به گزارش خبرنگار گروه دین و اندیشه خبرگزاری شبستان، حضرت حسن بن علی بن محمد (ع) مشهور به امام حسن عسکری (ع) و نوه گرانقدر امام محمد تقی (ع) است. ایشان در طول سالها زندگی خود از طرف خلفای عباسی تحت فشارها و آسیبهای زیادی قرار گرفت تا جایی که امام حسن عسکری (ع) به اجبار این خلفا در شهر سامرا ساکن شد و بیشتر زندگی خود را در این شهر سپری کرد. در سالروز ولادت امام حسن عسکری (ع) خبرنگار گروه دین و اندیشه خبرگزاری شبستان، گفتگویی با حجت الاسلام والمسلمین «علیرضا نظری خرم» نویسنده، محقق و پژوهشگر پژوهشگاه کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی انجام داده است که در ادامه می خوانید:
اسناد موجود مربوط به منابع کهن شیعه تا سده هفتم است که شامل کتاب الغیبه شیخ طوسی و کتاب نعمانی و کتاب کمال الدین شیخ صدوق، کتاب شریف کافی و کتاب ارشاد مفید و کتاب کشف القم و کتاب هایی از این دست می باشد که هویتی تاریخی دارند، نویسندگان آنها معین، سرشناس و از عالمان روشمند شیعه محسوب می شوند.
در آستانه غیبت صغری که از سال ۲۶۰ هجری آغاز می شود، بخواهیم این فضا را ترسیم کنیم، باید بگوییم که با شهادت امام حسن عسکری (ع) آغاز می شود و تا سال ۳۲۹ هجری قمری به مدت ۶۹ سال ادامه پیدا می کند. برای آنکه از این دوران تلقی و برداشت خوبی داشته باشیم باید به دوران امامت امام هادی (ع) در مدینه بپردازیم.
امام هادی (ع) در مدینه بدون مشکل خاصی در مدینه زندگی می کردند تا اینکه متوکل عباسی به قدرت رسید که با به قدرت رسیدن متوکل گرفتاری های امام هادی (ع) شروع شد. این گرفتاری ها دو جنبه داشتند که شامل دردسرسازی هایی بود که سادات علوی با شورش ها و قیام های خود در نواحی مختلف سرزمین اسلامی ایجاد می کردند و این دردسرسازی ها متوجه امام هادی (ع) می شد چرا که ایشان بزرگ سادات علوی محسوب می شد؛ بنابراین حکومت به ویژه متوکل، امام هادی (ع) را مسئول کارهای سادات علوی می دانستند در حالی که در واقعیت این گونه نبود و بسیاری از سادات علوی سر خود اقدام می کردند.
مشکل دیگر سعایت فردی به نام عبدالله بن محمد و همسرش در نزد متوکل بود. در واقع عبدالله بن محمد متولی امور نظامی و شرعی مدینه بود که به همراه همسرش به دروغ نامه هایی را برای متوکل ارسال می کرد مبنی بر اینکه امام هادی (ع) در منزل شان اسلحه نگهداری می کنند و دایما درصدد توطئه برای حکومت تو است البته امام هادی (ع) نیز در قالب ارسال نامه هایی همه این موارد را تکذیب می کردند اما در مجموع متوکل نامه ای محترمانه برای امام هادی (ع) ارسال کرد که در آن ضمن عزل عبدالله بن محمد، از امام درخواست کرد تا به سامرا بیاید و شخصی به نام یحی بن هرثمه به همراه ۳۰۰ سرباز به مدینه فرستاد تا امام هادی (ع) را همراهی کنند و با احترام به عراق و شهر سامرا بیاورد؛ هرچند یحیی بن هرثمه جانب احترام را رعایت نکرد و با سربازانش وارد منزل امام هادی (ع) شد و به تفتیش خانه امام پرداخت که در این تفتیش نیز به جز کتاب دعا و کتاب های علمی چیزی پیدا نکردند. پس از سه روز امام هادی (ع) علی رغم میل باطنی به همراه خانواده و فرزند یک ساله اش به اجبار از مدینه به سمت سامرا حرکت کرد.
امام هادی (ع) مورد استقبال گرم مردم سامرا قرار گرفت، ماموران حکومت امام هادی را در محله ای فقیرنشین با نام خان صعالیک اسکان دادند. متوکل تلاش می کرد امام هادی در شرایط سختی به سر ببرد چرا که وقتی با استقبال گرم مردم سامرا از امام هادی که اغلب اهل تسنن بودند، مواجه شد، ترسید و به فکر چاره ای افتاد به طوری که مجالسی را تشکیل می داد و در حضور مردم از امام هادی (ع) درباره عمر، ابوبکر و عثمان سوال می کرد. هدف وی این بود که امام هادی را در تنگنا قرار دهد تا ایشان موضع خود را در رابطه با خلفا بیان کند و با این اقدام وجهه امام در بین مردم مخدوش شود اما امام تقیه می کردند و نقشه های متوکل در اینجا نیز ناکارآمد بود.
هجوم غافلگیرانه به خانه امام هادی (ع) در سامرا بسیار زیاد بود. در بسیاری موارد امام هادی (ع) را مجبور می کردند تا با لباس های فاخر متوکل را در مجالس همراهی کند با این هدف که امام هادی (ع) را مورد تحقیر قرار دهند؛ حتی متوکل دستور به شهادت رساندن امام هادی (ع) را نیز به یکی از غلامان خود داده بود که این اقدام پیش از آنکه اجرایی شود، متوکل به دست فرزندش کشته شد. با کشته شدن متوکل میزان فشارها بر امام هادی کاسته شد.
شرایط امام حسن عسکری (ع) در سامرا چگونه بود؟ چه مصائب و سختی هایی از سوی خلفای عباسی بر ایشان تحمیل شد؟
سرانجام امام هادی (ع) در دوره معتز با توطئه درباریان به شهادت رسید و امام حسن عسکری (ع) به امامت رسیدند. کوتاه ترین دوره امامت در بین ائمه اطهار مربوط به امام حسن عسکری (ع) می باشد به طوری که ایشان فقط شش سال امامت کردند. در این مدت سه خلیفه به نام های معتز، مهتدی و معتمد به حکومت رسیدند. امام حسن عسکری (ع) موظف بود هفته ای دو روز خود را به دارالحکومه معرفی کند. در این مدت شش سال امامت چندین بار روانه زندان شدند، حتی در دوره حکومت معتز دستور به شهادت رساندن ایشان صادر شد اما خود معتز کشته شد. مهتدی نیز اقداماتی برای به شهادت رساندن امام حسن عسکری (ع) در زندان انجام دادند که ناموفق بود. امام پس از آزادی از زندان در نامه ای به اصحابش نوشت و نقش مهتدی در اقدام به شهادت ایشان را ترسیم کرد.
چه شرایطی باعث شد تا امام حسن عسکری (ع) برای زمینه سازی غیبت ظهور اقدام کند؟
سرانجام امام حسن عسکری (ع) در سال ۲۵۹ مجدد روانه زندان شد. در زندان امام نامه ای برای اصحاب خود نوشتند و در آن به این نکته متذکر شدند که هدف حکومت عباسی حذف امامت می باشد. شاید در اینجا بتوان موضوع غیبت را رمزگشایی کرد چرا که خلفا سن به شهادت رساندن امامان را پایین آورده بودند و ایشان را در سنین جوانی به شهادت می رساندند و هدفشان قطع نسل امامت است. با این رویکرد اگر مهدی موعود (عج) نیز آشکارا زندگی می کردند چه بسا ایشان را نیز به شهادت می رساندند. شرایط سخت امام حسن عسکری (ع) در سامرا باعث شد تا در این دوران زمینه های غیبت فراهم شود به طوری که شیعیان برای دیدن امام حسن عسکری (ع) ساعت ها در معابر حضور پیدا می کردند اما با توجه به شرایط به اصحاب و شیعیان تذکر داده می شد که در اطراف خانه امام هادی تجمع نکنند چرا که شناسایی می شوند و جانشان به خطر می افتد.
امام حسن عسکری (ع) پیش از شهادت، امام زمان (عج) را با چه نشانه هایی به مردم معرفی نمودند؟ جایگاه امامت پس از شهادت امام حسن عسکری (ع) با چه چالش هایی مواجه می شود؟
امام حسن عسکری (ع) زمانی که یک ساله بودند به همراه پدرشان امام هادی (ع) به اجبار از مدینه به سامرا نقل مکان کردند و در سن ۲۸سالگی به شهادت رسیدند. شرح کامل شهادت امام حسن عسکری توسط ابو الادیان توضیح داده شده است. امام حسن عسکری (ع) نامه هایی به ابوالادیان خدمتکار خود می دهد تا به دست شیعیان برساند و خطاب به وی می گوید زمانی که تو پس از ۱۵ روز بر می گردی من از دنیا رفته ام. ابوالادیان درباره اینکه پس از امام چه باید بکند از ایشان سوال می کند و وی در پاسخ می گوید پس از من فرزندم امام است که ابو الادیان می پرسد من ایشان را چگونه بشناسم. امام حسن عسکری (ع) سه نشانه برای امام مهدی موعود (عج) بر می شمارد مبنی بر اینکه کسی که بر پیکر من نماز می خواند، پاسخ نامه ها را از تو طلب می کند و کسی که از مقدار پول ها خبر می دهد. زمانی که ابو الادیان از مدائن پس از ۱۵ روز باز می گردد، می بیند که سامرا غرق در ماتم و غم است. وارد منزل امام حسن عسکری (ع) می شود، مشاهده می کند که عثمان بن سعید در حیاط منزل امام حضور دارد و مردم نیز به جعفر برادر امام حسن عسکری تسلیت می گویند که متاسفانه مطالب خوبی درباره ایشان ثبت نشده است و فرد ناصالحی بوده است.
عثمان بن سعید موکل مورد اعتماد امام بودند که وقتی ایشان را دیدم، اندکی دلم آرام شد. پیکر مطهر امام حسن عسکری(ع) را آورده و رو به قبله قرار دادند، جعفر برای نماز ایستاد و در این زمان کودکی از داخل اتاقی خارج شد و کنار پیکر امام حسن عسکری ایستاد و رو به جعفر گفت: عمو عقب بایست که من برای خواندن نماز سزاوارترم و نماز را این کودک خواند. ابو الادیان می گوید در اینجا اولین نشانه را دیدم، پس از تدفین پیکر امام حسن عسکری (ع) این کودک نامه ها را از من خواست. در ادامه منتظر نشانه سوم بودم.
یکی از اطرافیان جعفر که تلاش می کند تا جایگاه وی را به دیگران بازگو کند که جعفر خطاب به آن فرد می گوید من تاکنون این کودک را ندیده ام؛ در واقع امام حسن عسکری (ع) برادر خود را فاقد صلاحیت می دانسته که امام مهدی موعود (عج) را به ایشان نشان نداده بود. امام حسن عسکری (ع) زمانی که از دنیا رفتند، امام زمان (عج) پنج ساله بودند و در این مدت پنج سال امام مهدی را به بسیاری از افراد معرفی کرده بودند اما به برادر خود معرفی نکرده بود. در این حین کاروانی از قم وارد سامرا می شود بدون آنکه از شهادت امام حسن عسکری (ع) مطلع باشد. مسئول کاروان می گوید که برای عرض تسلیت باید به نزد چه کسی برویم. در واقع با این سوال می خواهد امام بعدی را به آنها معرفی کند که مردم، جعفر را معرفی می کنند.
مسئول کاروان خطاب به ایشان می گوید که ما با امام حسن عسکری (ع) که برادر شما بود و امام هادی (ع) قراری داشتیم. ایشان نام صاحبان نامه ها و مبلغ پول را اعلام می کردند و پس از آن نامه ها و پول را به ایشان تحویل می دادیم. جعفر وقتی با این شرایط روبرو شد با عصبانیت گفت من غیب نمی دانم، شما دارید به برادر و پدر من تهمت می زنید، در این زمان امام مهدی (عج) آمد و اشاره کرد به کیسه سکه و گفت هزار سکه طلا داخل آن قرار دارد که ۱۰ تای آن تقلبی است. ابو الادیان می گوید من در اینجا متوجه نشانه سوم شدم و فهمیدم که امام بعدی امام مهدی موعود (عج) است.
جعفر برای سعایت به نزد معتمد عباسی می رود و به وی اطلاع می دهد که چه نشسته ای حضرت مهدی امام بعدی است. معتمد نیز که بسیار منتظر چنین شرایطی بود مامورانی را برای دستگیری امام فرستاد اما موفق نشدند که ایشان را پیدا کنند و حضرت نرجس خاتون مادر امام زمان و همسر امام حسن عسکری (ع) را دستگیر کردند که ایشان نیز وجود فرزندشان را انکار کردند. نرجس خاتون را تحویل قاضی شهر سامرا دادند تا مدتی در منزل وی نگهداری کنند تا اگر کودکی به دنیا آورد، کودک را به قتل برساند. ایشان چند روزی در منزل قاضی شهر سامرا زندانی بود که مرگ وزیر معتمد همه شرایط را تغییر داد و عده ای نیز شورش کرده بودند که این عوامل باعث شد تا معتمد موضوع حضرت مهدی (عج) را فراموش کنند و حضرت نرجس خاتون آزاد شد.
کاروان دیگری از قم به سامرا می آید و در آنجا سراغ امام را می گیرد که مردم جعفر را به عنوان امام معرفی می کنند و می گویند که برای شرکت در جشن به دجله رفته است. مردم از شنیدن این سخن حیرت می کنند. محمد بن جعفر حمیری که از عالمان حاضر در کاروان بود، می گوید صبر کنید تا جعفر برگردد تا ببینیم ماجرا چیست. پس از بازگشت جعفر قمی ها به رسم خود خطاب به وی گفتند که باید به ما اسامی نویسندگان نامه و مقدار پولی که آورده ای را اعلام کنید تا آنها را به شما بدهیم. جعفر ناراحت می شود و می گوید من غیب نمی دانم و به حاکم شرع شکایت می برد که محکمه ای تشکیل می شود و کاروان آمده از قم به عنوان متهم در آنجا حضور پیدا می کند. آنها می گویند که ما امانت دار هستیم و روالی با امام هادی و امام حسن عسکری (ع) داشتیم و اگر جعفر امام بعدی است، باید با همان روال با ما رفتار کند. حاکم در مورد روال کار سوال می کند که قمی ها پاسخ می دهند: امام ما کسی است که بتواند مقدار سکه های داخل کیسه را به ما بگوید و اسامی صاحبان نامه را نیز به ما اعلام کند یعنی علم به غیب داشته باشد، در ضمن ما امانت دار مردم قم هستیم و نمی توانیم امانت ها را بدون هیچ سندی در اختیار کسی قرار دهیم. خلیفه در اینجا حکم به نفع قمی ها داد.
قمی ها گفتند که ما از آسیب جعفر و همراهانش در امان نیستیم و خلیفه باید افرادی را همراه ما بفرستد تا با امنیت از سامرا خارج شود. محافظان مشخص می شوند و کاروان قمی ها را از سامرا به سمت بغداد تحت الحفظ همراهی می کنند. کاروان وقتی از سامرا خارج می شود جوانی را می بینند که به سمت آنها می رود و به محمد بن جعفر حمیری عالم حاضر در کاروان می گوید اگر می خواهید امام مهدی را ببینید شما را به نزد ایشان می برم. قمی ها نگران می شوند که مبادا جعفر این فرد را به نزد ما فرستاده است. این عالم می گوید که با همین محافظان به بهانه ای به سامرا باز می گردیم اگر امام مهدی را دیدیم که امانت ها را به ایشان می دهیم اگر نه که مجدد مسیر را بازمی گردیم. کاروان به سامرا باز می گردد و خدمت امام مهدی (عج) می رسند و امانت ها را به ایشان می دهد. امام مهدی (عج) به آنها می فرمایند که دیگر به سامرا نیایید و امانت ها را به وکیل من در بغداد به نام عثمان بن سعید بدهید.
امام مهدی (عج) به محمد بن جعفر حمیری کفن و حنوط می دهد که این عالم می گوید این را به فال نیک گرفتم چرا که متوجه شدم مرگ من نزدیک است و امام با این کار آن را به من بشارت می دهد. در بازگشت کاروان از بغداد این عالم در نزدیکی همدان دار فانی را وداع گفته و در آنجا دفن می شود.
جعفر برادر امام حسن عسکری (ع) زمانی که شرایط را می بیند، ۲۰ هزار سکه طلا برای معتمد می برد و به او می گوید مرا رسما به عنوان امام دوازدهم شیعیان معرفی کن، خلیفه هم جواب عجیبی می دهد و می گوید: من هرچه تلاش کردم برادرت امام حسن عسکری و پدرت امام هادی (ع) را بدنام کنم و از چشم مردم بیندازم، موفق نشدم و این معلوم می شود که کارشان خدایی است و از طرف خدا هستند، اگر تو هم از جانب پروردگار، امام شیعیان هستی، نیازی نداری که من تو را به عنوان امام معرفی کنم. معتمد دلسوز شیعه نبود بلکه می دانست که این گونه انتخاب کردن و نصب برای شیعیان فایده ای ندارد و شیعیان زیر بار آن نخواهند رفت. جعفر که ناامید می شود تمام اموال امام حسن عسکری (ع) را تصاحب می کند. البته در روایت است که جعفر بعدها توبه می کند و استنادشان هم این است که امام مهدی (ع) در نامه ای به اسحاق بن یعقوب می نویسند که راه جعفر، راه برادران یوسف است که این جمله بیشتر اشاره به انحراف جعفر دارد.
نظر شما