خبرگزاری شبستان: فرقه وهَّابیه همانند فرقه بَهَائیه مىباشند. آنها در عامّه و سنّىها پیدا شدند؛ و مذهبشان حنبلى بود، و بهائیه در شیعه پیدا شده، و مذهبشان جعفرى بوده است هر دو از إسلام جدا شدهاند. آنها در قیافه و شکل إسلام واقعى و مبارزه با شرک، و اینها در قیافه و شکل تشیع حقیقى و ظهور حضرت مهدى (عج)، آدمها کشتند؛ و فسادها نمودند که روى تاریخ را سیاه کردهاند.
پیدایش وهّابیه از دویست سال قبل، از ناحیه و زیر نظر و نقشه استعمارى انگلستان بوده است. و درست در همین موقع، ظهور و بروز فرقه بابیه و بهائیه در ایران بوده است. پیدایش سعودىها و تخریب مشاهد مشرّفه بقیع بعد از غلبه انگلستان در جنگ بین الملل اول بر کشور پهناور إسلامى عثمانى، و تجزیه و تقطیع آن به نوزده کشور شد. در آن وقت شریف حسین حاکم مکه را برداشتند و مَلِک سعود را به جاى وى گماشتند. و او و تبار او با إسلام چنان کردند که مىدانید؛ و مىبینید! به صورت إسلام، و در قالبِ دعوت به توحید، و در ماسک و شَبَهِ دین و قرآن، به سر إسلام و مسلمین در آوردند آنچه را که در قوّه متخیله هیچ صاحب تصوّرى، تصوّر نمىشد. آن قدر به مبانى و مبادى و شعائر مذهبى و دینى جسارت کردند که در هیچ ملّت و مذهبى سابقه ندارد.
هر کس در هر دینی آزاد است به اماکن مقدس خود برود اما شیعیان...
امروز یهود متصلّب، و حتّى فرقه شاخص آنها یعنى صهیونیزم ها، و تمام مسیحیان، و بودائیان، و پیروان مذهب کنفسیسوس، و بت پرستان، و بطور کلّى همه و همه ملل و فرق، در رفتن به معابدشان آزاد، و در مناسک خود از احترام به پیامبرشان و محفوظ داشتن آثار انبیاء از قبر و خانه و مولد و منزل و مَصْدر و مَورِد و غیرها مىکوشند، و در برابر مقدّسات خود سر تعظیم فرود مىآورند؛ ولى یک مسلمانى که از آن طرف چین و ترکستان، و یا از جنوب هندوستان، و یا از آفریقا، و آسیا، و اروپا براى یکبار در مدّت عمر موفّق به زیارت بیت الله الحرام مىشود؛ باید در پیروى از سنّت رسول خدا، یعنى در بوسیدن أرکان اربعه کعبه (رکن حَجَرُ الْأسْوَد، و رکن عِراقىّ، رکن شامى، رکن یمانى) و در بوسیدن مُسْتَجَار (محلّ دَرِ ورودى بیت الله براى تولّد أمیر المؤمنین علیه السّلام) و در بوسیدن حَطِیم (بین رکن حَجَر الْأسْوَد و دَرِ کعبه) و در بوسیدن مُلْتَزَم (بین دَرِ کعبه و رکن عراقى) و در بوسیدن ضلع واقع در حجر اسمعیل، بالأخصّ در زیر ناودان، باید مورد منع و زجر قرار گیرد؛ و شلّاق بخورد؛ و چه بسا با محرومیت و آرزوى بوسیدن، به وطن خود مراجعت کند.
و همچنین نتواند ضریح و شباک قبر پیامبرش را ببوسد؛ و نتواند قبر أوصیاء و إمامان والا مقام را که از هر جهت به اعتراف جمیع مذاهب أربعه آنان، از طهارت و سیادت و علم و عرفان و وصایت و ولایت مقام تقدّم را دارند؛ ببوسد، و اظهار تعظیم و تکریم نماید. این نیست مگر از روى نقشه صریح و بررسى شده دول کفر و استعمار؛ که در پیش تاختن براى هدم مبانى دینى و کسرِ صولت حقّ، و مَحْو و طَمْسِ آثار أولیاى إسلام تا این سرحدّ ترکتازى مىکنند.
