اختلاف دیدگاه اومانیست ها با تعریف اسلام عدالت مطلوب برای انسان نیز تفاوت می کند.

عدالت در اسلام از دیدگاه توحیدی و مصالح دنیوی و اخروی و رشد و تعالی جسمانی و معنوی معنای دقیق و مصادیق خود را متجلی می شود. بی شک اگر هویت و خواسته ها و لذت های انسان را به جهان خاکی و لذت های حیوانی و مادی و دنیوی خلاصه کنیم و بر اساس دید اومانیستی تعریفی خام از انسان ارائه دهیم مصادیق عدالت را نیز به همان حوزه خلاصه کرده ایم.

 

نظر نیچه و ماکیاول‏
«عده‏اى معتقدند که در نهاد بشر قوه و نیروی (عدالت خواه) اساساً وجود ندارد. اکثر فیلسوفان اروپا این‏طور فکر مى‏کنند و افکار همین فیلسوفان است که دنیا را در نهایت امر به آتش کشیده است. مى‏گویند: عدالت اختراع مردمان زبون است. مردمان زبون و ضعیف، وقتى که در مقابل اقویا قرار گرفتند، چون زور نداشتند که با اقویا مبارزه کنند، آمدند کلمه «عدالت» را خلق و اختراع کردند که عدالت خوب است، انسان باید عادل باشد. ...

اینهایى که اعتقاد ندارند که عدالت جزء امورى است که در نهاد بشر مى‏باشد باز دو دسته هستند. یک دسته مى‏گویند: عدالت را به عنوان یک آرزو، بشر دنبالش هم نباید برود، باید دنبال قوه و نیرو رفت؛ عدالت حرف مفت است، آرزویش را هم نداشته باشید، اساساً دنبالش هم نروید، فقط بروید دنبال زور، و یک مثلى مى‏گویند که با همین تعبیر خودمان سازگار است؛ خلاصه‏اش این است که: «دو گره شاخ بر یک متر دُم ترجیح دارد» (زور همان شاخ است و عدالت دُم) شاخ به دست آور، عدالت یعنى چه؟! برو دنبال زور. نیچه و ماکیاول از اینجور اشخاص هستند».
شاید نمونه اعلای این نظریه که در سطح جهانی در حوزه سیاست بروز کرده را در نزد صهیونیزم بتوان مشاهده کرد. آنچه نزد رژیم اشغالگر قدس مطلوب است منافع است و برای وصول به منافع از هر متد و روشی بهره می گیرد و حرف آخر را گلوله های تانک و اسلحه می زند. نتیجه چنین رویرکردی به عدالت آن است که انسان به یک فرقه و نژاد خاص خلاصه می شود و دیگر انسان ها حتی به اندازه نبات و حیوانات از حقوق برخوردار نیستند.


برتراند راسل‏ و تحقق منافع فرد در جمع
برخی بر این باورند که « باید رفت دنبال عدالت، ولى نه به خاطر اینکه عدالت مطلوب ماست، بلکه برای اینکه منافع فرد در عدالت جمع است. برتراند راسل فکرش چنین است و با این فکر مدعى انساندوستى نیز هست.

او مى‏گوید: انسان به حسب طبیعت خود منفعت‏پرست آفریده شده، و این حرف، دوام ندارد، پس چه باید کرد تا عدالت برقرار شود؟ آیا به بشر بگوییم: بشر! عدالت را بخواه؟ این که زوربردار نیست، در نهاد بشر عدالت خواهى وجود ندارد، چطور با زور به او بگوییم عدالت را بخواه؟! ولى یک کار دیگر مى‏شود کرد و آن این است که عقل و علم و دانش بشر را تقویت کنیم تا برسد به آنجا که به او بگوییم بشر! درست است که آن که اصالت دارد، منفعت است و تو را جز در طریق منفعت‏پرستى فردى نمى‏شود سوق داد، اما منفعت فرد در این است که عدالت در جمع برقرار باشد، اگر عدالت در جمع نباشد منفعت فرد هم تأمین نمى‏شود.

اینها ایده عدالت در عالم را دارند ولى راه وصول به ایده عدالت را تقویت فکر و علم و دانش مى‏دانند، یعنى آشناکردن بشر به اینکه منفعت فرد در عدالتِ جمع است».
بر اساس این دیدگاه مطلوب نهایی منافع است و عدالت را از آن جهت می پذیرند که منافع حاصل شود به دیگر بیان مطلوب حقیق منافع است و مطلوب تبعی عدالت است. اگر جلب منافع بدون عدالت حاصل شود عدالت را زیر پا می نهد و اگر جلب منافع به اجرای عدالت ایت عدالت راسر لوحه کار قرار می دهد.
 

