خبرگزاری شبستان: جنگ هشت روزه غزه نماد توانایی های بالقوه و بالفعلی است که نشانگر قدرت مقاومت غزه در برابر به اصطلاح بزرگترین ارتش خاورمیانه بود. این جنگ که نهایتا به ابراز عجز و آتش بس رژیم صهیونیستی مبدل شد تمامی معادلات نظامی و دیپلماتیک بر علیه اسراییل را نشان داد، به شکلی که هم زمینه ساز معاهده آتش بس شد که در آن حقوق سیاسی وجغرافیایی غزه پررنگ تر از قبل جلوه گر شده است وهمچنین از طرفی توان استراتژیک و نظامی مقاومت نیز به ثمره نمایش گذاشته شد و در همین راستا نشانگر پیشرفت و قدرتمند شدن این توان نسبت به جنگ 22 روزه بود. بسیاری از استراتژیست های نظامی اسراییل از قبیل موشه یعالون(معاون نخست وزیر اسراییل) اعتقاد داشتند طرح نظامی واستراتژیک گنبد آهنین و ستون آسمانی (طرح جنگی اخیر)، آستانه امنیت هوایی و مرزی اسراییل را افزایش خواهد داد وبه مراتب مانع نفوذ موشک ها و راکت های مقاومت و حزب الله لبنان می شود ولیکن تمامی مشاهدات و اخبار ها حاکی از آنست موشک ها و راکت های مقاومت که عموما ساخت جمهوری اسلامی ایران است وشامل موشک های فجر 5 می گردد تمامی معادلات ارتقای امنیت این رژیم را برهم زد و ضعف اسراییل را نشان داد.
درخلال جنگ هشت روزه و نتایج به دست آمده از آن باید از قدرت رایزنی ودیپلماتیک حماس و غزه نیز یاد کرد؛ در این میان شاهد ایفای نقش مصربه رهبری محمد مرسی هستیم که به نوبه خود فصل جدیدی را در مقابل مقاومت ملی غزه بوجود آورد، در همین راستا حقوق مغفول مانده غزه بسیار تاکید شد.اگرچه این جنگ صدمات وخسارات فراوانی برای مردم غزه داشت ولیکن معاهده آتش بسی که بعد از آن بوجود آمد پیگیری حقوق مرزی وجغرافیایی غزه را پویاتر از گذشته به دنبال خواهد داشت، در این معاهده اسراییل متعهد شده است که مانع روند تسهیل رفت وآمد در مناطق مرزی غزه نشود و از ورود کالا ها ومتعلقات این کشور جلوگیری نکند وهمچنین مردمان ساکن در مناطق مرزی را مورد هدف قرار ندهد، ودر مقابل طرف فلسطینی متعهد شده است به حملات خود علیه رژیم صهیونیستی ،از قبیل پرتاب راکت وموشک پایان دهد.آنچه مسلم است دست بالای غزه در مفاد این معاهده است و نشان دهنده ارتقا و افزایش حقوق غزه از طریق رفع تحریم های مرزی این کشور است.
اما گذشته از مباحثی که مربوط به ناتوانی و ضعف استراتژیک اسراییل از شروع چنین جنگی شده است، آن چیز که ذهن بسیاری را مشغول خود کرده چرایی شروع جنگ و در واقع اهداف استراتژیک اسراییل می باشد که بسیار مبهم و پیچیده است.در همین راستا برآنیم تمامی فرضیه های مربوط به آن را به صورت کلی و در بردارنده بررسی کنیم:
1- برخی بر این تصورند که با نزدیک شدن به انتخابات اسراییل، دولت نتانیاهو جنگی را آغاز کرده بود که با پیروزی تلویحی در آن افزایش امنیت و قدرت نظامی اسراییل را به صحنه نمایش گذارند، در این تحلیل فرض بر این است که شرایط و مختصات سیاسی داخلی و همچنین احساس افزایش امنیت شهروندان مهمترین محرکی است که هم مشارکت جدی تر شهروندان را به دنبال خواهد داشت وهم در سایه آن نتانیاهو که نقش فعالی در این جنگ ایفا کرده است می تواند نماد امنیت محسوب شود. بسیاری از نظریه پردازان عرصه بین الملل بر این باورند رژیم اسراییل ، تمامی سیاست های خود را به شکل استراتژی رئالیست تدافعی تنظیم میکند، در واقع در این نظریه اسراییل به دنبال افزایش هرچه بیشتر بقا وامنیت خود می باشد، و البته تغییر و تحول صف بندی های منطقه متاثر از انقلاب های اخیر بی ربط نیست و اوضاع را برای این کشور حساس تر کرده است.
2- بسیاری نیز بر این باورند یکی از مهمترین اهداف استراتژیک اسراییل محک زدن کشورهایی بود که متاثر از موج بیداری اسلامی وانقلاب عربی قرار گرفته اند وشامل کشورهایی از قبیل مصر،لیبی ویمن می شوند و در همین رابطه اسراییل به دنبال آن است نقش و جایگاه جدید این کشورهای عربی را در مقابل خود بازتعریف کند.البته این تحلیل که بر اساس دامنه های اطلاعاتی وارتباطی کشورهای منطقه ای مورد تحلیل قرار گرفته است، نمی تواند دلیل محکم ومنطقی و همچنین واقع گرایانه ای را در برداشته باشد، زیرا هزینه های پرداختی اسراییل ذیل این هدف مورد توجه قرار نگرفته است.شاید بتوان این تحلیل را به عنوان حاشیه هایی تصادفی در نظر گرفت ولیکن نمیتوان آن را به عنوان مبنا و دلیل محکمی برای شروع جنگ پذیرفت.
3- اسراییل به دنبال آن بود تا با آغاز جنگی پیش دستانه توان موشکی و لجستیک مقاومت و حماس را بسنجد .اگر این موضوع را مرتبط با حمله به یک کارخانه ساخت سلاح در سودان بدانیم، امتحان توان موشکی مقاومت از طریق جنگ گام بعدی اسراییل خواهد بود. بعد از آن اهداف طولانی مدت خود را متناسب با این توان پی ریزی کند وهمچنین با جنگی رسانه ای و خبری نقش ایران را در کمک های نظامی وتسلیحاتی مقاومت پررنگ جلوه دهد و به همین خاطر کمک ها و مساعی کشورهای آمریکایی و اروپایی را در باز شناسی دشمنی ایران به عنوان تهدید منطقه ای را جلب کند.
4- در مقابل رئالیست های تدافعی که افزایش ضریب امنیت وبقا را سرلوحه استراتژی های اسراییل می دانند، بسیاری از نظریه پرداز های رئالیسم تهاجمی بر این باورند اسراییل همواره به دنبال افزایش قدرت (هژمونی) در منطقه وجهان است و در همین رابطه به برخی ائتلاف ها و معاهدات چندجانبه با اروپای غربی و آمریکا اشاره می کنند و در همین ساختمان فکری اسراییل را بر این فرض می گمارند که با حمله به غزه توان نظامی خود را به نمایش می گذارد و تهدید ها وفشار هایی از قبیل جنگ زمینی و افزایش نیروهای نظامی وذخیره خود در مرزها را موید این موضوع می دانند، البته نکته ای که در این رابطه باید بیان شود این است که با نگاهی به نتیجه جنگ باید اذعان داشت اگر چنین تصوری هم از هدف استراتژی جنگ صادق است، ولیکن آن چیز که به ضرر اسراییل تمام شد افزایش قدرت و بی نتیجه ماندن نمایش و پرستیژ قدرت این کشور می باشد.