سعودىها همانند پهلوى، کمر خود را براى هدم إسلام بستهاند
خراب کردن قبور إمامان والا مقام و أوصیاى رسول الله، در بقیع به دست سُعُودى ها درست در وقتى صورت گرفت که بر هر یک از کشورهاى إسلامى، یکى از دیکتاتورهاى بنده و بَرده و سر سپرده و ناموس فروخته خود را گماشتند. در ایران رضاخان میرپنج را سردار سپه؛ و پس از آن رئیس الوزراء، و بلافاصله به مقام سلطنت نشاندند. در ترکیه، مُصْطَفى کَمال پاشا (آتاترک) را و در عراق مَلِک فَیصَل پدر ملک غَازى را، و در مصر مَلِک فؤاد پدر ملک فاروق را و همچنین در سایر کشورها.
در آن وقت که خبر تخریب قبور أئمّه بقیه به ایران رسید؛ شیعیان جگر سوخته و عاشق این سرزمین که خود از جهت أمر داخلى خود و فشار سخت دیکتاتورِ تازه پا به میدان گذارده، قدرت بر حرکت نداشتند؛ کجا مىتوانستند فکرى براى بقیع کنند؟ این از نظر ملّت. و أمّا از نظر دولت، خود دولت با سُعُودىها در التزام و تعهّد به أجانب در هَدْم دین جهت مشترک داشتند. نهایت کارى که مردم مىکردند تشکیل مجالس عزادارى و اجتماع در خانه علماء و بالمآل تلگرافى که أحیاناً در إبراز تأسّف به علماى نجف و کربلا مخابره مىشد.
جنایات رضاخان پهلوى در کشور ایران
رضاخان نیز در هدم أرکان إسلام دمى از پاى ننشست؛ و تا جائی که توان داشت بکوشید. قتل عام مردم در مسجد گوهرشاد مسجد مقدّس؛ و زنده به گور کردن مجروحین؛ و برداشتن حجاب بانوان، و لباس ملّى و إسلامى، و عِمامَه و کلاه ساده مردم را تبدیل به لباس فرنگى و کراوات (صلیب) و کلاهِ شاپو و تمام لبه نمود. علماء را کشت و زندان کرد؛ و در ربودن جواهرات آستانه مقدّسه حضرت إمام رضا علیه السّلام، و خراب کردن إمامزادهها و مدارس طلّاب علوم دینیه اهتمام کرد. إداره أوقاف، مصارف مدارس علمیه را که طبق نظر واقفین آن باید براى امور طلّاب آنجا صرف شود؛ صرف فرهنگ غربى، و مدارس اروپائى، و استخرهاى شناى پسران و دختران، و مجالس رقص و موزیک دختران با پسران، و غیرها نمود. در سراسر ایران مدارس طلّاب به صورت مزبله در آمد. دیوارها شکست خورد؛ و سقفها فرو نشست؛ و حجرههاى آن محلّ أسباب و أثاثیه دکانداران مجاورش شد.
إسمعیل مِرْآت وزیر معارف آن دوره، إمامزاده یحیى را که در طهران از أعاظم و أکابر امامزادگان و از علماء اهل بیت، و روات أحادیث، و واجب التّعظیم بود؛ و داراى بارگاه و حرم و گنبد و صحن و سرائى بود؛ از بنیاد خراب کرد و زمین ورزش و فوتبال نمود، و جواهرات آنرا از جمله یک جفت طاووس مرصّع قیمتى و عتیق را بُرد.
یکى از مستشرقین (خاور شناسان) آن زمان هر چه به مِرْآت التماس کرد که بناى این إمامزاده تاریخى است؛ و تاریخ آن از هشتصد سال متجاوز است، شما آن را خراب نکنید! زمین ورزش در طهران بسیار است، من از پول خودم آن را ترمیم و تعمیر مىکنم؛ بگذارید این سند قدمت و این اثر گرانبهاى عتیق باقى باشد؛ أبداً مؤثّر نیفتاد. إمامزاده را خراب کردند، نه إسمى و نه رسمى، و نه درى و نه ضریحى، هیچ و هیچ.
و در همان وقت، یک درخت چنارِ کهن که در نزدیک إمامزاده در کوچه بود؛ و به چنار إمامزاده یحیى معروف بود؛ یک قسمت از تنه آن، از قسمت دیگر جدا شد؛ و نزدیک بود که به کلّى به واسطه سنگینى آن فرو افتد. همین اسمعیل مرأت: وزیر معارف، مبلغ هشتصد تومان آن زمان که معادل چهل مثقال طلا قیمت داشت؛ از بودجه آثار باستانى صرف کرد، تا آهنگران یک کلاف بزرگ آهنین درست کرده؛ و این قسمت را به قسمت دیگر کلاف کردند، و بالنتیجه این أثر باستانى باقى ماند؛ و جزو خدمات او شمرده شد.
