روش زندگی از دیدگاه اسلام(3)

محیط خانواده کانونی گرم برای رشد کودکان و استکمال زن ومرد است تا هر یک لباس هم بوده و در شادی ها و غم ها یار ویاور هم باشند و عشق مقوله ای دو طرفه است که با ارتباط طرفین به اوج شکوه و بالندگی می رسد.

خبرگزاری شبستان: رابطه یکسویه نه تنها موجب تکامل و بارور شدن انسان نمی شود بلکه بر عکس هر لحظه از استحکام آن کاسته و در مراحل نهائی به تنفر و جدائی ختم می شود. برای آنکه این محیط بارور و بالنده باشد توصیه هائی از سوی بزرگان ارائه شده است. دین مبین اسلام مملوء از توصیه های اخلاق و تربیتی برای زوجین است تا آرامش را دست یافته و هر لحظه بر ایمان آنها افزوده شود.

 

در یادداشت های قبل به برخی از این توصیه ها اشاره شد. در ادامه به برخی از روایات و احادیث تربتی اشاره می شود به امید آنکه با نشر آن زندگی بهتری را در میان زوجین ایرانی شاهد باشیم.

 

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: جبرئیل آنقدر راجع به زن به من سفارش کرد که گمان کردم جز در کار زشت آشکار نمى شود زن را طلاق گفت.

یکی از نخست مشکلات امروز جوامع حتی جوامع پیشرفته و گاهلا اسلامی طلاق هاى ناجوانمردانه است.
اسلام با طلاق، سخت مخالف است. اسلام مى‏خواهد تا حد ممکن طلاق صورت نگیرد. اسلام طلاق را به عنوان یک چاره جویى در مواردى که چاره منحصر به جدایى است تجویز کرده است. اسلام مردانى را که مرتب زن مى‏گیرند و طلاق مى‏دهند و به اصطلاح «مِطلاق» مى‏باشند دشمن خدا مى‏داند.


در کافى مى‏نویسد:
رسول خدا به مردى رسید و از او پرسید: با زنت چه کردى؟
گفت: او را طلاق دادم.
فرمود: آیا کار بدى از او دیدى؟
گفت: نه، کار بدى هم از او ندیدم.
قضیه گذشت و آن مرد بار دیگر ازدواج کرد. پیغمبر از او پرسید: زن دیگر گرفتى؟
گفت: بلى.
پس از چندى که باز به او رسید پرسید: با این زن چه کردى؟
گفت: طلاقش دادم.
فرمود: کار بدى از او دیدى؟
گفت: نه، کار بدى هم از او ندیدم.
این قضیه نیز گذشت و آن مرد نوبت سوم ازدواج کرد. پیغمبر اکرم از او پرسید:
باز زن گرفتى؟
گفت: بلى یا رسول اللَّه.
مدتى گذشت و پیغمبر اکرم به او رسید و پرسید: با این زن چه کردى؟
- این را هم طلاق دادم.
- بدى از او دیدى؟
- نه، بدى از او ندیدم.
رسول اکرم فرمود: خداوند دشمن مى‏دارد و لعنت مى‏کند مردى را که دلش مى‏خواهد مرتب زن عوض کند و زنى را که دلش مى‏خواهد مرتب شوهر عوض کند.


به پیغمبر اکرم خبر دادند که ابوایوب انصارى تصمیم گرفته زن خود ام ایوب را طلاق دهد. پیغمبر که‏ام ایوب را مى‏شناخت و مى‏دانست طلاق ابوایوب بر اساس یک دلیل صحیحى نیست، فرمود: «انَّ طَلاقَ امِّ ایّوبَ لَحوب» یعنى طلاق ‏ام ایوب گناه بزرگ است.


ایضاً پیغمبر اکرم فرمود: جبرئیل آنقدر به من در باره زن سفارش و توصیه کرد که گمان کردم طلاق زن جز در وقتى که مرتکب فحشاء قطعى شده باشد سزاوار نیست.