شهید مطهری در رد این ایده مرتبط با عدالت می گوید: « این .... یک تئورى غیر عملى است، زیرا فقط درباره افرادى صادق است که زور زیاد ندارند. درباره بنده ممکن است صادق باشد. من که یک آدم ضعیفى هستم، وقتى از همسایه‏هایم مى‏ترسم و مى‏بینم به اندازه‏اى که من زور دارم همسایه‏ام هم زور دارد، از ترس زور همسایه مى‏شوم عادل. اما آن ساعتى که یک قدرتى به دست آوردم که هیچ بیمى از همسایه‏ام نداشتم و صددرصد یقین داشتم که اگر او را لگدکوب کنم قدرتى نیست که در مقابل من بایستد، آن وقت چطور مى‏توانم عادل باشم؟ و لهذا فلسفه راسل- بر خلاف همه شعارهاى انسان دوستى او- به‏ همه اقویا و زورمندان درجه اول که هیچ بیمى از ضعفا ندارند حق مى‏دهد که هرچه مى‏خواهند ظلم کنند.».


عدالت را باید از خدای ماشین خواست!!!

اینها می گویند: عدالت، عملى است اما کار انسان نیست. نه مى‏شود انسان را آن‏طور تربیت کرد که واقعا عدالت را از عمق جانش بخواهد و نه مى‏شود علم و عقل بشر را آن قدر تقویت کرد که منفعت خودش را در عدالت بداند؛ عدالت را از خداى ماشین باید خواست، عدالت را از ابزارهاى اقتصادى باید خواست، و به تعبیر دیگر شما نمى‏توانید دنبال عدالت بروید، اگر فکر کنى عقلت یک روزى تو را به عدالت هدایت مى‏کند این هم دروغ است؛ ولى ماشین خودبه خود بشر را به سوى عدالت مى‏کشاند، تحولاتى که ابزارهاى اقتصادى و تولیدى پیدا مى‏کنند- با یک حسابى که پیش خودشان کردند و بسیارى از آنها هم غلط از آب درآمد- مى‏رسد به دنیاى سرمایه‏دارى، دنیاى سرمایه‏دارى خودبه خود منتهى مى‏شود به دنیاى سوسیالیستى، و در دنیاى سوسیالیستى طبعا و جبرا و به حکم جبر ماشین مساوات و عدالت برقرار مى‏شود، چه تو بخواهى و چه نخواهى. تو عامل اجراى عدالت نیستى که بیایى حساب کنى آیا عقل من مرا به عدالت مى‏کشاند؟ آیا تربیت من مرا به عدالت مى‏کشاند؟ مى‏گوید این حرف ها دروغ است».

 

بشر عدالت گریز هنوز به کمال نرسیده است
در برابر دیدگاه هایی که مطرح شد همچون دیگر عرصه ها بهترین نظرات در باب عدالت را اسلام بیان می کند؛ از نظر اسلام «همه اینها نوعى بدبینى به طبیعت و فطرت بشر است. اگر مى‏بینى بشریت امروز از عدالت گریزان است هنوز به مرحله کمال نرسیده است. در نهاد بشر عدالت هست. اگر بشر خوب تربیت شود، اگر زیردست مربى کامل قرار گیرد، مى‏رسد به جایى که خودش واقعا عدالتخواه بشود، واقعا عدالت جمع را بر منفعت فرد خودش ترجیح بدهد.

این که شما مى‏گویید بشر به حسب نهاد خودش عدالتخواه نیست و زور باید عدالت را به او تحمیل کند، یا مى‏گویید عقلش باید برسد به جایى که منفعت خودش را در آن بداند، یا مى‏گویید [تکامل‏] ابزار تولید [خودبه خود عدالت را برقرار مى‏کند]، ما مواردى به شما نشان مى‏دهیم که افرادى عادل و عدالتخواه بوده‏اند در صورتى که منافعشان هم ایجاب نمى‏کرده است؛

على بن ابى طالب (ع) خودش یک نمونه‏اى است که همه این فلسفه‏ها را باطل مى‏کند؛ على و دست‏پروردگان على و عده زیادى از افراد بشر که در تمام دوران ها بوده‏اند. حال وقتى ما مثال به حضرت امیر (ع) مى‏زنیم شاید در بعضى اذهان مى‏آید که على (ع) یک فرد منحصر است. نه، اینجور نیست. الآن هم در میان متدینین واقعى افراد بسیار زیادى هستند که عدالت را واقعا دوست دارند، نهادشان با عدالت پیوند دارد و چه پیوندى! بشرِ دوره‏هاى آینده هم چنین خواهد بود....»

پی نوشت: مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج‏18مجموعه‏آثار، صص 154 و 160.

پایان پیام /
 

کد خبر 168507

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha