خبرگزاری شبستان: از ابتدای ادیان ابراهیمی، همواره این سوال مطرح بوده که اختیار انسان تاکجا و اختیار خدا تا کجاست؟ در تورات یهود، اختیار، تابعی از عقل شمردهشده و گفتهشده انسان با عقلش، صاحباختیار است. اگر این عقل را بر باد ندهد درمقابل خدا قیام میکند و اینجاست که ایمان، ضدعقل است. پس اگر ایمان بیاورد، اختیار را از دست داده و طغیان نخواهدکرد و اگر ایمان را از دست دهد و به عقلش تکیهکند، اختیار یافته و گناه میکند. یعنی اختیار، گناهآفرین و ایمان، تقواآفرین است. حتی میوه ممنوعهای را که موجب هبوط انسان شد، عقل و دانش میدانند که خورد و یکباره صاحب اختیار شد. و از بهشتی که در آن اختیاری نداشت و تسلیم محض بود؛ تنزل یافته و چون عقل و شعور پیدا کرد، شروع کرد به گناه و گفته شد پس از این برای انسان زندگی سختی بر روی زمین خواهد بود، چون از ایمان که مقولهای بهشتی است، گذشت و به عقل و اختیار که مقولهای است زمینی رسید. با این وضعیت خاص، انسان در ادوار مختلف تاریخی، یا ایمانی یا عقلی شد. عهد ایمانی، عهد تسلیم؛ و عهد کفر و شرک، عهد اختیار شد. همانند دوره قرون وسطی که دوره ایمانی است و عهد جدید که دوره طغیان و شرک و گناه است.
برهمین اساس در طول تاریخ، همواره این سوال مطرح بوده که آیا انسان میتواند جهان خویش را بسازد یا خیر؟ یهود درپاسخ این سئوال نیز گفته: اگر اراده کند که فقط آخرت را بسازد، راهش تسلیم و ایمان و بازگشت به قرون وسطی است. اما اگر بخواهد بهشت زمین را بسازد، راهش عقل و اختیار است. بههمینخاطر عدهای انقلاب قرون وسطی به قرون جدید را عدول از عصر ایمان به عصرعقل دانستند که از همان ابتدا نیز مبنای کلیسا بهوجود آمد. زمانی که تفسیر یهودی مسیحیت، بهوسیله لوتر و اومانیستها بهوجود آمد؛ عبادت وسیلهای برای رسیدن به مقام خدایی و کار خدایی کردن، شد.
در یهود خدا با یعقوب کشتی میگیرد و دمصبح که دموصال است، انسان میتواند خدا را برزمین زند. بهعبارتی خدا را محدود کرده و اختیارات را بهدست گرفته است. بههمیندلیل یهود همیشه طرفدار انقلاب بوده است. انقلابی که با آن بهشت زمینی را بسازد و خدا را محدود کند، همان که در قرآن باعبارت «یدالله مغلوله» آمده است. خدا دستش بسته شده و انسان در زمین اختیار مطلق دارد. یهود همیشه سعی کرده بهوسیله جنها و تسلط بر عالم دخانی از اخبار ملکوت بهرهمندشود. بنابراین بحث تسلط بر جهان، منحصر به جهان مادی نبوده، بلکه تسلط بر جهان معنا نیز بوده است. بحث فراماسونری نیز از یهود برمیآید. چون فراماسونری، مکتبی عرفانی است که میخواهد در تقدیر جهان دستبرده و آن را عوض کرده و در دست گیرد.
بههمینخاطر در طول تاریخ، یک حالت مبارزه با خدا در بعد معنا و ماده در یهود وجود داشته و بر همین اساس بهدنبال علومی بوده که هم تغییر مادی و هم تغییر معنوی ایجاد کند. طغیانش در برابر خدا یک طغیان جامع است که آن را بهدنبال عالم دخان و تغییر تقدیر جهان میکشاند. یعنی میخواهد آخرالزمان را تغییر دهد. بر همین اساس به شدت بر روی آخرالزمان کار میکند و فیلمهایی چون 2012 میسازد.
مسیحیت نیز در دوره رنسانس، یکباره تفسیر یهودی را به خود میپذیرد. از عهد ایمانی خارج و به عهد جدید وارد میشود. پس رنسانس با تفسیر یهودی، انسان را در عرض خدا قرار میدهد و براساس تفسیر اومانیسمی، انسان در مقابل خدا میتواند دنیا را عوض کند. رنسانس یک نوع انسان مختار ما یشاء در مقابل خدایی فعالِ مایشاء ایجاد کرد. این برخورد همواره وجود داشت تا دوران فلسفه دکارت؛ که ایمان را با شک شکست. وی در مرکز کاتولیسم مسیحی، یک اومانیسم معرفتی یهودی ایجاد کرد و گفت: من فکر میکنم، پس شک میکنم؛ پس هستم.