در شب آن روزى که رضاخان از بندرعبّاس فرار کرد؛ و بر کشتى انگلیسى سوار شد؛ مردم محلّه إمامزاده یحیى، با بیل و کلنگ و آجر و غیرها، جمع شدند؛ و با طرح معماران آن محلّ خواستند إمامزاده را بازسازى کنند.
چون وزارت معارف مطّلع گشت، گفت: ما خودمان بازسازى مىکنیم. او بازسازى مختصرى کرد که فعلًا به همانصورت است؛ و مقدار مختصرى از صحن را صحن إمامزاده کرد؛ و بقیه زمین ورزش را مدرسه ساخت.
پهلوى دروازه قرآن را در شیراز خراب کرد؛ و با خاک یکسان نمود.
دروازه قرآن دروازهاى بود قدیمى، و از قدیمىترین آثار باستانى به شمار مىرفت. بر فراز دروازه، در بالاى سرِ واردین و خارجین، قرآنى بود که مىگفتند: هفده مَن وزنْ دارد.
هر کس از مردم و از سپاهیان و حکام از شیراز بیرون مىرفتند، از زیر دروازه قرآن مىرفتند، یعنى در پناه قرآن، و در تعهّد و التزام به قرآن، و استمداد از روح قرآن، همچنان که ما مسافرین خود را در ابتداى سفر از زیر قرآن ردّ مىکنیم و عبور مىدهیم.
و هر کس از مردم و لشگریان و حکام وارد شیراز مىشد؛ از این در وارد مى شد. یعنى در پناه قرآن، و با تعهّد و التزام به قرآن، و استمداد از این صحیفه الهیه، من بناى کار خود را در این شهر مىگذارم.
پهلوى أمر کرد: این دروازه را خراب کنند. و در سفرى که به شیراز رفته بود؛ و از زیر دروازه قرآن عبور کرده بود، بر روح اسکتبار و غرور و خودخواهى خودش گران آمد که عبورش از زیر قرآن و در پناه قرآن باشد.
هر چه مستشرقین گفتند: این دروازه، از جهت تاریخ، ارزش جهانى دارد؛ و باید باقى باشد؛ فائدهاى نکرد. دروازه قرآن را خراب کرد؛ و أثرى از آن نگذاشت. امروز شَبهى به جاى آن ساختهاند.
پهلوى جواهرات و نفایس حضرت إمام على بن موسى الرّضا علیه السّلام را برد؛ و از موزه آن حضرت و از حرم مطهّر، و از داخل ضریح مقدّس، آنچه پادشاهان و امراء در مدّت هزار سال آورده و هدیه کرده بودند، همه را برد.
فقط یک صندوق طلا در پائین پاى آن حضرت بود: آن را هم در جشن زفاف پسرش محمّد رضا پهلوى با فوزیه مصرى، به صورت دو عدد گلدان مرصّع در آورده، که وزنش بیست و هفت مَن شد. و از طرف حضرت رضا، آستانه قدس، به عنوان چشم روشنى، به بارگاه داماد و عروس هدیه فرستاد.
پهلوى قرآنهاى نفیس خطّى، و کتب نفیس خطّى قدیمى را جمع کرد؛ و هر آنچه را باید به خارج بدهد، داد؛ و بقیه را براى خود در کتابخانه دربار نهاد. و بالأخره بقیه جواهرات دربار را هنگام فرار از کشور آسیب دیده، و دشمن زده، در یک چمدان (جامه دان و صندوق) ریخته؛ و با دست خود برداشته؛ و از خود جدا نمىکرد؛ تا هنگام سوار شدن در بندرعبّاس بر کشتى انگلیسى، مأمور انگلیسى آنرا کرْهاً از دست او مىگیرد؛ و به بقیه جواهراتِ از پیش فرستاده شده، و ذخیره شده در بانکها و دربار سلطنتى خود ملحق مىکند.
بارى از آنچه ما در اینجا بیان کردیم؛ به خوبى روشن مىشود که: چقدر گفتار وَهَّابى مسلکهاى تازه به دوران رسیده کشور ما، و جوجه ماشینىهاى ماشین سُعودى و وهابیه که از آنجا تغذّى مىکنند، عَفِنْ و بدبو، و نا زیبا و کریه است.
برگرفته از کتاب امام شناسی مرحوم آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی، جلد یازدهم.
پایان پیام/
نظر شما