به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از راین؛ در ردیف دوم گلزار شهدا، مزار شهیدی از سلسلسه جلیله سادات قرار دارد که کمتر درباره او گفته و نوشته شده است.
در سال 1337 خداوند نوزادی به سیدداوود و بیبی فخرجهان عنایت کرد که عزیزکرده خانواده هم بود زیرا فرزند بعد از او که فاطمه نام داشت در هفت ماهگی از دنیا رفت و سیدنصرت الله تهتغاری خانواده شد.
او در خانواده ای اصیل به دنیا آمده بود که مادرش، دختر حجتالاسلام یحیی کاظمیشیرازی یکی از روحانیون برجسته زمان خودش بود و در شرایط خفقان آمیزی که در دوره قبل از انقلاب وجود داشت اما او دعای کمیل و ندبه را در مسجدی نزدیکی حرم مطهر امامزاده سیدعلی راین که حالا دیگر کمتر اثری از آن مسجد وجود دارد، برگزار می کرد؛ شب هایی که با نور شمع در مسجد راز و نیازهای عاشقانه می کردند در حافظه تاریخی قدیمی ترها مانده است.
سیدنصرت الله قد کشید؛ بزرگ و بزرگ تر شد، مدرسه رفت و نوبت به دبیرستان که رسید، دو راه بیشتر وجود نداشت یا ترک تحصیل و یا ادامه تحصیل در شهری به جز راین زیرا آن روزها راین دبیرستان نداشت؛ سیدنصرت الله که هدف و راهش چیز دیگری بود، شهر بم را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد و در همان شهر هم بعدها معلم شد.
آنطور که امیر شریعت زاده، همسرخواهر شهید می گوید: در روزگاری که انگشت شمار افرادی بودند که به عنوان مقلد از مرجع عالیقدری مانند امام خمینی(ره) بر اساس شناخت و عقیده خود تقلید می کردند، سیدنصرت الله یکی از آن افراد بود.
وی می افزاید: مأمورهای رژیم شاه بارها محل تحصیل و سکونت او در بم را مورد بازدید قرار داده و او را آزار و اذیت کرده بودند و تحت پیگرد بود.
برادر شهیده فریبا شریعتزاده(از شهدای تشییع حاج قاسم) بیان کرد: در روزگاری که کتابفروشی مذهبی در استان کمتر وجود داشت اما سیدنصرت الله کتاب های زیادی را از رفسنجان و یا قم تهیه و در آن شرایط در خانه شخصی خود در راین تعداد زیادی را جمع آوری کرد که بعد از شهادت به جهاد سازندگی هدیه شد تا در کتابخانه های روستایی مورد استفاده قرار بگیرد.
وی با بیان اینکه او نوارهای کاست زیادی هم از سخنرانان مذهبی آن دوران مثل مرحوم فلسفی و ... داشت، تصریح کرد: جنگ تحمیلی که آغاز شد، در همان سال 59 سیدنصرت الله که حالا دیگر معلم بود ابتدا به کردستان رفت و به شدت مجروح و راهی بیمارستان شهدای تجریش شد اما بلافاصله بعد از بهبودی راهی جبهه ها شد و این بار جبهه جنوب را انتخاب کرد.
شریعت زاده با اشاره به شهادت سیدنصرت الله روحی در هورالعظیم گفت: گرچه صدام تصور نمی کرد ایران از هور حمله کند، اما چند عملیات از این نقطه انجام شد.
وی ادامه داد: سر نیزارهای هور را بعثی ها با چهار لول ضدهوایی زده بودند تا اگر کسی ایستاد، دیده شود و سر او را بزنند؛ برای همین افرادی که در آن سنگرها بودند همه کارها حتی نماز خود را به حالت نشسته انجام می دادند؛ وقتی مأموریت آنان در سنگر تمام می شد قسمت های ران آنان خون لخته می شد.
شریعت زاده افزود: سیدنصرت الله در سنگرهای کمین خط مقدم بود که یکی از این تیرهای مستقیم به او اصابت کرد و به شهادت رسید.
وی با بیان اینکه این افراد که از بهترین جوانان زمان خود بودند بر اساس اعتقاد به ولایت و دفاع از اسلام و ارزش ها رفتند؛ تصریح کرد: سیدنصرت الله شدیداً به حجاب خواهران خود حساسیت داشت.
شیخ بهایی از دوستان نزدیک شهید سیدنصرت الله روحی میرحسینی هم به خبرنگار خبرگزاری شبستان می گوید: با توجه به اینکه مدارس آن زمان مختلط بود اما سیدنصرت الله نسبت به نامحرم بسیار حساس بود.
وی افزود: او در جبهه جزو کسانی وبد که در خفا، کارهای رزمندگان را انجام می داد به طور مثال شب ها پوتین های آنان را تمیز می کرد.
هنوز شعر دانشآموزان سیدنصرتالله در مراسم تشییع پیکر مطهرش در گوش برخیها مانده است:
ای میرِ حسینی! ای یار خمینی!
رفتی گریانم کردی! رفتی نالانم کردی...
به مناسبت ایام سالگرد شهادت شهید سیدنصرتالله روحی میرحسینی، بیتالزهرا راین هم اقدام به برگزاری یادواره خانگی این شهید با حضور خواهران و خواهرزادههای شهید کرد.
طاهره بادامچی
نظر شما