زیر پرچم یزید زمان به زیارت کربلا نمی رویم

در اولین محرم عراقی ها تصمیم گرفته بودند برای اینکه علیه جمهوری اسلامی تبلیغات سوءانجام دهند به تن ما بچه ها لباس های نو بپوشانند و ما را به کشور های اطراف خلیج فارس و حتی اروپا ببرند تا به جهانیان نشان دهند...

به گزارش خبرنگار شبستان، اکبر نوری، آزاده سرافراز جنگ تحمیلی با 7 سال اسارت است. وی در سال 1362 در عملیات خیبر به اسارت دشمن درآمد و در سال 1369 به میهن اسلامی بازگشت. نوری در گفتگو با خبرنگار شبستان از خاطرات محرم خود در اسارت می گوید.

 

امام فرمودند: این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. ما می توانیم به جرات بگوییم که این محرم، عاشورا، ائمه اطهار و یاد آنها بود که این انرژی را به رزمندگان داد تا بتوانند در مقابل این همه شکنجه و سختی های اسارت در برابر عراقی ها مقاومت کنند. به نظر همه اسرا، آزادی ما از چنگ خون آشامترین حاکم تاریخ زمان یعنی صدام در سایه توجه و مهر محبت پروردگار و ائمه اطهار بود و بس و اگرنه حتی مذاکرات دیپلماتیک طرفین دولت ایران و عراق هم کاری نمی توانست از پیش ببرد، اسرای ما در سایه یک معجزه الهی توانستند آزاد بشوند یعنی خداوند یک لطفی کرد و صدام هم یک دیوانگی که به کویت حمله کرد وگرنه چه بسا ما هنوز هم در اسارت بودیم.

 

زمانی که ما اسیر شدیم عراقی ها ما را به دو گروه 14 تا 18 سال و بالاتر از 18 سال تقسیم کردند. من جز بچه های 14 تا 18 سال بودم. در اولین محرم عراقی ها تصمیم گرفته بودند برای اینکه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران تبلیغات سوءانجام دهند، به تن ما بچه ها لباس های نو بپوشانند و ما را به کشور های خلیج فارس و حتی اروپا بروند تا به جهانیان نشان دهند که بزرگترهای مردم ایران در خانه هایشان نشستند و بچه مدرسه ای های خود را به جنگ فرستادند. ما می خواهیم با یک اقدام بشردوستانه آنها را به آغوش گرم خانواده هایشان بفرستیم، نفس عمل برای تبلیغ علیه نظام بود ولی بچه های ما به قدری فهیم و ایثارگر بودند که اسارت را به این نوع آزادی ترجیح دادند.

 

اعتصاب غذا به دلیل تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی

نزدیک ماه محرم بود که ما متوجه این اقدام عراقی ها شدیم و برای اینکه از این امر جلوگیری کنیم در یک برنامه ریزی تصمیم به اعتصاب غذا گرفتیم و در نهایت هم موفق به جلوگیری از این اقدام آنها شدیم. در ادامه اعتصاب غذا، عراقی هر شب از هر آسایشگاه به طور اتفاقی 5 نفر را انتخاب می کردند و به حمامی که به شکل دیوار سیمانی و دارای 4 دوش آب سرد بود می بردند و هر کدام از این بچه ها توسط 10 الی 15 عراقی زیردوش آب سرد با شلاق و کابل شکنجه می شدند ولی با وجود همه این شکنجه ها بچه ها موفق شدند.

 

در اوایل اسارت ما به دلیل عدم تجربه عزاداری های خود را به صورت علنی برگزار می کردیم، یکی از بچه ها نوحه می خواند و بقیه سینه می زدیم و بعد متوجه شدیم که عراقی ها می آیند و از پشت پنجره نگاه می کنند تا افراد را شناسایی کنند. اول شناسایی می کردند و بعد با شلاق و چوب به در و پنجره می کوبیدند و می گفتند حسین مال ماست و به شما چه ربطی دارد که گریه می کنید و سینه می زنید البته شناسایی آن زمان خیلی معنا و مفهوم نداشت. آنها می خواستند تک خوان را پیدا کنند که ما این اجازه را به آنها نمی دادیم، به محض اینکه نگهبانان عراقی می آمدند شاه بیت ها را  دست جمعی می خواندیم که فرد خاصی شناسایی نشود.

 

ما در عزاداری های خود با تاسی از حضرت زینب (س) دست به اقداماتی می زدیم که شاید بتوانیم در ذهن و فکر عراقی تاثیرگذار باشیم مثلاً در متن نوحه های خود یک شاه بیت عربی مانند قال رسول الله نور عینی را می خواندیم که هم پیامی را به آنها برسانیم و هم بر ذهنشان تاثیر بگذاریم.

 

اوایل اسارت وضع به همین منوال ادامه داشت ولی با گذشت زمان و کسب تجارب بیشتر عزاداری های خود را به گونه ای برگزار می کردیم که عراقی ها زیاد متوجه نشوند هر چند اگر هم متوجه می شدند کوتاه می آمدند چون آنها فهمیده بودند که نه ما دست بردار عزاداری هستیم و نه آنها می توانند درگیری به وجود آوردند زیرا در صورت درگیری خود فرمانده ارگان هم زیر سوال می رفت و از سوی ارشدشان متهم به عدم توانایی در اداره اردوگاه می شدند به همین دلیل علی رغم میل باطنی خود کوتاه می آمدند.

 

ما نیز دیگر مانند اوایل اسارت به عزاداری نمی پرداختیم بلکه یکی از بچه ها را به عنوان نگهبان انتخاب می کردیم و یک آینه هم در دستش می دادیم و از پنجره نگاه می کرد به محض اینکه مامور عراقی می آمد عزاداری را قطع می کردیم بعد از اینکه می رفت دوباره عزاداری را ادامه می دادیم.

وقتی صحبت از محرم می شود بسیاری از مسایل مانند فداکاری، تحمل سختی ها، ایثارگری و ... در آن خلاصه می شود عراقی ها همیشه از نام ابوالفضل ترس داشتند اگر می خواستند بچه ها را بزنند و یکی از بچه ها داد می زد یا ابوالفضل عقب عقب می رفتند.

 

زیر پرچم یزید زمان به زیارت کربلا نمی رویم

بعد از پذیرفته شدن قطعنامه، نگهبانان عراقی به ما اطلاع دادند که صدام می خواهد شما را به زیارت کربلا ببرد ما به دلایل مختلف حاضر به رفتن نشدیم. یکی از دلایل، عدم پذیرفتن ما این بود که آنها صرفاً جهت تبلیغات، ما را به زیارت کربلا می بردند تا به جهانیان نشان دهند رفتارشان با اسرای ایرانی خوب است. حتی فرمانده اردوگاه ما را در یک جا جمع کردند و به ما گفتند که قول می دهیم دوربین های خود را به کربلا نبریم ولی با این وجود ما نپذیرفتیم و گفتیم هر چند ما عاشق امام حسین(ع) هستیم ولی زیر پرچم یزید زمان به زیارت کربلا نمی رویم.
 

پایان پیام/ 

کد خبر 198651

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha