خبرگزاری شبستان: "وَأوفُواْ بِعَهْدِ اللّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ"؛ و به عهد الهی چون پیمان بستید، وفا کنید.
السّلام علیک یا میثاق اللّه الذی اخذه و وکّده؛ سلام بر تو ای پیمان الهی که وفای به آن را خداوند از مردم گرفته و آن را محکم و مؤکد گردانده است.
من مستَودع العهد المأخوذ علی العباد؛ از جایگاه پیمانی که [از جانب خداوند] بر عهدهِ بندگان نهاده شده است.
اللهم إنّی اجدّد له فی صبیحة یومی هذا و ما عشت من أیامی عهداً و عقداً و بیعةً له فی عنقی لا أحول عنها و لا أزول ابداً. خدایا! من در این پگاه و صبحگاهان تمام عمرم، عهد و پیمان و بیعتی را که با حضرت دارم، تجدید کرده و هیچگاه نه از آن سر باز زنم و نه از آن روی برمیتابم.
به یازده خم مِی، دست ما اگر نرسید
بده پیاله که یک خم هنوز سربسته است
نهم ربیعالاول، سالروز آغاز امامت قائم آل محمد، خاتمالاوصیاء، بقیۀاللّهالاعظم(عج) و روز تجدید میثاق با آن امام هُمام و اهداف و آرمانهای بلند اوست. روزی که در امتداد غدیر و بلکه خود غدیری دیگر است.
شایسته است عاشقان مهدوی و منتظران منجی بشریت، در هرکجا بهویژه در کشورهای اسلامی و بالاخص در این مرز و بوم که شیعهخانه امام زمان(عج) است، با مراسمی ویژه به پاسداشت این روز بزرگ و عیداللّهالاکبر همت گمارند.
باید در این روز با امام زمان(عج) خود، تجدید پیمان کنند و بر مفاد عهد خود که به آنها در روایات و دعاها بهویژه دعای عهد اشاره شده، نظری دوباره افکنند و به بازشناسی و بازخوانی حقوق و تعهدات به آن امام نور و گنجینه عهد الهی و امید همه مستضعفان عالم بپردازند که به فرموده صادق آل محمد(ع)، این عهد خدای عزوجل است؛ حضرت در پاسخ یکی از یارانش در تفسیر آیه "لاَ یمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْداً»؛ میفرماید: من دان بولایۀ أمیرالمؤمنین والأئمۀ من بعده فهو العهد عنداللّه؛
همانا عهد در نزد خداوند، پذیرش ولایت امیرالمؤمنین(ع) و امامان بعد از اوست.
در روایتی دیگر چنین میفرماید: نحن عهداللّه فمن وفی بعهدنا فقد وفی بعهد اللّه و من خفرها فقد خفر ذمّۀ اللّه و عهدَه؛ ما همان پیمان و عهد خداییم؛ هرکس به عهد ما وفا کند، به عهد الهی وفا کرده و هرکس این پیمان را بشکند، پیمان با خداوند را شکسته است.
امام زمان(عج) نیز خود را چنین معرفی میکند: من مستَودع العهد المأخوذ علی العباد؛ از گنجینه و جایگاه پیمانی که [از جانب خداوند] بر عهده بندگان نهاده شده است.
در اینجا به برخی پیمانهای خود با امام زمان(عج)، همچنین به زمینهها و ریشههای آن (معرفت و محبت) و جایگاه و پیآمدهای آن (تبعیت و اطاعت) اشارهای کوتاه خواهیم داشت و بهترتیب از معرفت، محبت، ولایت، عهد و اطاعت، گفتوگو خواهیم کرد ـ شاید بتوانیم با استعانت از ذات ربوبی به انجام آنها موفق شویم:
الف) معرفت امام
شناخت امام، درک اضطرار به او، و آگاهی به حق ولایت اوست (عارفاً بحقه)؛ زیرا امام از ما به ما و مصالحمان آگاهتر و نسبت به ما از ما مهربانتر است؛ چون آگاهی او شهودی و وجودی است و محبت او غریزی و محدود نیست، بلکه ربوبی و محیط است؛ امام از همهِ کششهای نفسانی آزاد است؛ او به راههای آسمان آگاهتر از راههای زمین است. تلفیق این آگاهی و آزادی عصمت میشود و همین زیربنا، رمز پذیرش ولایت و سرپرستی آنها و تسلیم در برابر آنهاست: إنّما کلّف الناس ثلاثۀ: معرفۀ الائمّۀ والتّسلیم لهم فیما وَرَد علیهم والردَّ إلیهم فیما اختلفوا فیه؛
مردم به سه تکلیف مکلفند: معرفت امامان، تسلیم در برابر ایشان و واگذاری امور به ایشان در اموری که اختلاف پیش میآید.
ناآگاهی از حق ولایت امام و جهل در تشخیص و مصداق اینچنین امامی، آثار زیانباری همچون چشمپوشی از همه دستآوردهای وحی، مرگ جاهلی، گمراهی و هلاکت و... را در پی دارد: من شکّ فی أربعة فقد کفر بجمیع ما أنزل اللّه عزوجلّ، أحدها معرفة الامام فی کلّ زمان و أوان بشخصه و نعته؛ کسی که در چهار چیز شک کند، به همه آنچه خداوند آن را نازل فرموده کافر شده است: یکی از آنها، شناختن امام در هر عصر و زمان است که شخص امام را با صفاتی که داراست بشناسد.
مَن مات و هو لایعرف امام زمانه مات میتۀ جاهلیۀ؛ کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.
اللهمّ عرّفنی حجّتک فإنّک إن لم تُعرّفنی حجّتک ضَلَلت عن دینی؛
بارالها! حجت خود را به من بشناسان وگرنه از دین خود گمراه خواهم شد.
السّلام علیک یا سبیل اللّه الّذی مَن سلک غیره هلک؛
سلام بر تو ای راه خدا! که هرکس غیر آن را رود، هلاک میشود.
کسانی که اضطرار به ولی را اینگونه احساس کردهاند، میتوانند به محبت و ولایت و اطاعت امام برسند و از تقدم و تأخّر نجات یابند، که: «المتقدّم لهم مارق والمتأخّر عنهم زاهق» و «فمعکم معکم لا مع غیرکم» و از جان و مال خود در راه این حق عظیم و پیمان الهی بگذرند و هستی خود را فدای امام کنند: «الّذین بذلوا مُهَجهم دون الحسین(ع).»
ب) محبت
محبت، ادامه معرفت است. با درک اضطرار به امام و آگاهی از حق ولایت او، محبت امام در دل مینشیند و عشق به او که عشق به همهِ خوبیها و زیباییهاست، در قلب آدمی ریشه میگستراند.
بدون این معرفت، عشق را دوامی نیست. آن محبتی که اجر رسالت را شامل میشود، چنین عشقی است: قُل لاَّ أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی.
آنچه میتواند بر این محبت بیفزاید، درک این نکته است که این محبت یک طرفه نیست، بلکه دو سویه است. اینگونه نیست که فقط من امام را دوست داشته باشم، بلکه او هم به من محبت دارد و حتی از من به من مهربانتر است؛ چون همانطور که اشاره شد، علاقه من به خودم غریزی است، ولی علاقه امام به من غریزی و محدود نیست که ربوبی و محیط است و براساس سعه وجودی و برخاسته از معرفت شهودی و وجودی اوست. همین است که امام صادق(ع) میفرماید: واللّه! لَأنا أرحمُ بکم منکم بأنفسکم...؛ به خدا سوگند! که من نسبت به شما از خود شما مهربانترم.
آنها در شادی ما شاد و در اندوه ما اندوهناکند. یکی از یاران امام رضا(ع) از آن حضرت درخواست کرد که برای او و خانوادهاش دعا کند. حضرت فرمود:
«اَوَلَستُ اَفعَلُ؛آیا چنین نمیکنم؟»
امیرالمؤمنین(ع)نیز میفرماید: ما برای شما دعا میکنیم و شما که دعا میکنید، ما آمین میگوییم.
سید بن طاووس نقل میکند: سحرگاهی در سرداب مقدس بودم، ناگاه صدای مولایم را شنیدم که برای شیعیان خود چنین دعا میکرد: اللّهم إنّ شیعتنا خُلِقَت مِن شُعاعِ اَنوارِنا و َبَقِیةِ طینَتِنا و َقَد فَعَلُوا ذُنُوباً کثیرةً اِتّکالاً علی حُبّنا وَ وِلایتِنا، فَإن کانَت ذُنُوبُهُم بینَک و َبینهم فأصفح عنهم فقد رضینا و ما کان منها فیما بینهم فأصلح بینهم و قاصّ بِها عَن خُمُسِنا وَ اَدخِلهُمُ الجَنةَ وَ زَحزِحهُم عَنِ النّارِ وَلاتَجمَع بَینَهُم وَبَینَ اَعدائِنا فی سَخَطِکَ؛ بارالها! شیعیان ما از شعاع نور و باقیمانده سرشت ما خلق شدهاند. آنها گناهان زیادی با اتّکای بر محبت به ما و ولایت ما انجام دادهاند. اگر گناهان آنها گناهی است که در ارتباط با توست، از آنها بگذر که ما راضی شدیم و آنچه از گناهان آنها در ارتباط با خودشان هست، خودت بین آنها را اصلاح کن و با خمسی که حقّ ماست، از آنان در گذر و آنها را داخل بهشت گردان و از آتش جهنم نجات بده و با دشمنان ما در غضب خود جمع مفرما.
باری! بارقه چنین عشقی انسان را به طلب و دعا و اُنس و نجوای با امام میخواند و به تولّی و تبرّی میکشاند و او را وامیدارد که داعی باشد و دیگران را به امام دعوت کند و در این راه استقامت داشته باشد و از هیچ نهراسد.
ج) ولایت
با معرفت و محبت امام، به ولایت و سرپرستی او میرسیم. ولایت نه به معنای محبت که به معنای سرپرستی و تولیت در امور و امامت و پیشوایی است ؛ یعنی سرپرستی و حاکمیت امام بر فرد و جامعه، بر فکر و احساس و عمل فرد و خانه و مدرسه و همه جای زندگی و متن جامعه.
این ولایت رکن رکین، اساس دین، کلید و گشایشگر و راهنمای همه ابعاد دین است و آنقدر که به آن، دعوت و سفارش شده به هیچیک از دیگر ابعاد و ارکان دین دعوت نشده است: بنیالإسلام علی خمسۀ اشیاء: علی الصلوۀ والزکوۀ والحج والصّوم والولایۀ. و لم یناد بشیءٍ کما نودی بالولایة.
...الولایۀ أفضل لأنّها مفتاحهنّ والوالی هو الدّلیل علیهنّ.
این ولایت تنها در مالکها و سلمانها و مقدادها یافت میشود و در معاویهها و احمد حنبلها و جرج جرداقها نشانی از آن نیست.
این ولایت تحمل آن سخت و سختیآفرین است و بدون عشق و ایمانی مبتلا و بلاکَش و یا شهود و آگاهی و تا آخر خط را دیدن، کسی را یارای به دوش کشیدن آن نیست که: اِنّ أمرنا صعب مستصعب لایحمله (یحتمله) ألّا ملک مقرّب، أو نبی مرسل، أو عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للإیمان.
همین است که اگر کسی تمام شبها به نماز بایستد، همه روزها روزه باشد، همه اموالش را صدقه بدهد و تمام عمر حج بگزارد، اما ولی زمانه خود را نشناسد و اعمالش را به سرپرستی و ولایت او انجام ندهد، از اعمالش هیچ بهرهای نمیبرد و از اهل ایمان نخواهد بود.
باید تنها ولایت و سرپرستی او را پذیرفت و از او خط گرفت:
رضیتک یا مولای اماماً و هادیاً و ولیاً و مرشداً لا ابتغی بک بدلاً و لا اتّخذ من دونک ولیاً؛ ای مولای من! به پیشوایی و هدایت و سرپرستی و راهبری تو راضی و خوشنودم و به جای تو احدی را نمیخواهم و جز تو کسی را ولی و سرپرست خود نخواهم گرفت.
این معنای از ولایت، نه نفی و مسخ انسان است و نه با هویت و انسانیت او در تعارض که با انتخاب انسان همراه است؛ زیرا به آگاهی بیشتر و به رحمت واسع حق و محبت و عنایت او دست یافته است.
به راستی کسانی که هوسها و روِیاهای خود را حاکم کردهاند و از پشتوانههای معرفت و محبت برخوردار نیستند و یا در کوره بلا و امتحان آبدیده نشدهاند، تحمل ولایت و حاکمیت امام را ندارند.
در نجف آنوقت که قطعهای بیش نبود و جز آب شور و وادی گرم چیزی نداشت و در آنوقت که جایگاه عابدها و از دنیاگذشتهها و دستشستهها بود، کسانی جمع بودند که از خود میپرسیدند: چه شده؟ با اینکه ما به اندازه یاوران امام هستیم و گوش به فرمانیم و به این گوشه گلیم انداختهایم، امام خروج نمیکند و ظاهر نمیشود...!
این مسئله رفتهرفته جا باز کرد و ذهنها را به خود مشغول داشت و آنها را به جوابخواهی کشاند. لذا کسانی را از میان خود انتخاب کردند و از آنها هم یک نفر را بیرون کشیدند و برای حل داستان روانه کردند...؛ پس از پرسش، این گل سرسبد که از قلعه بیرون آمده و به وادی رسیده بود، به خواب یا مکاشفه دید که به شهری رسیده، که شهر امام است. اشک و شوق و التهابش بهجایی رسید که خود را نمیشناخت. بیچاره نگران بود که مبادا راهش ندهند، ولی راهش دادند و اجازه خدمت خواست و به امام رسید؛ با شورها و شکوهها و زمزمهها و شوقها و از انتظارها گفتن و از دوست به دوست نالیدن و...؛ تفقدی دید و بشارت شنید که ظهور نزدیک است. در خانهای منتظر ماند تا خبرش دهند و راه بیفتد.
در این خانه برایش همسری انتخاب کردند؛ همسری که دریا را میمانست و آبشار را و نسیم را و طوفان را؛ دریا در چشمش و آبشار در گیسوانش و نسیم در حرکاتش و طوفان در عشقش...؛ انس گرفت و هنوز کام نگرفته، صدای شیپورها بلند شد و بر در کوبیدند که خواجه کی بدر آید...؛ با التهاب، سرخورده بر در ایستاد و شنید که احضارش میکنند. گفت: آمدم... هان آمدم... بروید که رسیدم...؛ به خانه درآمد که کام بگیرد و هنوز کام نگرفته بود و در آتش میسوخت که بر در کوبیدند که بر در دروازهایم و آماده، برخیز...! با زبان گرهخورده گفت: بروید که گفتم میرسم و داخل شد و هنوز جز آتش و سوز چیزی نچشیده بود که دوباره به راهش انداختند و صدایش کردند. او خروشید که: مگر امام، وقتشناس نیست...؟! گفتم بروید میآیم... . این بگفت و خود را میان وادی در کنار قلعه دید... و دیگر هیچ...!
د) عهد
معرفت امام و محبت و ولایت او، زمینهساز پیمان و بیعت با امام میشود؛ زیرا عشق و ولایت بدون عهدهداری و مسئولیتپذیری، هوسی بیش نیست (که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها).
عهد، التزام خاص و نوعی تعهدپذیری در مقابل شخص یا کاری است. باید خود را به وظایفی که نسبت به امام داریم، ملتزم سازیم و با او برای انجام دادن خواستهها و آرمانهایش عهد ببندیم (عهداً) و آن عهد را با اسباب و وسایلی محکم کنیم (عقداً) و در نهایت با او بیعت کنیم و دست در دست او نهاده، دل و سر به او سپاریم (بیعةً).
عهد، عقد و بیعت، سه مرتبه از یک حقیقتند که در شدت و ضعف با یکدیگر تفاوت دارند. باید هر روز با بازخوانی و تجدید عهد، هم اراده و انگیزه خود را قویکنیم و بیفزاییم و هم از غفلتها و سستیها جدا شویم و فاصله گیریم.
پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) نیز در بحرانها و مواقع حساس با یاران خود تجدید عهد میکردند! امام مهدی(عج) نیز در عصر ظهور به دلیل وضعیت سختی که یارانش پیش رو دارند، از آنها چنین بیعت میگیرد: ...مسلمانی را دشنام ندهند؛... حریمی را هتک نکنند؛ به خانهای هجوم نبرند؛ کسی را به ناحق نزنند؛ طلا و نقره و گندم و جو انباشت نکنند؛ مال یتیمان را نخورند؛... لباس خز و حریر (لباسهای فاخر و اشرافی) نپوشند؛... در زندگی به اندک بسنده کنند،... امر به معروف و نهی از منکر، و در راه خدا به شایستگی جهاد نمایند.
گفتنی است، کسانی میتوانند در عصر ظهور به این عهدها عمل کنند که در عصر غیبت به عهد و پیمانهای خود با امام(عج) ـ این گنجینه عهد الهی و خزانه و جایگاه پیمانی که خداوند بر عهده بندگانش نهاده است ـ عمل کرده باشند. اهمیت این پیمانها در عصر غیبت تا آنجاست که در روایتی از حضرت سجّاد(ع)، همانا تنها راه نجات از فتنهها شمرده شده است:
یا أبا خالد لتأتینّ فتن کقطع اللیل المظلم لاینجو إلاّ من أخذ اللّه میثاقه، اولئک مصابیح الهدی و ینابیع العلم ینجیهم اللّه من کل فتنۀ مظلمۀ... ؛
ای اباخالد! فتنههایی همچون شب تار فرا خواهد رسید. تنها کسانی از آن فتنهها نجات خواهند یافت که خداوند از آنان پیمان گرفته باشد. آنان چراغهای هدایت و چشمههای علم هستند و خداوند آنها را از هر فتنه تاریکی نجات خواهد داد.
عهدنامه:
۱. افزایش و تحکیم معرفت و محبت بیشتر و عمیقتر نسبت به امام(ع): "یوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ "
أعرف إمامک، فإنّک إذا عرفت لم یضرّک تَقَدَّم هذا الأمر او تأخّر.
۲. بازکاوی و شناسایی وظایف و تکالیف خود نسبت به حضرت و عهد و پیمان بر انجام دادن آنها؛
یاد حضرت (ولاتُنسنا ذکرَه) و حضور در مجالس و مکانهای منتسب به آن حضرت و توسل به او و زیارتش (تَوَجّه إلیه بالزّیارةِ) و... .
۳. دعا برای فرج حضرت:
أکثروا الدُّعاء بتعجیل الفرج فإنّ ذلک فرجکم.
و چون عذاب بر بنیاسرائیل شدت گرفت و طولانی شد، آنان چهل روز، ضجه زدند و نالیدند، اشکها ریختند و به درگاه خدا تضرع کردند، تا آنکه خداوند، موسی و هارون را برای خلاصی و نجات آنان فرستاد و آنان را از چنگال فرعون رهانید، در حالیکه خداوند، به مدت صد و هفتاد سال، به آنان تخفیف داد. امام صادق(ع) میفرماید:
هکذا أنتم لو فعلتم لفرّج اللّه عنّا. فاما إذ لم تکونوا، فإنّ الأمر ینتهی اِلی منتهاه؛
اگر شما هم اینگونه به درگاه خدا ضجه و ناله کنید و همانند آنان در این امر جدی و کوشا باشید، هر آینه خداوند، برای ما، فرج و گشایش خواهد داد و اگر اینگونه نباشید، همانا، (امر) و مسئله فرج و حکومت آل محمد(ص)، به سر حدّ نهایت خود، به تأخیر خواهد افتاد، تا آنجا که خداوند مصلحت بداند و مشیت او تعلّق گیرد.
۴. تنها ولایت و سرپرستی او را پذیرفتن و دل و سر به او سپردن:
لا أبتغی بک بدلاً و لا اتّخذ من دونک ولیاً؛
هیچ جایگزین و سرپرستی غیر تو نمیجویم و نمیخواهم.
او تنها سرپرست و مولای بیجایگزین است. باید نه دل که سر به او سپرد؛ که مقام امینی جز او نیست.
۵. دعوت به آن حضرت و تبلیغ و ترویج فرهنگ مهدویت و انتظار با بیان و قلم و هنر که با توجه به اهمیت مهدویت و روایات فراوانی که در اینباره داریم و نیز روایات (احیای امر)، ضرورت تبلیغ و ترویج فرهنگ مهدویت کاملاً آشکار است.
روشن است که در انجامدادن این پیمان، وظیفه سنگینی بر دوش افراد و دولت و نهادها بهویژه حوزهها، دانشگاهها، مطبوعات، هنرمندان و صدا و سیماست.
۶. دوری از گناهان و آراستگی به اخلاق نیکو:
من سرّه أن یکون من اصحاب القائم، فلینتظر ولیعمل بالورع ومحاسن الأخلاق و هو منتظر؛ کسی که دوست دارد از یاران قائم باشد، باید منتظر ظهور باشد و در همان حال از گناهان دوری کند و به اخلاق نیکو آراسته باشد.
فلیعمل کلّ امرء منکم بما یقرُب به من محبّتنا و لیتجنّب ما یدنیه من کراهتنا و سخطنا؛ پس باید هر یک از شما کارهایی را انجام دهد که وی را به محبت و دوستی ما نزدیک نماید و از آنچه موجب ناراحتی و ناخرسندی ما میشود، دوری گزیند.
۷. بذل جان و مال در راه امام:
و هو عهدی إلیک و میثاقی لدیک... فابذل نفسی و مالی و ولدی و اهلی و جمیع ما خوّلنی ربی بین یدیک والتصرُّف بین أمرک و نهیک؛
و آن عهد و پیمان من با توست... ؛ پس جان و مال و فرزندان و خویشان و هر آنچه پروردگارم به من داده، به پیشگاهت و در راه تو و اوامر و آرمانهایت، تقدیم میکنم.
۸. انتظار:
أفضل أعمال امتی انتظار الفرج مناللّه عزوجل؛ برترین اعمال امت من، انتظار فرج از جانب خدای بزرگ است.
انتظار، آمادهباش و تحصیل آمادگیهای لازم برای رسیدن به اهداف و خواستههای مورد نظر است. انتظار، تنها یک حالت روحی نیست، بلکه با توجه به روایاتی که آن را (افضلالاعمال) و یا (احبالاعمال) میداند، یک حالت روحی جریانیافته و شکلگرفتهای است که از معرفت برخاسته و به اقدام و عمل میانجامد که بدون این جزء اخیر، حقیقت آن تحقق نمییابد.
همین است که میگوییم: انتظار آمادگی آدمی در سه بُعد شناخت، عاطفه و رفتار و تحولی در سه حوزه وجودی او: بینش و گرایش و عمل است.
۹. اقتدا:
طوبی لمن أدرک قائم أهل بیتی و هو مقتد به قبل قیامه...؛ خوشا به حال کسی که قائم از اهل بیت مرا درک و قبل از قیامش به او اقتدا و تأسی نماید... .
امام(عج)الگو و مقتدای منتظران و سالکان است. باید مهدیزیست بود و از عدالتخواهی و بسط و گسترش آن گرفته تا خوراک و پوشاک و سلوک فردی و اجتماعی و در تمام زندگی به او تأسی کرد.
۱۰. زمینهسازی برای ظهور:
یخرج أُناس من المشرق فیوطئون للمهدّی یعنی سلطانه؛
گروهی از مشرق بهپا میخیزند و زمینهساز حکومت مهدی(عج)میشوند.
۱۱. یاری و دفاع و... از حضرت:
در بخشی از دعای عهد چنین آمده است:
اللهم أجعلنی من أنصاره) (نصرت و یاری او)
وأعوانه (اعانت و یاوری او)
والذّابین عنه (دفاع و حمایت از او)
والمسارعین إلیه فی قضاء حوائجه (شتاب به سوی او در برآوردن حاجاتش)
والممتثلین لأوامره (اطاعت از دستورهایش)
والمحامین عنه (حمایت بیدریغ از او)
والسابقین الی ارادته (پیشیگرفتن به خواست و ارادهاش)
والمستشهدین بین یدیه (شهادت در پیشگاه و حضور نازنینش).
۱۲. پیروی از ولی فقیه:
و أما لحوادث الواقعۀ فارجعوا فیها إلی رواۀ حدیثنا فإنَّهم حجتی علیکم و أنا حجَّۀُاللّه علیکم؛ و اما در رخدادهای تازه، به راویان حدیث ما (فقها) رجوع کنید که ایشان حجت من بر شما و من حجت خدا بر شما هستم.
اینها و جز اینها برخی از عهدهایی است که ما با امام خود داریم؛ عهدهایی که با انجامدادن آنها امید است چشمان به جمالش روشن شود و شاهد ظهور موفورالسرورش باشیم که حضرتش در نامه به شیخ مفید فرموده است: ولو اَنّ اشیاعنا وفَّقهم اللّه لطاعتۀ علی إجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخّر عنهم الیمن بلقائنا ولتعجّلت لهم السَّعادۀ بمُشاهدتنا؛ اگر شیعیان ما ـ که خداوند آنها را به طاعت و بندگی خویش موفق بدارد ـ در وفای عهد و پیمانی که بر عهده دارند، همدل و متحد میشدند، سعادت دیدار ما به تأخیر نمیافتاد و این توفیق زودتر نصیب آنان میشد.
در پایان، این هشدار قرآن و پیامبر(ص) را نیز از یاد نبریم:
"فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیةً..."
إذا نقضوا العهد سلّط اللّه علیهم عدوّهم؛
هرگاه مردم عهدشکنی کنند، خداوند دشمنانشان را بر آنان مسلّط گرداند.
هـ) اطاعت
با معرفت و محبت و ولایت امام، به عهد و پیمان با او و آنگاه تبعیت و اطاعت او میرسیم. عهد و اطاعت، تجلی و نمود عشق و محبت است. هرکس عاشقتر، متعهدتر و مطیعتر: «قُلْ إن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی...»
امام باقر(ع)به جابر میفرماید: واللّه لاتنال ولایتنا الاّ بالعمل؛ به خدا قسم! تنها با عمل میتوان به ولایت ما رسید.
در روایت دیگری از حضرتش سؤال شد: «ما حق الامام علی الناس؛ حق امام بر مردم چیست؟» حضرت فرمود: حقه علیهم أن یسمعوا له و یطیعوا؛
حق امام بر مردم این است که سخنش را بشنوند و اطاعت کنند.
امام صادق(ع) نیز میفرماید: قومٌ یزعُمُون أنّی إمامُهم واللّه ما أنا لهم بإمام لعنهم اللّه کلّما سترتُ ستراً هتکوه، أقول کذا و کذا، فیقولون إنّما یعنی کذا و کذا إنّما أنا إمامٌ من أطاعنی؛
جماعتی گمان میکنند که من امام و پیشوای آنانم؛ در حالی که به خدا سوگند، من هرگز امام آنان نیستم. خدا آنان را لعنت کند! آنچه من آن را مخفی کردم، افشا کردند. [درست مخالف اعمال مرا انجام میدهند.] من میگویم چه و چه، آنها میگویند: مقصود این و این است. [گفتههای مرا مطابق میل و هوای نفس خود تفسیر میکنند.] من فقط امام و رهبر آنکسی هستم که از من اطاعت و تبعیت کند.
همین است که در روایتی «حی علی خیرالعمل» به ولایت اهل بیت تفسیر شده است؛ چون اینچنین ولایتی به عمل منجر میشود و آن هم بهترین عمل. همین اطاعت و عمل رمز فرج و گشایش کارها، ظهور همه زیباییها و خوبیها، عامل نصرت خدا و بهرهمندی از همه مواهب و عنایات الهی، شرط محبوبیت در نزد خدا، دریافت امدادهای غیبی و دستیابی به بهشت لقا و حضور اوست.
اطاعت امام یعنی بر سر قرارها ایستادن و به عهد و پیمانها عملکردن؛ یعنی بازخوانی و مرور مستمر و همیشگی میثاقها و گردنکشیدن و مراقبت مدام بر انجام دادن آنها.
اطاعت امام یعنی خود را وقف امام و خواستههای او کردن (رحم اللّه عبداً حبس نفسه علینا) و همیشه و همهجا، یاور و مدافع حریم ولایت بودن و در جهت تحقق خواستها و آرمانهای او که همان خواستههای خداست، گام برداشتن.
اطاعت امام یعنی زمینه ظهور او را فراهم ساختن (من انتظر امراً تهیأ له) و (فیوطئون للمهدیسلطانه)؛
اطاعت امام یعنی بسط عدالت و فرهنگ عدلپذیری در جامعه و نهادینه کردن آن؛
اطاعت امام یعنی تلاش در جهت اصلاح خود و جامعه؛
اطاعت امام یعنی حاکمیت ولایت معصوم در فکر و اندیشه، عاطفه و احساس و اقدام و عمل؛
اطاعت امام یعنی جلوه خواست امام در تمام امور زندگی از خانه و مدرسه گرفته تا کوچه و بازار؛
اطاعت امام یعنی برنامهریزی راهبردی نظام در جهت انتظار و اهداف امام و قرارگرفتن همه نهادها در همین راستا؛
اطاعت امام یعنی بسیج همه امکانات و بهکارگیری تمام توان جامعه برای ایجاد شور و رغبت اجتماعی به ظهور و دولت کریمه و زمینهسازی آن.
اللّهم انّا نرغب الیک فی دولۀ کریمۀ تُعزُّ بها الاسلام و اهله و تُذلّ بها النّفاق و اهله و تجعلنا فیها من الدّعاۀ الی طاعتک والقادۀ الی سبیلک و ترزقنا بها کرامۀ الدّنیا والاخرۀ... اللهمّ انّا نشکو الیک فقد نبینا ـ صلواتک علیه و آله ـ و غیبة وَلینا و کثرۀ عدوّنا و قلّۀ عددنا و شدّۀ الفتن بنا و تظاهر الزَّمان علینا.
منبع: کتاب "با جاری انتظار"
پایان پیام/
نظر شما