اینجا بود که عهد عقلگرایی، با شک در ایمان بهوجود آمد. با عقلگرایی، بحث روش و روششناسی بهوجود آمد. به همین دلیل روششناسی با ایمان و حقیقت در تضاد است. واقعیت روشپذیر است، اما حقیقت، روشپذیر نیست. در دوره کانت عقل مایشاء یا همان عقل خودبنیاد بهجای خدا در بعد فلسفی مطرح شد و اومانیسم فلسفی به اوج رسید و اینجابود که فسلفه انقلاب جهانی توسط کانت برجسته شد. با این ساختار، کانت علوم تجربی را روشمند و بهوسیله این علوم، نقش خدا در طبیعت را انکار کرد. و در نهایت بهیک نوع اومانیسم جنسی که بازهم ضد ایمان است، رسید. در دوره فروید و مارکس، ایمان کاملا نقش خدایی میگیرد و جای خدا مینشیند.
نتیجهاش مدرنیسم میشود که بعد از آن ایمانی بهوجود میآید که ضدخداست. یک ایمان مختار ما یشاء و عرفانی. پس از دوران عقل، در دوره پست مدرن نیز یک ایمان شیطانی ایجاد میشود. چراکه انسان مدرن از این شهوتگرایی تکراری و بیمعنا خسته میشود. از دهه1960 به بعد یکباره انسان غربی دچار بیمعنایی و وهمگرایی شده و عرفان جنسی را خلق میکند. عرفانی که میتواند همراه با ایمان جنسی باشد. روابط جنسی آزاد و بیحد و حصر و در نهایت همجنسبازی بدون هیچ قاعده خاص بهعنوان یک رابطه جنسی مطرح میشود. رابطهای معنویتگرایانه که نام خود را عرفان شیطانی گذاشته و کاملا ضدخدا عمل میکند.
بنابراین انقلاب جهانی در غرب با این تفسیر از انسان آغاز میشود و در نهایت به یک نوع انقلاب شیطانی در بعد معنوی و یک نوع عرفانگرایی شیطانی درحالگسترش منجر میشود. این، نتیجه تئوری انقلاب جهانی است. پس با تفکر اسلامی بهخصوص تشیع در تضاد میآید. تشیع برخلاف وهابیت، قائل به انقلابجهانی نیست بلکه معتقد به انحلال جهانی است. پس از شهادت امام حسین(ع) پیوسته یک حالت گریه را در میان شیعه مییابیم که در ظاهر یک نوع انفعال است، اما درحقیقت یک انفعال فعال است. در دعای ندبه؛ آنجا که میگوید: در آخرالزمان انتقام خون امام حسین(ع) گرفته میشود، یکباره گفته میشود: "فلیبک الباکون"؛ گریهکنندگان باید گریه کنند. بنابراین سیستم گریه، یک نوع اعتراض نرم به کشته شدن امام توسط عرفان شیطانی ضدخدایی یزید است. یزید همیشه بهدنبال عیش و نوش و فسق علنی بود؛ عرفانی داشت بهنام یزیدیه که هنوز در برخی محافل شام وجود دارد. پس بدون عرفان، طغیان وجود ندارد. خصوصا عرفانی که چهارچوبش یهودی است. و براساس همین چهارچوبها نیز در حال جهانی شدن است(حتی در ایران نیز دیده شده است) انقلاب جهانی که یهود بهدنبال آن است؛ یک انحراف است.
انقلاب اسلامی ایران نیز یک انحلال بود. همه خودبهخود از درون منحل شدند. هیچ مبارزه مسلحانهای در میان نبود. ما بهدنبال یک مبارزه نرم، همانند امام حسین(ع) که با امر به معروف و نهی از منکر مبارزه نرم میکردند و جهانی میاندیشیدند؛ هستیم. نهضت امام مهدی(عج) نیز همانند نهضت امامحسین(ع) است، همان امر به معروف و نهی از منکر. پس از طغیان و حمله آنان، امامزمان با آنها خواهد جنگید و انحراف بنیادی نهفته در وجودشان را نابود خواهد ساخت. پس ما نباید دچار عرفان یهودی شویم. ما جنگطلب و خشونتطلب نیستیم. امام حسین(ع) هیچگاه آغازکننده جنگ نبودند. ما نیز شروعکننده جنگ در جهان نیستیم. این بحث را که عدهای در ایران نیز مطرح میکنند و نمونهای از آن را در بعضی فیلمها مشاهده میکنیم، مطرح کردن عرفان دخانی است. یک نوع عرفان یهودی که هدفش کشاندن جهان تشیع بهسمت انقلاب جهانی است. ما هماکنون نیازی به انقلاب جهانی نداریم، چون جهان در دست خدا و نایب معصومش که تجلی اسماء الهی است.
در دعای ندبه میخوانیم: امام زمان (عج) سبب اتصال آسمان و زمین و وجه خدا بر روی زمین و باب فیوضات الهی بر بندگان است. ولایت ایشان، ولایت عام است. در نتیجه ما انقلابی نخواهیم داشت. ما وظیفه و امتحانی در پیش داریم که فتنهها معنایش همین است. در آخرالزمان، فتنهها نرم است. ما فقط باید توجهمان به ولایت باشد. با ولایت است که میتوانیم در مقابل فتنهها بایستیم. در نتیجه ما اصلا جایی برای عرفان یهودی - که قائل به انقلابجهانی است - در عقایدمان نداریم، بلکه بهدنبال انحلال جهانی هستیم که مقدمه ظهور امام زمان بوده و مکانیسم آن هم براساس امربه معروف و نهی از منکر جهانی است.
منبع: هفته نامه پنجره
پایان پیام/
نظر شما