خبرگزاری شبستان: ولایت فقیه مفهومی است که اسلامی بودن یک حکومت و حرکت کردن جامعه در مسیر قرآن و عترت (ع) با آن معنا می یابد. ضرورت واکاوی این مفهوم که از دوران غیبت امام عصر (عج) بروز و ظهور یافته و امروز تنها در نظام اسلامی ایران تجلی حقیقی دارد در سلسله مباحثی از زبان آیت الله مصباح یزدی مطرح می شود.
در مطلب گذشته به طرح نظریه شورای رهبری و دلایل مطرح کنندگان آن اشاره شد. در این نوشتار این نظریه که در باره نحوه تعیین فقیه واجدالشرایط صحبت می شود.
اگر چند نفر نامزد ولایت فقیه باشند و در اولویتِ فردی که جامع همه شرایط باشد، اتفاقنظر نبود، چه باید کرد؟ در حقیقت، این مسأله به دو مسأله منتهی میشود؛ مسأله اصلی و ریشهای این است که وقتی ما پذیرفتیم که کسی باید در رأس حکومت اسلامی قرار بگیرد که اقرب به امام معصوم باشد آن وقت سؤال میشود که ما او را از کجا بشناسیم؟
یک جواب سادهای که از ابتدای تدوین قانون اساسی پیشبینی شده بود، همین مسأله خبرگان رهبری است که برای تشخیص فرد اصلح برای رهبری، خبرگان باید نظر بدهند. خود این بحث که اصلا خبرگان چه حجت و چه دلیل شرعی دارد؟
چه کسی میفهمد کدام عالم اعلم است؟
اگر شرط ریاست یک دانشگاه این باشد که عالمترین استاد دانشگاه باید رئیس باشد، چه کار میکنند؟ از کجا باید اعلم را تعیین کرد؟ این مسایلی عقلایی است و برهان برنمیدارد. باید دید روش عقلا در زندگی چیست. وقتی همه میدانیم که باید از اعلم تقلید کنیم، اعلم را از کجا میشناسیم؟ آیا نص یا آیهای داریم؛ که باید فلان شخص باشد؟ با خواب و مکاشفه و این حرفها هم که نمیشود اعلم را تعیین کرد. باید به راهی رفت که همه عقلا خودبهخود و به حسب ارتکازشان میروند. چه کسی میفهمد کدام عالم اعلم است؟ طبیعی است که علما میفهمند.
در بین اساتید یک دانشگاه چه کسانی میفهمند که کدام استاد داناتر و شایستهتر است؟ استادها میفهمند؛ البته دانشجوهایی هم که تحصیل کردهاند و با آنها درس داشتهاند هم تا یک حدی میتوانند.
حکومت برای تعیین دفعات تسبیحات اربعه نیست
در مسأله تقلید چون مسایل شخصی است احتیاجی نیست که یک دستگاهی باشد و افرادی شهادتشان را ثبت کنند و خلاصه یک شکل رسمی داشته باشد. نادر اتفاق میافتد که مسألهای نیازمند یک تصمیم مشترک باشد، اما در مسایل اجتماعی این طور نیست. فرض این است که ما احتیاج به فرد یا مقامی داریم که یک نظر قاطع بدهد که همه باید عمل کنند. حکومت برای این نیست که در نماز بگویند مثلا تسبیحات اربعه یک مرتبه کافی است یا کافی نیست. اما این که واجب است امروز به جنگ بروید یا واجب است که تعطیل کنید، این سرنوشت جامعه را عوض میکند. این چیزی نیست که بگویند آقا تو طبق فتوای مرجع خودت عمل کن آن هم طبق فتوای مرجع خودش. اصلا حکومت برای رفع اختلاف است. برای اینکه اختلاف پیش نیاید، مصالح مردم حفظ شود و دشمن نتواند نفوذ کند، گفتند یک نفر باید حاکم باشد که رأی او را همه بپذیرند. اگر بنا باشد بگوییم هر کسی طبق فتوای مرجع خودش عمل کند قطعا مصالح مردم تفویت میشود.
حکومت برای رفع اختلاف است نه برای ایجاد اختلاف. در آن جاهایی که لزومی نداشت و اختلاف هم مشکلی ایجاد نمیکرد لازم نبود ما یک دستگاه رسمی داشته باشیم که معین کند که امروز اعلم فقها در کشور اسلامی ایران کیست. هر کسی را تشخیص دادید خودتان عمل کنید، به جایی برنمیخورد، اما حکم ولیفقیه را باید همه بپذیرند برای سایر فقها هم واجب است از او اطاعت کنند؛ حتی اگر یکی از فقها خودش را در فقه اعلم بداند، در حکم حکومتی باید از ولیفقیه اطاعت کند. مثل قضاوت قاضی است. مسایل اجتماعی حکومتی این طوری است. یک نفر که حاکم شد و تصمیمی گرفت و رای داد،؛ مصلحت مسلمین را در چیزی تشخیص داد اگر صلاحیت این کار را دارد باید همه از او اطاعت کنند.
فلسفه حکومت وجود مقام رسمی است
سیره بزرگان ما هم همین بوده است؛ بزرگانی که واقعا باید خاک کف پای آنها را به سر کشید چه در زمان مرحوم آقای بروجردی چه بعد در زمان حضرت امام و دیگران، وقتی میدیدند کسی در مقام ریاست عامه فقها و مسلمین است وقتی درباره مسایل اجتماعی به آنها مراجعه میشد میگفتند رئیس، ایشان است هر چه ایشان بگوید. این همان تفویت مصلحت مسلمین و وجود اختلاف است و پیامدش هم همان هرج و مرج و اختلال نظام است. در چنین موانعی باید یک مقام رسمی باشد که به همه مردم اعلام کند و همه وظیفهشان را بفهمند. اصلا یکی از فلسفههای ضرورت حکومت این است که باید یک مقام رسمی باشد که برای همه مردم رهبری کند. این مقام رسمی چه کسی میتواند باشد؟
سیره عقلا این است که برای تشخیص اصلح باید به افرادی از آن صنف مراجعه کرد. باید به فقها مراجعه کرد.
انسان، فقیهانی که میخواهند شهادت بدهند که کدام فقیهی برای ولایت اصلح است را از کجا بشناسد؟ در این موارد باید به سیره متشرعه مراجعه کنیم. میگویند وقتی قاضی؛ از طرف امام معصوم یا نائب او وارد شهری شد مستحباتی دارد. باید قاضی چند روز در شهر گردش کند و با مردم معاشرت کند تا معتمدین شهر را بشناسد تا به آنها مراجعه کند که آیا اینها عادل هستند یا نه. این هم ادب شرعی است و هم سیره مستمره عقلا و متشرعه در طول تاریخ است. راه دیگری هم ندارد. اگر قاضی باید بر اساس شهادت عدلین حکم کند عدلین را از کجا بشناسد؟ لازم است عدول شهر را شناسایی کند تا بر اساس این شناسایی، عدول دیگر را بشناسد.
همین مردم می گویند که فلان شخص عادل است یا نه
این یک راه شناخته شده عقلایی است. بالاخره باید عدالت کسانی را که شهادت میدهند که این فقیه است ثابت کنیم. عدالت این افراد از چه راهی اثبات میشود؟ همین مردمند که با گفتنشان ما میفهمیم فلان کس عادل است یا نه. مسأله خبرگان هم بر این اساس طراحی شده است که مردم خبرگانی را که میشناسند، معرفی کنند؛ البته از نظر شرعی باید به کسی رای بدهند که او را میشناسند. رأی دادنشان طبق تبلیغات و چلوکباب و اینها نباشد. واقعا بیاید شهادت بدهد که ما در شهرمان این اشخاص را به عدالت میشناسیم. غیر از رایگیری و مراجعه به آرای مردم برای شناخت معتمدین، راه دیگری نداریم. عموم مردم باید با شیوعشان، با شهادتشان، افراد عادل مورد اعتمادشان را به ما معرفی کنند. وقتی علمای مورد اعتماد یک شهری را شناختند اینها جمع بشوند و اصلح و افقه خودشان را انتخاب کنند. این یک راه عقلایی است و همه عقلای عالم همین راه را طی میکنند. ما حتی در تشخیص مرجع تقلید هم همین کار را میکنیم، منتها رسمیت ندارد. هر کسی خودش میرود تحقیق میکند، از این و آن میپرسد تا اطمینان پیدا کند که چه کسی اعلم است. اینجا به خاطر اینکه ضرورت دارد و باید زود مشخص بشود و نباید یک زمان کشور، بدون حاکم و ولیفقیه باشد پس باید مرجعی باشد که برای این امر آمادگی داشته باشد. مجلس خبرگان بر این اساس طراحی شده است، اما این سؤال که شهادت خبرگان باید بر چه ملاک و بر چه معیارهایی باشد؟ آن را به جلسات دیگر واگذار میکنم.
شایان ذکر است، مطالب مرتبط با ولایت فقیه از لسان آیت الله مصباح یزدی به صورت هفتگی در سرویس اندیشه خبرگزاری شبستان منتشر می شود و علاقه مندان به این بحث می توانند با جستجوی موضوعی از طریق واژه ولایت فقیه در این سرویس سلسله مطالب مرتبط با این موضوع را دنبال کنند.
ادامه دارد/
نظر شما