خبرگزاری شبستان: امروزه آثار پائولو کوئلیو در رده عرفانهای نوظهور جای گرفته است. آثار وی بیشتر در قالب رمان است. یافتن مبانی اندیشهای او چندان ساده نیست. در حالی که، برای خوانندگان پرشمار آثار او، درک اصول اندیشههای وی بسیار مهم است. آگاهی از این اصول، خود بهترین نقد برای این گونه عرفانهای کاذب و وارداتی است. در این نوشتار، اصول خداشناسی و انسان شناسی آثار وی بررسی و نقد شده است. در بحث خداشناسی، به نظرات او در شناخت خدا، صفات و پرستش او و در باب انسان شناسی نیز به جایگاه انسان در آفرینش، وظیفه او در دنیا و شناخت ذات او از منظر پائولو کوئلیو پرداخته شده است.
صفات خدا
کوئیلو در بیان اهداف الاهیات مکتب خود خداوند را خطاکار، ظالم و بیحکمت معرفی میکند. وی خداوند را این گونه توصیف میکند تا بگوید: انسان معنوی هم میتواند چنین باشد. در اینجا به توصیف خداوند به این صفات از منظر وی میپردازیم:
الف. خطاکار
خدایی که پائولو ترسیم میکند، خدایی بینقص و بی عیب نیست. خدای او، گاه اشتباه میکند و گاه بندگانش تاوان اشتباهات او را بر دوش میکشند. یکی از اشتباهات خدا در مکتب پائولو در داستان آفرینش بوده است:
ایزد زمان، پس از خلق گیتی هماهنگی آفرینش را یافت. اما کمبود بسیار مهمی را احساس کرد. یک همراه، که در این زیبایی با او سهیم شود. یک هزار سال برای آوردن پسری نیایش کرد. آنگاه که ایزد زمان به تمنای دلش دست یافت، پشیمان شد؛ زیرا دریافت تعادل جهان بسیار ناپایدار شده است. اما دیگر دیر شده بود و پسرش در راه بود. پشیمانیاش تنها به یک نتیجه انجامیده، پسر دیگری نیز در زهدانش پدید آمد. اسطوره میگوید: از نیایش آغازین خدای زمان، نیکی پدید آمد و از پشیمانیاش بدی.
در داستان «شیطان و دوشیزه پریم»، وقتی خارجی با ندای درونش گفتگو میکند تا علت و منشأیی برای شرّ بیابد، ندای درونش به او میگوید: «تلاش برای کشف دلیل وجودیات بیفایده است. اگر توضیحی میخواهی میتوانی به خودت بگویی من روشی هستم که خدا برای تنبیه خودش یافته است؛ تنبیه خودش به خاطر اینکه در یک لحظه غفلت، تصمیم گرفت جهان را خلق کند.»
هدف از ترسیم چنین خدایی، که اشتباه میکند، این است که به انسان در راه معنویت القاء شود: خداوند هم اشتباه میکند. از اینرو، او نباید نگران اشتباهات خود باشد. انسان در مناجاتش با خداوند میتواند بگوید: خدایا اگر فهرست گناهان مرا به گناهان خودت مقایسه کنی، میبینی که تو به من بدهکاری. اما امروز روز آمرزش است. پس بخشش خود را نثارم کن و من نیز تو را میبخشم، تا همچنان در کنار هم حرکت کنیم.
ب. ظالم
پائولو معتقد است از زمانی که در این دنیا قضاوت اختراع شد، خداوند عادل نبوده است. اولین قضاوت مربوط به نافرمانی آدم و حوا است. این نافرمانی، سرپیچی از یک قانون غیرمنطقی و عجیب بود. بیعدالتی همچنان ادامه پیدا کرد تا اینکه چند قرن بعد، وقتی خدا به رحم آمد و پسرش را فرستاد تا جهان را نجات دهد، پسرش در همان بیعدالتی سقوط کرد که خودش آفریده بود و چهار میخ به صلیب دوخته شد.
پائولودر این عبارات چنین القاء میکند که از کارهای خداوند اصلاً نباید توقع عدالت داشت. خداوند حتی نسبت به پیامبر خود نیز چنین است. با وجودی که موسی(ع) رنج بسیار در راه او برد، در پاسخ آن همه لطف موسی، اجازه نداد او به سرزمین موعود گام نهند. در نوشتههای پائولو، حتی پیامبران نیز او را به عدالت نمیشناسند. ایلیا پیامبر بنیاسرائیل در مناجات خود با خدا میگوید: «خدایا هیچ سر از کارت در نمیآورم. در کارت هیچ عدلی نمیبینم. خود را از زندگی من کنار بکش که من دیگر ویران شدهام.» «اما خدایا من فهرستی از گناهان تو نیز دارم. تو مرا واداشتی بیش از حد انصاف رنج ببرم؛ زیرا عزیزترین کسم را در این دنیا، از من گرفتی. تو شهری را که مرا پذیرفت، نابود کردی، خشونتت وادارم کرد عشق را از یاد ببرم.»
از دیگر مسائلی که پائولو سعی میکند از آن در اثبات ظالم بودن خداوند کمک بگیرد، رنج در زندگی است. به گمان وی رنجها در این دنیا توجیه ناشدنی است. در نگاه وی برای چنین سؤالی هیچوقت نمیتوان پاسخ قانع کنندهای یافت. توصیف خدایی که ما را مجبور میکند از جبر تقدیر او پیروی کنیم نیز شاید به ظلم خدای پائولو بیافزاید. در داستانهای وی، از برادرکشی هم نباید ناراحت بود که هر کاری میکنیم از قبل مقدر بوده است و ما چارهای جز آن نداریم. در نگاه وی، انسان باید به یاد داشته باشد که این خدا است که انسان را در مسیر اراده الاهیاش حرکت میدهد.
نتیجهای که پائولو میگیرد، این است که خدا ظلم میکند. پس ما هم میتوانیم عادل نباشیم. در داستان «شیطان و دوشیزه پریم» مینویسد:
از ترس کشیشها، مراسم روز آمرزش را به ابتکار خود در آیین آنها آورده بود. در روز آمرزش، مردم باید دو فهرست تهیه میکردند. فهرستی از گناهانشان و فهرستی از گناهان خداوند. پس از اعتراف به گناهانشان، آمرزش میطلبیدند و پس از خواندن فهرست بیعدالتیهای خدا با او معامله میکردند: خدایا من نسبت به تو نامنصف بودهام و تو نسبت به من نامنصف بودهای. پس چون امروز روز آمرزش است، تو گناهان مرا فراموش میکنی، من گناهان تو را و میتوانیم یک سال دیگر با هم ادامه دهیم.
ج. بیحکمت
در نگاه بسیاری از ادیان الاهی، از جمله اسلام، خداوند در آفرینش خود بهترین طراحی از نظام ممکن را ارائه کرده است. در این طراحی، هر چیزی با حکمت و هدفی در آفرینش خلق شده است. از خالق حکیم جز این انتظار نیست. در مکتب معنوی پائولو، خداوند در آفرینش خود چندان حکیمانه عمل نکرده است. خلقت انسانها و آمدن آنها در این جهان، اشتباه خداوند معرفی شده است! در نظر وی، خداوند از زندگی یکنواخت آدم و حوا در بهشت کسل شده بود. درخت ممنوعه را در وسط بهشت کاشت تا کمی داستان خلقت جالبتر و مهیجتر شود.
پائولو از زبان ورونیکا القاء میکند:
اگر خدا وجود داشته باشد، میداند درک بشر محدود است. او همان است که این هرج و مرج را آفرید که در آن فقر هست، بیعدالتی هست، حرص و تنهایی هست. بیشک او قصد خیر داشته، اما نتیجه آن فاجعهآفرین بوده است. اگر خدا وجود داشته باشد، در مورد موجوداتی که تصمیم میگیرند این زمین را زودتر ترک کنند، بخشنده خواهد بود و شاید از اینکه ما را وادار کرده وقتمان را آنجا بگذرانیم، عذر خواهی کند.
د. بیبرنامه
خداوند، جهان را اگر بر اساس برنامه حکیمانهای آفریده باشد، برای انسانی که جهان برای او خلق شده است، طرح و برنامه خواهد داشت. از آنجایی که در مکتب معنوی پائولو، خداوند چندان حکیمانه عمل نمیکند، تدبیری هم برای انسان راه یافته در این جهان ندارد. در این نگاه، خداوند برنامه مشخصی برای هدایت انسان ندارد. انسان خود میباید راه را بر اساس گامهای خویش شکل دهد. به نظر وی: «همه کتابهای مقدس در جستوجوی خداوند و درک حضور او نوشته شدهاند. اما آنچه خداوند از ما انتظار دارد نمیدانیم و اجدادمان نیز نمیدانستهاند.»
این، همان چیزی است که پائولو در مکتب معنوی خود دنبال میکند و آن را مقدمه شریعتگریزی خود قرار داده است. در نظامی که خداوند طرح و یا نقشهای برای هدایت نداشته باشد، رضایتش نیز معیاری ندارد. آنگاه پائولو میتواند بگوید مهم این است که دنبال حرف دل بود و خدا در این صورت راضی خواهد بود.
حضرت ابراهیم(ع)بیگانگان را پذیرفت و خدا راضی بود. الیاس(ع)بیگانگان را نپذیرفت، خدا راضی بود. داود(ع)به عملکرد خود میبالید، خدا راضی بود. باجگیر جلوی محراب از کردههای خود شرم داشت، خدا راضی بود. یحیای تعمید دهنده به صحرا رفت و خدا راضی بود. پولس به شهرهای بزرگ امپراطوری روم رفت، خدا راضی بود. از کجا بدانیم چه چیزی قادر متعال را راضی نگه میدارد؟ کاری بکن که قلبت فرمان میدهد و خدا خشنود میشود.
پائولو چنین نتیجه میگیرد: حال که معیاری وجود ندارد، نافرمانی و عصیان هم معنا ندارد. هر کس جایز است هر کاری بکند، خداوند او را خواهد بخشید. خداوند در نهایت، به همه کارهای ما راضی خواهد بود، حتی اگر بیجهت جنگهای صلیبی به راه انداخته شود و هزاران مسلمان کشته شوند و حتی اگر کلیسای قرون وسطی به اشتباه دادگاه تفتیش عقاید به راه اندازند و حتی اگر عیسی(ع)را بر صلیب کشند، خداوند همه را خواهد بخشید.
نقد و بررسی
الف. لزوماً خداوند همه صفات کمالی را ندارد.
1. نمیتوان خدا را ظالم، خطاکار، بدون تدبیر برای هدایت و ... تصور کرد. خدا همان موجودی است که در تمام ابعادش کامل است. اگر در یک بُعد نقص داشته باشد، یعنی وجودش محدود است. نمیتوان کمالی را تصور کرد و خداوند که هستی بخش همه وجودها است، خود فاقد آن کمال باشد. فقدان آن کمال و اعطای آن به معنای این است که خدا این کمال را از دیگری گرفته است. این فرض هم با خدا بودن و واجب الوجود بودن او ناسازگار است.
2. پائولو نمیتواند با ترویج پرستش چنین خدایی، آرامش را به ارمغان آورد. دل خوش کردن به خدایی که خطا میکند، ظالمانه رفتار میکند و ... سالک را از اضطرابها و ترسها رها نمیکند.
ب. از خداوند نباید توقع عدالت داشت.
1. ظلم یا به خاطر جهل است و یا ضعف نفس و یا نداشتن قدرت از اینکه خواسته را از راه دیگری به دست آورد. همه این امور، از وجود خداوند دور است. او نمیتواند ظالم باشد.
2. خداوند باید سرآمد همه کمالات باشد. پس، از او توقع عدالت میرود. البته این هم توقع نیست که همیشه عادلانه بودن حکمش درک شود. چهبسا در این دنیا، به دلیل ندانستن برخی جهات مسئله علت عادلانه بودن حکمش روشن نباشد.
ج. وجود رنج در زمین و مجبور بودن انسانها دلیل بر ظلم خداوند است.
1. انسان یعنی موجودی که در حیات اولش، باید روی کره خاکی با آن همه محدویتها زندگی کند. کمال طلبی او و محدود بودن امکانات، قطعاً از جانب کسانی که نفس خود را رام نکردهاند، به ظلم منجر خواهد شد. اما این طبیعت زندگی عادی است. پائولو خود نیز میداند در این دنیا، اگر کسی بخواهد از شعله نور بهرهمند شود، باید رنج درد را تحمل کند. اگر خداوند این جهان و انسان را به گونهای میآفرید که ظلمی در کار نبود، دیگر فرشته بود و حال اینکه خداوند میخواست انسان بیافریند.