امام صادق از پیغمبر اکرم نقل کرده که فرمود: «چیزى در نزد خدا محبوبتر از خانه‏اى که در آن پیوند ازدواجى صورت گیرد وجود ندارد و چیزى در نزد خدا مبغوضتر از خانه‏اى که در آن خانه پیوندى با طلاق بگسلد وجود ندارد». امام صادق آنگاه فرمود: اینکه در قرآن نام طلاق مکرر آمده و جزئیات کار طلاق مورد عنایت و توجه قرآن واقع شده، از آن است که خداوند جدایى را دشمن مى‏دارد.


طبرسى در مکارم الاخلاق از رسول خدا نقل کرده است که فرمود: «ازدواج کنید ولى طلاق ندهید، زیرا عرش الهى از طلاق به لرزه درمى‏آید».


امام صادق فرمود: «هیچ چیز حلالى مانند طلاق مبغوض و منفور پیشگاه الهى نیست. خداوند مردمان بسیارطلاق دهنده را دشمن مى‏دارد».


قبح طلاق اختصاص به روایات شیعه ندارد، اهل تسنن نیز نظیر اینها را روایت کرده‏اند. در سنن ابوداود از پیغمبر اکرم نقل مى‏کند: «ما احَلَّ اللَّهُ شَیْئاً ابْغَضَ الَیْهِ مِنَ الطَّلاق» یعنى خداوند چیزى را حلال نکرده که در عین حال آن را دشمن داشته باشد مانند طلاق.


مولوى در داستان معروف موسى و شبان، اشاره به همین حدیث نبوى مى‏کند آنجا که مى‏گوید:
تا توانى پا منه اندر فراق ابْغَضُ الْاشْیاء عِنْدى الطَّلاق‏
آنچه در سیرت پیشوایان دین مشاهده مى‏شود این است که تا حدود امکان از طلاق پرهیز داشته‏اند و لهذا طلاق از طرف آنها بسیار به ندرت صورت گرفته است و هر وقت صورت گرفته دلیل معقول و منطقى داشته است. مثلًا امام باقر زنى اختیار مى‏کند و آن زن خیلى مورد علاقه ایشان واقع مى‏شود. در جریانى امام متوجه مى‏شود که این زن «ناصبیه» است یعنى با على بن ابیطالب علیه السلام دشمنى مى‏ورزد و بغض آن‏ حضرت را در دل مى‏پروراند. امام او را طلاق داد. از امام پرسیدند: تو که او را دوست داشتى چرا طلاقش دادى؟ فرمود: نخواستم قطعه آتشى از آتش هاى جهنم در کنارم باشد.


در اینجا یک سؤال مهم پیش مى‏آید و آن اینکه اگر طلاق تا این اندازه مبغوض است که خداوند مرد اینکاره را دشمن مى‏دارد، پس چرا اسلام طلاق را تحریم نکرده است؟ چه مانعى داشت که اسلام طلاق را تحریم کند و فقط در موارد خاص و معینى آن را مجاز بشمارد؟ به عبارت دیگر آیا بهتر نبود که اسلام براى طلاق شرایط قرار مى‏داد و تنها در صورت وجود آن شرایط به مرد اجازه طلاق مى‏داد؟ و چون طلاق مشروط بود قهراً جنبه قضایى پیدا مى‏کرد؛ هر وقت مردى مى‏خواست زن خود را طلاق دهد مجبور بود اول دلیل خود را از نظر تحقق شرایط به محکمه عرضه بدارد، محکمه اگر دلایل او را کافى مى‏دانست به او اجازه طلاق مى‏داد و الّا نه.
اساساً معنى این جمله: «مبغوض ترین حلال ها در نزد خدا طلاق است» چیست؟
طلاق اگر حلال است مبغوض نیست و اگر مبغوض است حلال نیست. مبغوض بودن با حلال بودن ناسازگار است.
بعد از همه اینها آیا اجتماع، یعنى آن هیأتى که به نام محکمه و غیره نماینده اجتماع است، حق دارد در امر طلاق- که از نظر اسلام منفور و مبغوض است- این قدر مداخله کند که از تسریع در تصمیم به طلاق جلوگیرى کند و آن قدر طلاق را به تأخیر بیندازد که مرد از تصمیم خود پشیمان شود و یا بر اجتماع یعنى همان هیأت روشن شود که ازدواج مورد نظر سازش پذیر نیست و بهتر این است که زناشویى فسخ شود؟


ممکن است بعضى افراد از گفته‏هاى پیش چنین نتیجه گیرى کنند که ما مدعى هستیم براى طلاق مرد هیچ گونه مانعى نباید به وجود آورد؛ همینکه مردى تصمیم به طلاق گرفت باید راه را از هر جهت به روى او باز گذاشت. خیر، چنین نیست.
اسلام از هر عامل انصراف از طلاق استقبال مى‏کند اما در عین حال از زور و جبر قانونی به عنوان مانع در جلو مرد استفاده نمیکند. اسلام عمداً براى طلاق شرایط و مقرراتى قرار داده که طبعاً موجب تأخیر افتادن طلاق و غالباً موجب انصراف از طلاق مى‏گردد.


اسلام علاوه بر اینکه مجریان صیغه و شهود و دیگران را توصیه کرده که با کوشش هاى خود مرد را از طلاق منصرف کنند، طلاق را جز در حضور دو شاهد عادل صحیح نمى‏داند، یعنى همان دو نفرى که اگر بنا باشد طلاق در حضور آنها صورت بگیرد، به واسطه خاصیت عدالت و تقواى خود منتهاى سعى و کوشش را براى ایجاد صلح و صفا میان زن و مرد به کار مى‏برند.


به هر حال یکى از امورى که موجب انصراف مردان از طلاق مى‏گردد لزوم حضور عدلین است اگر به صورت صحیحى عمل بشود. اسلام براى ازدواج که آغاز پیمان است حضور عدلین را شرط ندانسته است زیرا نمى‏خواسته است عملًا موجبات تأخیر افتادن کار خیرى را فراهم کند، ولى براى طلاق با اینکه پایان کار است حضور عدلین را شرط دانسته است.
غرض این است که هر اقدامى که سبب تأخیر اقدام زوج در تصمیم به طلاق بشود از نظر اسلام عمل صحیح و مطلوبى است.
آیا اجتماع، یعنى آن هیأتى که به نام محکمه و غیره نماینده اجتماع است، حق دارد در امر طلاق که از نظر اسلام مبغوض و منفور است مداخله کند به این صورت که از تسریع در تصمیم مرد به طلاق جلوگیرى کند؟»
جواب این است: البته مى‏تواند چنین کارى بکند، زیرا همه تصمیم هایى که به طلاق گرفته مى‏شود نشانه مرگ واقعى ازدواج نیست. به عبارت دیگر، همه تصمیم هایى که در باره طلاق گرفته مى‏شود دلیل خاموش شدن کامل شعله محبت مرد و سقوط زن از مقام و موقع طبیعى خود و عدم قابلیت مرد براى نگهدارى از زن نیست؛ غالب تصمیم ها در اثر یک عصبانیت و یا غفلت و اشتباه پیدا مى‏شود. جامعه هر اندازه و به هر وسیله اقداماتى به عمل آورد که تصمیمات ناشى از عصبانیت و غفلت عملى نشود، بجاست و مورد استقبال اسلام است.
محاکم به عنوان نمایندگى از اجتماع مى‏توانند متصدیان دفاتر طلاق را از اقدام به طلاق- تا وقتى محکمه عدم موفقیت خود را در ایجاد صلح و سازش میان زوجین به اطلاع آنها نرسانده است- منع کنند. محاکم کوشش خود را در ایجاد صلح و سازش میان زوجین به عمل مى‏آورند و فقط هنگامى که بر محکمه ثابت شد که امکان صلح و سازش میان زوجین نیست، گواهى عدم امکان سازش صادر و به اطلاع صاحبان دفاتر مى‏رساند.


پایان پیام/

کد خبر 199131

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha