خبرگزاری شبستان: گرایش به دین از اصلی ترین و کهن ترین گرایش های انسانی است که تاریخ از آن یاد می کند؛ با این وصف و در حالی که دین گروی به صورت یک پدیده فراگیر جهانی درآمده است، جویندگان حقیقت می خواهند این عطش فطری خود را از طریق آخرین صاحب شریعت آسمانی، پیامبر اکرم (ص) و عترت مطهر (ع) ایشان فرا بگیرند. از این رو در سلسله مباحثی منشور عقاید امامیه از لسان آیت الله جعفر سبحانی در حوزه های مختلف و در قالب اصول ارائه می شود.
اصل سى و دوم
مقصود از تدبیر، همان اداره جهان و انسان در کلیه شئون و جهات، اعم از دنیا وآخرت، از حیث تکوین و تشریع است. بنابر این تدبیر امور بشر در تمام شئون منحصراً از آنِ خداوندِ یکتاست.
اینک به وجه دوم توحید ربوبى (تدبیر در تشریع) توجه کنید:
تدبیر در تشریع
همان گونه که در پهنه تکوین خداوند یگانه مدبر است، و تدبیر جهان آفرینش و زندگى انسان در دست اوست (تدبیر تکوینى) همچنین هر نوع امور مربوط به شریعت نیز ـ اعم از حکومت و فرمانروایى، تقنین و قانونگذارى، اطاعت و فرمانبردارى، و شفاعت و مغفرت گناهـ همگى در اختیار اوست، و هیچکس بدون اذن او حق تصرف در این امور را ندارد. ازینروى توحید در حاکمیت، توحید در تشریع، توحید در اطاعت و... از شاخه هاى توحید در تدبیر شمرده مى شوند.
بنابر این اگر پیامبر به عنوان حاکم بر مسلمین برگزیده شده، این گزینش به اذن پروردگار بوده است و درست به همین علت مى باشد که اطاعت او مانند اطاعت خدا لازم شمرده شده، بلکه عین اطاعت خداست. مى فرماید:(مَنْ یُطِعِ الرسولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ) (نساء/80) و نیز مى فرماید:(وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّلِیُطاعَ بِإِذنِ اللّهِ)(نساء/64).چه،اگر اذن و فرمان الهى نبود، پیامبر نه حاکم بود و نه مطاع، و در حقیقت، حکومت و اطاعت او تجلیگاه حکومت و اطاعت خدا است.
ضمناً از آنجا که تعیین تکلیف از شئون ربوبیت است، هیچکس حق ندارد به غیر آنچه که خدا فرمان داده است داورى کند:(وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الکافِرُونَ) (مائده/44).
همچنین شفاعت و بخشش گناهان از حقوق مختص خدا است،و هیچکس نمى تواند بدون اذن او شفاعت کند، چنانکه مى فرماید: (مَنْ ذَا الّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ) (بقره/255) و نیز مى فرماید:(لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى) (انبیاء/28).
بنابر این، از دیدگاه اسلامى، خرید و فروش اوراق مغفرت به تصور اینکه فردى غیر از مقام ربوبى مى تواند بهشتى را بفروشد یا عذاب اخروى را از کسى باز دارد، آن گونه که در مسیحیت رایج بود، کارى بى اساس است، چنان که مى فرماید:(فَاسْتَغْفَروا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ اللّه) (آل عمران/135).
با توجه به آنچه گفته شد،، یک فرد موحد باید در امور مربوط به شریعت، خدا را تنها مرجع و مدبر بداند مگر آنکه خود خدا کسى را براى فرمانروایى و بیان تکالیف دینى برگزیند.
اصل سى و سوم
توحید در عبادت، اصل مشترک میان تمام شرایع آسمانى است، و به یک معنا، هدف از بعثت پیامبران الهى تذکر و یادآورى این اصل بوده است، چنانکه مى فرماید:(وَلَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطاغُوتَ) (نحل/36): در میان هر امتى پیامبرى را برانگیختیم تا به مردم بگوید خدا را بپرستید و از پرستش طاغوت دورى گزینید. همه مسلمانان در نماز به توحید در عبادت گواهى داده و مى گویند: (إِیّاکَ نَعْبُدُ)(الفاتحه/5).
بنابراین، در اینکه فقط باید خدا را پرستش کرد و از پرستش غیر او دورى جست، سخنى نیست و با این قاعده کلى یک نفر هم مخالفت ندارد. اگر سخنى باشد درباره برخى از امور است که آیا انجام دادن آنها مصداق عبادت غیر خداست یا نه؟ براى رسیدن به داورى قطعى در این زمینه، باید به تعریف منطقى عبادت پرداخته و عملى را که تحت عنوان پرستش قرار مى گیرد از عملى که به عنوان تعظیم و تکریم انجام مى شود، جدا سازیم.
تردیدى نیست که پرستش پدر و مادر وانبیا و اولیا حرام و شرک است و در عین حال تکریم و تعظیم آنان لازم و عین توحید مى باشد: (وَقَضى ربُّکَ أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَ بِالوالِدَینِ إِحساناً)(اسراء/23). اکنون باید دید عنصرى که «عبادت» را از «تکریم» جدا مى سازد چیست، و چگونه یک عمل در بعضى مواقع (مانند سجده ملائکه بر آدم و سجده فرزندان یعقوب بر یوسف)عین توحید بوده ولى همان عمل در مواقع دیگر (مانند سجده در برابر بتها) عین شرک و بت پرستى است؟ پاسخ این سؤال از بحثى که قبلاً درباره توحید در تدبیر انجام گرفت، آشکار مى گردد.
عبادت و پرستش (که از غیر خدا نفى و نهى شده است) آن است که انسان در مقابل موجودى خضوع کند با این اعتقاد که او به طور مستقل سرنوشت جهان یا انسان و یا بخشى از سرنوشت آن دو را در دست دارد و به تعبیر دیگر، «ربّ» و «مالک جهان و انسان» است.
ولى اگر خضوع در مقابل موجودى از این نظر صورت گیرد که وى بنده صالح خدا و صاحب فضیلت و کرامت و یا منشأ احسان و نیکى در مورد انسان است، چنین عملى تکریم و تعظیم خواهد بود نه عبادت. اگر سجده فرشتگان یا فرزندان یعقوب، رنگ شرک وعبادت غیر خدا را نپذیرفت، به علت همین بود که خضوع مزبور با اعتقاد به عبودیت و بندگى ولى همراه با کرامت آدم و یوسف (و در عین حال، کرامت و بزرگوارى آنان در درگاه الهى)سرچشمه گرفته بود، نه از اعتقاد به ربوبیت و پروردگارى آنان.
با توجه به این ضابطه مى توان درباره احترام و تکریمى که مسلمانان در مشاهد مشرفه به اولیاى مقرّب الهى مى گذارند قضاوت و داورى کرد. پیداست که بوسیدن ضرایح مقدسه یا اظهار شادمانى در روز ولادت و بعثت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)، جنبه تکریم و اظهار محبت به پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)را دارد، و هرگز از امورى چون اعتقاد به ربوبیت او سرچشمه نمى گیرد. همچنین مسائلى چون سرودن اشعار در مدایح و مراثى اولیاى الهى، حفظ آثار رسالت و ساختن بنا بر قبور بزرگان دین نه شرک است و نه بدعت. شرک نیست زیرا سرچشمه اعمال، محبت و علاقمندى به اولیاى الهى است(نه اعتقاد به ربوبیت آنان); بدعت نیز نیست زیرا اعمال مزبور مبناى قرآنى و حدیثى دارد که همان اصل لزوم محبت و مودّت به پیامبر و خاندان او باشد، و اعمال تکریم آمیز ما در روزهاى ولادت و بعثت، جلوه اى از بروز این مودت است (توضیح این امر، در بخش مربوط به بدعت خواهد آمد).
متقابلاً سجده مشرکان بر بتها از این جهت منفى و مطرود بود که از اعتقاد به ربوبیت و کارگردانى بتها و اینکه قسمتى از سرنوشت مردم در دست آنها است، سرچشمه مى گرفت، و مشرکین لااقل عزت و ذلت و مغفرت و شفاعت را در دست آنها مى دانستند.
ادامه دارد/
نظر شما