2. معناداری زندگی، با هدف از آن سنجیده میشود. هدف از زندگی انسان در این دنیا، آزمون بندگی است و رنج و صبر در آن نیز جزء آزمون است.
د. خداوند خطاکار است، پس انسان نیز میتواند خطاکار، ظالم و بیمنطق باشد.
گفته شد که خداوند هم نمیتواند ظالم و خطاکار باشد. پائولو خود نیز در ارتکاز خود چنین خدایی ندارد. وی خدایی دارد که گاه خطای انسانها آنان را کمک میکند تا از خطا دور شوند. اگر از راه فاصله گرفتند، کمکشان میکند به راه بازگردند. حال که مقدمه غلط است، نتیجه نیز نادرست خواهد بود.
ه . خداوند در آفرینش اشتباه کرده است و طرح حکیمانهای نداشته است.
1. نمیتوان اشتباه خدا را به یک افسانه بیاساس نسبت داد. خلقت انسانها، زمینهساز بهرهمند شدن آنان از کمال و فیض وجود میشود و خداوند چشمه فیاض است و بُخلی ندارد.
2. اگر با علم قطعی ثابت شود که خداوند باید حکیم باشد، آن گاه همه کارهای او حکیمانه خواهد بود، هر چند ما درک نکنیم. پائولو نیز چنین ادعایی ندارد که حکمت همه کارهای خداوند را بداند. حتی در تمثیلی در کتاب مکتوب، همه دستورات خداوند را حکیمانه میداند و خوانندگان را تشویق کرده که همه دستورات خداوند را انجام دهند، هرچند ظالمانه به نظر آید.
و. نسبت به بندگان برنامه مشخصی ندارد، معلوم نیست رضایتش در چیست و از این رو همه را میبخشد.
1. چنین نتیجهای ناشی از همان ضعف خداشناسی است. نمیتوان تصور کرد که خدا هادی و مهربان و حکیم باشد و انسان را بدون نقشه راه رها کرده باشد. پائولو خود نیز که خدا را مهربان و نگران سرنوشت انسانها میداند، به این تناقض اعتراف کرده است: «خدا هرگز فرزندانش را رها نمیکند. اما برنامههای او نامشخص است و راه را بر اساس گامهای ما شکل میدهد.» نمیشود خدا مهربان باشد و مخلوقش را رها نکند، ولی برنامهای به او ندهد. خداوند پیامبرانش را برای هدایت بشر فرستاده است. قرآن چه زیبامیفرماید: «خدا را چنان که باید نشناختند آن هنگام که گفتند: خدا چیزی بر بشری نازل نکرده. بگو چه کسی آن کتابی را که موسی آورده، نازل کرده است. همان کتابی که برای مردم روشنایی و رهنمود است.» (انعام: 91) آنان که خدا را بدون برنامه برای هدایت تصور کردهاند، در واقع خدا را نشناختهاند. شاید تمایل پائولو به اینکه راهنمای هرکس ندای درونش است، وی را مجبور کرده باشد که به این نتیجه برسد که خداوند هدایتی نداشته است.»
2. خدایی که همه بندگانش را میبخشد، خدایی است که علیرغم عدالتش، در حق خوبان ظلم کرده است. چنین خدایی به جای اینکه بندگانش را برای پیمودن راه کمال ترغیب کرده باشد، آنها را به گناه تشویق کرده است.
3. خداوند خود کمال مطلق است. هیچ نیازی ندارد. هدف خداوند از آفرینش انسان بهرهمندی او از کمال بوده است. قطعاً خداوند از بندگانی راضی است که راه کمال را بپویندو رضایتش به اطاعت از همان دستوراتی است که به عنوان منشور راه کمال صادر کرده است.
منبع: برگرفته از فصلنامه حکمت عرفانی، سال اول، شماره 1، پاییز 1390 (ص.143-176)
ادامه دارد/
نظر شما