کمال اخلاص در توحید حذف صفات زاید بر ذات خدا است

اعتقاد به وجود خدا، اصل مشترک میان همه شرایع آسمانى مى باشد، و اصولاً فصلِ ممیّزِ انسان الهى از فرد مادى در همین امر نهفته است. در این میان بارزترین اصل مشترک در میان آنها اعتقاد به توحید است.

خبرگزاری شبستان: گرایش به دین از اصلی ترین و کهن ترین گرایش های انسانی است که تاریخ از آن یاد می کند؛ با این وصف و در حالی که دین خواهی به صورت یک پدیده فراگیر جهانی درآمده است، جویندگان حقیقت می خواهند این عطش فطری خود را از طریق آخرین صاحب شریعت آسمانی، پیامبر اکرم (ص) و عترت مطهر (ع) ایشان فرا بگیرند. از این رو در سلسله مباحثی منشور عقاید امامیه از لسان آیت الله جعفر سبحانی در حوزه های مختلف و در قالب اصول ارائه می شود.

 

اصل بیست و هفتم
اعتقاد به وجود خدا، اصل مشترک میان همه شرایع آسمانى مى باشد، و اصولاً فصلِ ممیّزِ انسان الهى (پیرو هر شریعتى که مى خواهد باشد)از فرد مادى در همین امر نهفته است.
قرآن کریم وجود خدا را امرى روشن و بى نیاز از دلیل مى داند، و هرگونه شک و تردید در این باره را بى مورد تلقى مى کند. چنانکه مى فرماید: (أَفِی اللّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّمواتِوَ الأَرضِ)(ابراهیم/10).
در عین روشن بودن وجود خدا، قرآن براى کسانى که مى خواهند از طریق تفکر و استدلال، خدا را بشناسند و شک و تردیدهاى احتمالى را از ذهن خویش بزدایند، راه هایى را پیش روى آنان گشوده است که مهمترین آنها طرق زیر است:
1- احساس وابستگى و نیازمندى انسان به موجودى برتر که در شرایط ویژه اى خود را نشان مى دهد، و این همان نداى فطرت انسانى است که او را به سوى مبداء آفرینش فرا مى خواند.قرآن مى فرماید:
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ للدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللّهِ الّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها) (روم/30).نیز مى فرماید:(فَإِذا رَکِبُوا فِی الفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلصینَ لَهُ الدّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلى البَرِّ إذا هُمْ یُشْرِکُونَ)(عنکبوت/65): آنگاه که در کشتى مى نشینند ]و کشتى آنان، در تلاطم امواج سهمگین دریا، در آستانه غرق شدن قرار مى گیرد [خالصانه خدا را مى خوانند، ولى آنگاه که آنان را به ساحل نجات رساند، شرک مىورزند.
2- دعوت به مطالعه عالم طبیعت و تأمل در شگفتی هاى آن که نشانه هاى روشن وجود خداوند است; نشانه هایى که حاکى از مداخله علم و قدرت و تدبیر حکیمانه در جهان هستى است:
(إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمواتِوالأَرضِ وَاخْتلافِ اللّیِل والنَّهارِ لآیات لأُولی الأَلبابِ)(آل عمران/190): بدرستى که در آفرینش آسمانها و زمین و گردش شب و روز نشانه هایى براى خردمندان است.
آیات مربوط به این امر، بسیار است و ما به عنوان نمونه به ذکر همین آیه بسنده مى کنیم.
بدیهى است آنچه گفتیم بدین معنا نیست که راه خداشناسى منحصر به همین دو راه است، بلکه براى اثبات وجود خدا دلایل بسیارى وجود دارد که متکلمان اسلامى در کتب کلامى خود آورده اند.
 

مراتب توحید
همه شرایع آسمانى بر اساس توحید و یکتاپرستى استوار بوده، و بارزترین اصل مشترک در میان آنها اعتقاد به توحید است; هر چند در میان پیروان برخى از شرایع انحرافاتى در این عقیده مشترک رخ داده است.ذیلاً با الهام از قرآن کریم و احادیث اسلامى و به کمک برهان عقلى، مراتب توحید را بیان مى کنیم:
 

