به گزارش خبرگزاری شبستان، بیستم مهرماه، روز بزرگداشت خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی است. حافظ، عزیز همیشگی ملت ایران و گوهر یکدانهی فرهنگ فارسی و درخشان ترین ستارهی آن و البته بزرگ ترین شاعر تمامی قرون و اعصار است که در طول این چند قرن تا امروز، در اعماق و زوایای ذهن و دل ملت بزرگ و فرهنگدوست ایران نفوذ کرده است و گذشته از آن، این تأثیر و نفوذ از مرزهای این کهن مرز و بوم فراتر رفته است و صاحبان ذوق و اندیشه را در دیگر سرزمینها مرید حافظ ساخته است. سخنان شاعران بزرگ جهان چون گوته در باره او از آن جمله است. انتشار دیوان حافظ به زبان بوسنیایی توسط مؤسسه علمی و پژوهشی ابن سینا در سارایوو، تنها یکی از آن همه است.
همه حافظ را دوست دارند؛ پیر و جوان، زن و مرد، باسواد و بیسواد، حافظ را از خود میدانند و در اشعارش سخن دل خود را مییابند. او شاعر تمامی قرنها و نسلها است و با اشعار نغزش که، لفظ و معنا و قالب و محتوا را با هم به اوج خود رسانده، همهی قشرهای فرهنگآشنا را مجذوب خویش ساخته است. تو گویی حافظ، «حافظهی تاریخی فرهنگی ملت ها» است و همه، شرح حال وصف خویش را در ذهن و زبان او میجویند. و بیجهت نیست که قداست و حرمت دیوان او را نظارهگریم و فالهای آن مشهور است. و با این همه، هنوز هم ناشناخته باقی مانده است! یکی او را یکسره قلندر یک لاقبایی میپندارد که کفرگویی پیشه کرده است! دیگری او را عارفی تمام مینامد که سراسر زندگیاش سرشار از معرفت بوده است. بهراستی حافظ کیست و «سرّ عظمت هنری حافظ» در چیست و بر چه وجوه و پایههایی استوار است؟
در این مختصر، نمیتوان حافظ را به طور کامل شناخت و راز بزرگی هنری او را گشود و وجوه و پایههای امتیاز هنری او را به دست داد. اما «زبان فاخر» او که پاکی، پیراستگی و کمال را به این زبان شیرین و کهن ارزانی میدارد و «معارف والا» که در سرودههای دلنشین حافظ موج میزند، ما را وا میدارد که با تأملی بیشتر به آن ذهن و زبان ویژه بنگریم و خصوصیات بیان و محتوای شعر او را به عنوان گنجینهای ارزشمند و ذخیرهای غنی به بررسی بنشینیم. آنچه در پی میآید، تأملی کوتاه در اشعار حافظ و عظمت نبوغآسای او از حیث هنر شعری است.
استحکام بیانی اشعار حافظ
دیوان حافظ بزرگ، نسبت به دیگر شعرا، بسیار کوچک است؛ اما در آن، معارفی والا و سخنهایی بس بزرگ با بهترین و شیواترین زبان و البته در زیباترین، عاشقانهترین و عارفانهترین ساختار شعر فارسی؛ یعنی غزل، گرد آمده و لطیفترین احساسات انسانی را با زبانی مستحکم و استوار بیان کرده است. «کمگویی و گزیدهگویی» در اشعار حافظ فراوان دیده میشود. اساساً عظمت هنری حافظ این است که در اشعار زیبایش در اوج لفظگرایی، سخنوری کرده است و نوعی سخنکوشی هنری در آن دیده میشود و جانب لفظ را در سرودههایش رعایت کرده است، اما با این وجود، هرگز از جانب معنی فرو نگذاشته است، بلکه «تقدم معنیپردازی» را در اشعار حافظ میتوان به نظاره نشست. از این رو، شعر زلال حافظ، از «درخشش فرزانگیها»ی او حکایت میکند و «حکمتآفرینی» و «عبرتآموزیها»ی بسیاری را نصیب خواننده مینماید.
در مضمونپردازیهای حافظانهی او ظرایف بسیار دیده میشود و ذوق زیباییشناختی آدمی و احساس زیباییجویی او را بر میانگیزد، اما این شیرینی زیباییشناسانه و «مضمونپردازی ظریفانه» چنان نیست که خواننده را از ظرافت اندیشهها و معانی ژرف حافظانه و نازکاندیشیهای ویژهی او غافل نماید.
تصویرسازی در اشعار حافظ
قدرت تصویرها در غزلیات حافظ، بسیار تماشایی است. زبان انتخابی حافظ در بیان تصویرگریاش، غزل است و آگاهان میدانند که این ساختار شعری، با محدودیتهای خاص از این حیث روبرو است. قدرت تصویرسازی در ساختار مثنوی و حتی قصیده، بیشتر و آسانتر از غزل است؛ اما الحق و الانصاف که حافظ از عهده ی این مهم خوب برآمده است. او گذشته از محتوای معرفتی که در غزلهایش موج میزند، «قدرت تصویرگریاش» را نیز با زبان محکم و با لطافتهای حافظانهاش به رخ میکشد و آدمی با خواندن غزلهایش، احساس میکند آن تصویرها را خود به نظاره نشسته است.
در پارهای از غزلها چنان سرای مغان و پیر و مغبچگان و سبوکشان را تصویرسازی میکند که گویا خواننده، خود نظارهگر آن تصاویر است! ترسیمی که از خلقت حضرت آدم علیه السلام و ماجرای ملایک با زبان رمزی خود به دست میدهد، بهترین زبان عرفانی در این موضوع ظریف قرآنی است. تو گویی قدرت تصویرگری که در قرآن دیده میشود که در جای خود و مستقلاً باید بدان پرداخت، با زبان حافظ به گونه ای دیگر فراروی انسان زیباخواه قرار گرفته است. از سوی دیگر، تصویرپردازیهای او در بسیاری موارد برگرفته از واقعیتهای جاری در عالم طبیعت یا عالم انسانی است. تصویرهایی زنده، مرتبط با واقعیات و نشانگر تنوع تجربیات او از عالم طبیعت و زندگی انسانی است.
شورآفرینی و شورانگیزی در اشعار حافظ
بهراستی حافظ اشعار خود را پرشور و حال و طربناک سروده است و «انگیزهبخشی» و «ولولهآفرینی» در آن موج میزند. روح نستوه امیدوارانه و امیدورزیهای حافظانه، حرکت و هیجان را تقدیم خوانندهاش میکند و او را از رخوت و سستی و غافلی معمول در زندگی روزمره دور میسازد. اساساً طربناکی و روح امیدواری و عشق و آرزومندی در دیوان حافظ بزرگ موج میزند و نوعی «طرب عارفانه- عاشقانه» نصیب خواننده میکند.
هنوز هم وقتی شعر خم ابروی یار را در محراب نماز به یاد میآورم، حالتی میرود که محراب به فریاد میآید. هنوز هم وقتی مزرع سبز فلک را میبینم، از کشتهی خویش و هنگام درو فرایاد میآورم و اندرون خموشم به فریادی دست می زند که تنها گوش دل آن را می شنود. با اشعار حافظ باید شور و انگیزه را دریافت و هرکس با هر انگیزه ای سراغ آن می رود، آن را مضمون دل خویش می یابد.
مضمونآفرینی و معناپردازی در اشعار حافظ
شعر حافظ، سرشار از مضامین خاص و ابتکاری است که بسیاری از آن ها گرچه برگرفته از شعرای پیش از خود است، اما هرگز تکرار مکررات آن هم از نوع تکدّرآمیز نیست، بلکه در بیان ایدهها و مفاهیم پیشین، «ابتکاری حافظانه» به خرج داده است که بیانی دیگر و زیباتر را فراروی خواننده مینهد و در مواردی به گونهای است که حتی این «مضامین حافظانه» که آرام و هموار است، در میان صفا و زیبایی سخن او در نگاه آغازین چندان به چشم نمیآید.
درواقع، حافظ بیش از هر شاعری، از شعر پیشینیان خود بهره برده و در اشعار خویش اخذ و اقتباس کرده است، اما این اخذ و اقتباس، آگاهانه و با زبانی نامکرر است. او خود همان ایدهها و مفاهیم ماندگار را با زبانهای گوناگون و البته نو واگویی میکند و جالب اینکه همان مضامین زیبا و ابتکاری در اشعار شاعران پسین، تکرار شده است! و برخی به غلط میپندارند شعر حافظ خالی از مضمون است!
اما حق آن است که مضامین او چنان سهل و روان است که دیگران هم آن را تکرار کردهاند. بر این نکته هم تأکید کنیم که «لفظگرایی» او در کنار «مضمونگری»اش، حافظ را از «معنیگرایی» دور نکرده است. در مضمونهای او، معانی جزیی متکی به مناسبات لفظی و رایج در سنت دیرین شعر است و در «معنیپردازیها»یش میتوان فکر و فرهنگ دیرپای انسانی را در اشعار دید که از عالم تخیلآمیز و مجازی شعر و سخن فراتر میرود و به زندگی جاری انسانها راه مییابد. در ابیات او هم «مضمونسازی» بدیع، دلنشین و هنرمندانه راه یافته است و هم «معناآفرینی» زیبا، حکیمانه و معرفتآموز. حافظ هم «سخنپرداز» و «مضمونآفرین» است و هم «معنیگرا» و «اندیشهورز».
بهراستی یکی از وجوه ماندگاری حافظ در ذهن و زمانهی تاریخی مردم ما همین است که از انبوه «خردهمضمونهای حافظانه»ی او جهان فکری کلان و منسجمی ساخته میشود که برخاسته از «حافظهی تاریخی فرهنگی» این کهن مرز و بوم است که بخشی از تاریخ کهن بشریت محسوب می شود.
موسیقی الفاظ حافظ و واجآرایی زیبا و گوشنوازی کلمات و ترکیبات اشعار حافظ
موسیقی در اشعار حافظ، «گوشنواز» و بدیع با قالبی هماهنگ است. هم موسیقی ظاهری و هم موسیقی باطنی و این جزو خصوصیات برجستهی شعر حافظ است که شاید همین «حسّاسیت موسیقایی» پیشرفتهی او برگرفته از قرآندانی او نیز باشد. او «همآوایی» و «همنوایی» را در اشعارش بهخوبی رعایت کرده است و به تعبیری کلمات را خوش در کنار هم نشانده است که نوعی «واجآرایی» با «همحرفی» زیبا مشهود اهل نظر میافتد. گاه چند کلمهی متوالی با یک حرف آغاز میشود یا یک حرف، بیش از حد عادی، در یک عبارت یا مصراع، چنان کاربرد هنرمندانهای مییابد که تکرارش پسند اهل ذوق میافتد. کاربرد «خ» در این مصراع: «خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد» یا «ش» در این مصراع: «رسم عاشقکشی و شیوهی شهرآشوبی» و بسیاری دیگر حسته کننده نیست، بلکه بسیار هم روان و زیبا است.
در غزلیات او الفاظ، روان و صیقلزدهاند. ترکیبات، بسیار جذاب و گیرا به کار رفته است. زبان او هم از لحن شیرین، «خوشخوان» و «خوشلهجه»ای برخوردار است. استفادهی هوشمندانه و زیباشناسانهی او از خوشترین و مطبوعترین زحافات عروضی، شعرش را بر صدر نشانده است. بحر رمل که جزو ازاحیف دلنشین است، کاربرد فراوانی در شعر او دارد و به تعبیر خرمشاهی، 135 غزل از مجموع 495 غزل بر همین وزن زیبا است که: «در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد». ضمن اینکه در دیوان کوچک حافظ بزرگ، حتی یک نمونه از کاربرد اوزان و بحور نامطبوع دیده نمیشود.
اساساً صبغهی کلی و رنگ مشهود و هویدای غزلیات حافظ، کثرت ظرافتها، ریزهکاریها و ترسیمهای بدیع لفظی است. او جناسها، مراعات نظیرها، ایهامها، تضادها و تناسبها را بهخوبی میشناسد و کاملاً مناسب به کار میبرد. شاید همین خصوصیت است که روانی، رسایی و شیوایی شعر او را موجب شده است. بیجهت نیست که هرکس با زبان فارسی آشنا باشد، شعر حافظ را میفهمد و میپسندد؛ حتی اگر بیسواد باشد! چرا که در بسیاری از غزلیاتش، پیچ و خمهای معمول شاعرانه دیده نمیشود و به همین روی، همچنان نو مانده است.
بسیاری از ردیفهای غزلهای او بر وفق روال طبیعی زبان فارسی، با فعل خاتمه یافته است و همان قانون زبان فارسی خاص و عام را رعایت کرده است و اجزای جمله را هنرمندانه و سخنورانه، خوش کنار هم نشانده است. و بی جهت نیست که هرکس با زبان حافظ آشنا شود، شیفته ی او و زبانش می شود، بی آن که لزوماً توانایی درک کامل زبان فارسی را داشته باشد. البته بی تردید ترجمه ی دیوان او به هر زبان دیگری و از جمله بوسنیایی، فقط تا اندازه ای زبان و ظرایف زبانی و شعری او را واگویی می کند؛ چه هیچ زبانی به طور کامل قابل ترجمه به زبان دیگری نیست و این یعنی: «ترجمه ناپذیری زبان» که باید در جای خود مورد بررسی قرار گیرد.
ششم: کاربرد معانی رمزی و کنایی در اشعار حافظ
حافظانهها، رمز و رازهای کنایی ویژهای دارند که «تأویلپذیری» و «چندوجهی» شعر حافظ را موجب شدهاند. نوعی ایهام معنایی خاص و تضاد معنایی در اشعار حافظ وجود دارد که موجب شده است هرکسی حافظ را از خود بپندارد و اشعار او را وصف الحال خویش بپندارد. و اساساً هر هنر راستینی، عمیق، چندوجهی و پذیرای تعابیر و تفاسیر چندگانه و چندگونه است و از این رو، دیوان او «لسان الغیب» خواندهاند. چرا اشعار حافظ در هنگام فالگرفتن، موافق نیت صاحب فال میافتد؟ نفسِ صدق او ژرفا و گستردگی فراوان یافته و گوشههای پنهانمانده در زندگی معمول مردمان را خوب اندیشیده و به زبان شعر درآورده و به تعبیر خرمشاهی، «آینهدار طلعت و طبیعت یک قوم» و «زندگینامهی جمعی ما» است. از این رو، چندوجهی و تأویلپذیری شعر حافظ موجب شده است که عاشق و غریب و اسیر و دردمند و مهجور و آرزومند و مشتاق و منتظر و گیر و ترسا و مؤمن و آزاداندیش و عارف و عامی و مست و هشیار و... همه نقش خویشتن را در آیینهی صافی شعر او باز مییابند.
سخن آخر
شعرهای حافظانه رمز و رازهای ناگفتهی فراوانی دارد. جهانبینی او نیز چنان عارفانه و بدیع است که ماندگاری او را موجب شده است. او از ما است و با ما است. دیوان او زبان مردم فرهیختهی فرهنگدوستی است که با زیباییها زندگی میکنند و اشعارش را زمزمه میکنند. حافظ در حافظهی تاریخی فرهنگی ما ریشه دارد و اساساً خود، حافظهی ما است.
یاد داشتی از محمد علی برزنونی/استاد دانشگاه
پایان پیام/
نظر شما