5- در ذیل برخی از نظریات پسارئالیستی و پسا مدرن که امروزه در دنیا نضج و فراوانی بسیاری پیدا کرده است می توان هدف اصلی اسراییل در این جنگ را در امنیت وجودی وهستی (Antological security)اسراییل دنبال کرد. در واقع اسراییل به دنبال آن است با شروعی جنگی هرچند کوتاه و غیر قابل تعمیم به منطقه، امنیت وجودی خویش را که تقریبا کم رنگ شده است بدست آورد. در این راستا این رژیم همواره به دنبال آن است در حاشیه صحنه بین امللی قرار نگیرد و همچنین بسیاری از نگاه ها را به خود معطوف کند. وعلاوه براین، ذیل این جنگ بسیاری از معادلات منطقه ای وهمگرایانه را خود تنظیم کرده و مساعی وکمک های هم پیمانانش را فراهم آورد. در ذیل این تحلیل بسیاری از اهداف استراتژیک اسراییل به حاشیه رفته و به اهداف دسته چندم تبدیل می شود وآن چیز که بسیار مهم تلقی می شود در متن بودن اسراییل حتی به ازای خسارت های مالی و امنیتی است.
6- تحلیل دیگری نیز برای اهداف استراتژی اسراییل لحاظ شده و آن هم پیگیری و تداوم سیاستی است که نقطه مرکزی مقاومت را به کشور های منعطف تری مثل مصر وترکیه محول کند. در همین راستا انعقاد پیمان آتش بس با محوریت مصر و تراضی طرفین بدون پیش شرط نشانگر این است که اسراییل به دنبال آن است که بدنه اصلی مقاومت را از حزب الله لبنان و جمهوری اسلامی ایران جدا کرده و با تمهیداتی طولانی مدت بسترهای معاهده صلح و موجودیت سیاسی غزه را به رسمیت شناسد واگر در آینده ای نه چندان دور مجبور به کشاکش نظامی با ایران وحزب الله شد دغدغه امنیتی غزه را که هم مرز این رژیم است، به کلی کنار گذارد.اگر چنین تحلیل مطابق با امر واقع باشد باید تمهیداتی صورت گیرد که نقاط مشترک ارزشی و استراتژیک ایران و حماس پررنگ تر از قبل بازتعریف شود وهمچنین دامنه وشعاع منافع ایران و غزه وبه طور خاص حماس،ممزوج تر از قبل ازجانب دو طرف پیگیری شود.
7- تحلیل دیگری نیز ذیل این موضوع بیان می شود وآن هم مرتبط با انتخابات آمریکا و پیروزی اوباماست. در این تحلیل فرض بر این گماشته شده است که دولت آمریکا تمام تلاش خود را برای پیروز نشدن نتانیاهو می کند و در همین راستا نتانیاهو دست به یک انتحار سیاسی زده است تا در سایه اهداف بعدی خود را مورد توجه شهروندان قرار دهد و خود رابه عنوان ضمان امنیتی اسراییل معرفی کند وهمچنین با جلوه دادن موقعیت حساس اسراییل فشار ها را بر خود کاهش دهد..تحلیل دیگری نیز در رابطه با این موضوع بیان می شود وآن هم هدف ثانویه از جنگ را ایجاد همگرایی مجدد دولت نتانیاهو با اوباما می داند.البته در خلال این جنگ همگرایی آمریکا با این رژیم فزاینده تر از قبل شده است.
در پایان باید متذکر شد که پیگیری یک تحلیل جامع از این رویداد تاریخی بسیار دشوار و ناممکن است و به وضعی مبدل شده است که هم اکنون هیچ کس مدعی به رسمیت شناختن یک هدف اصلی و تعلیلی برای شروع این جنگ از جانب اسراییل واهداف استراتژیک آن نیست. علاوه براین برای نگارنده نیز تحلیل وضع موجود متناسب و مطابق با یک دستگاه فکری بسیار دشوار بود ولیکن در این یادداشت سعی شد تمامی جوانب احتمالی ذکر شود، حال بهترین کار به تماشا نشستن آینده ای است که پرده از این ابهام ها ونقاط کور برمی دارد.
پایان پیام/
نظر شما