اصل بیست و هشتم
نخستین مرتبه توحید، توحید ذاتى است. توحید ذاتى دو تفسیر دارد:
الف ـ ذات خداوند یکتا و بى همتا است و براى او مثل و مانندى متصور نیست.
ب ـ ذات خداوند بسیط است و هیچگونه کثرت و ترکیبى در آن راه ندارد.
امیرمؤمنان على (علیه السلام) در بیان دو معناى فوق چنین فرموده است:
1. هو واحد لیسَ له فی الأشیاء شبه: او یکتا است و براى او در میان موجودات مانندى نیست.
2. و انّه عزّوجلّ أحدیّ المعنى لا ینقسِمُ فی وجود ولاوَهْم ولاعقْل.([1]): او «اَحَدِىُّ المعنى» است یعنى نه در خارج و نه در وهم و نه در عقل براى او، جزءْ متصور نیست.
سوره توحید، که بیانگر عقیده مسلمانان درباره توحید است، به هر دو مرحله (اخلاص) اشاره دارد: به قسم نخست با آیه (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفْواً أَحَد) و به قسم دوم با آیه (قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَد).
بنابر آنچه گفتیم، تثلیث مسیحیت (خداى پدر، خداى پسر، خداى روح القدس) از نظر منطق اسلامى باطل است، و در آیاتى از قرآن کریم نادرستى آن بیان شده است، چنانکه در کتب کلامى نیز مشروحاً در این باره بحث گردیده است و ما در اینجا به یک بیان بسنده مى کنیم و آن اینکه: تثلیث، به معناى سه خدایى، از دو حال بیرون نیست: یا هر یک از این سه خدا، داراى وجود و شخصیت جداگانه اى هستند، یعنى هر یک واجد کلّ الوهیت مى باشد; در این صورت با توحید ذاتى به معنى نخست(براى او نظیرى نیست) مخالف است، و یا این سه خدا داراى یک شخصیت بوده، و هر یک جزئى از آن را تشکیل مى دهند; در این صورت نیز مستلزم ترکیب بوده و با معنى دوم توحید ذاتى ( او بسیط است) مخالف خواهد بود.

 

اصل بیست و نهم
دومین مرتبه توحید، توحید در صفات ذاتى خداوند است. ما خدا را واجد همه صفات کمالى مى دانیم، وعقل و وحى بر وجود این کمالات در ذات بارى دلالت مى کنند. بنابر این خداوند: عالم، قادر، حىّ، سمیع، بصیر و... است. این صفات از نظر مفهوم با یکدیگر تفاوت دارند و آنچه را که ما از کلمه «عالِم» مى فهمیم غیر آن چیزى است که از واژه «قادر» درک مى کنیم، ولى سخن در جاى دیگر است و آن اینکه، همان طور که این صفات در مفهوم با یکدیگر مغایرت دارند، آیا در واقعیت خارجى، یعنى در وجود خدا، نیز مغایرت دارند یا متحدند؟
در پاسخ باید گفت، از آنجا که مغایرت آنها در ذات خداوند، ملازم با کثرت و ترکیب در ذات الهى است، قطعاً باید گفت صفات مزبور، در عین اختلاف در مفهوم، در مقام عینیت، وحدت دارند. به دیگر تعبیر: ذات خداوند در عین بساطت همه این کمالات را دارا مى باشد، و آنچنان نیست که بخشى از ذات خدا را علم، بخشى دیگر را قدرت، و بخش سوم را حیات تشکیل دهد. و به تعبیر محققان:بل هو علمٌ کلُّه و قدرة کُلُّهُ وحیاةٌ کُلُّهُ....([2])
بنابر این صفات ذاتى خداوند، در عین قدیم و ازلى بودن، عین ذات او مى باشد، و نظریه کسانى که صفات حق را ازلى و قدیم، ولى زاید بر ذات مى دانند درست نیست چه، این نظریه در حقیقت از تشبیه صفات خدا به انسان سرچشمه گرفته و از آنجا که صفات در انسان، زاید بر ذات او مى باشد، تصور شده است که در خدا نیز اینچنین است.
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید:«لم یزل اللّهـ جلّوعزّ ـ ربنا والعلمُ ذاتُه ولا معلومَ، والسمعُ ذاتُه ولا مسْموعَ، والبصرُ ذاتُه ولا مُبصِر، والقدرةُ ذاتُه ولا مقدور»([3]):خداوند از ازل پروردگار ما بوده و هست، و پیش از آنکه معلوم، مسموع، مبصر و مقدورى وجود داشته باشد، علم، سمع، بصر و قدرتْ عین ذات او بود.
امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز در بیان وحدت صفات حق با ذات وى چنین مى فرماید: «وَکمالُ الإخلاصِ له نفیُ الصفاتِ عنْه، لشهادةِ کلِّ صفة أنّها غیرُ الموصوفِ وشهادةُ کلِّ موصوف أنّها غیرُ الصفة»([4]): کمال اخلاص در توحید این است که صفات (زاید بر ذات) را از او نفى کنیم، زیرا هر صفتى بر تغایرش با موصوف، وهر موصوفى بر جداییش از صفت گواهى مى دهد.([5])
پی نوشت ها:
[1] . توحید، صدوق، ص84، باب 3، حدیث 3.
[2] . صدر المتألهین، أسفار أربعه، ج6، ص135.
[3] . توحید، صدوق، ص139، باب 11، حدیث1.
[4] . نهج البلاغه، خطبه 1.
[5] . برخى به دلیل بى اطلاعى، این نظریه را، نظریه «معطله» خوانده اند، در حالیکه «معطله» به کسانى گفته مى شود که صفات جمال را براى ذات خداوند اثبات نمى کنندو لازمه کارشان خلو ذات خداوند از کمالات وجودى است. این عقیده نادرست هیچ ربطى به نظریه عینیت صفات با ذات ندارد، بلکه نظریه عینیت در عین اثبات صفات جمال براى خداوند، از اشکالاتى نظیر تعدد قدما که در قول به زیادى صفات بر ذات است، مبرا مى باشد.
ادامه دارد/
 

کد خبر 203913

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha