خبرگزاری شبستان؛ واژه تربیت از ریشه «رُبُوّ» به معنی زیادت و فزونی و رشد و بر آمدن گرفته شده است (1)، و کاربردهای گوناگون از این ریشه همه همین معنا را در بردارد. «رَبْو» نفس عمیق و بلند را گویند که موجب بر آمدن سینه است. «رِبوَه» یعنی سرزمین بلند و مرتفع (2). «رابیَه» نیز به همین معناست (3). و «ربا» یعنی افزون شد و نمو کرد که در اصطلاح شرع مخصوص به افزون شدن سرمایه با غیر از سود شرعی است. «رَبَیْتُ الوَلَدَ فَرَبَا» یعنی فرزند را تربیت کردم و او رشد کرد. (4) در قرآن کریم همین معنا یعنی بزرگ کردن در مفهوم رشد جسمی آمده است. وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً) (5) بگو: پروردگارا، آن دو (پدر و مادر) را رحمت کن چنان که مرا در خُردی پروردند. قَالَ أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیداً وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ) (6) فرعون به موسی گفت: آیا تو را از کودکی در میان خود نپروردیم و سالیانی چند از عمرت پیش ما نماندی؟ راغب اصفهانی، لغت شناس بزرگ می نویسد: «رَبَیتُ» (تربیت کردم) از واژه «رُبُوّ» است و گفته اند اصلش از مضاعف یعنی «رَبَّ» (رَبَبَ) بوده است که یک حرف آن برای تخفیف در لفظ به حرف (ی) تبدیل شده است مانند «تَظَنَّنتُ» که «تَظَنَّیتُ» شده است. (7)«رَبّ» به معنای مالک، خالق، صاحب، مدبّر، مربّی، قیّم، سرور و منعم است و نیز اصلاح کننده هر چیزی را «ربّ» گویند. (8) بنابراین «ربّ» به معنای مالک و مدبّر و تربیت کننده است.
آیاهرنوع شکوفایی استعداد، بمعنای تربیت است؟
راغب اصفهانی می نویسد: «ربّ» در اصل به معنی تربیت و پرورش است یعنی ایجاد کردن حالتی پس از حالت دیگر در چیزی تا به حدّ نهایی و تامّ و کمال خود برسد. (9) آن چه در تربیت روی می دهد نیز همین مفهوم است و البته نقش ایجادی در تربیت از آن «ربّ العالمین» است و جز او همه نقش اعدادی دارند. بنابراین، تربیت رفع موانع و ایحاد مقتضیات یعنی اعداد است تا استعدادهای انسان از قوه به فعل در آید و شکوفا شود و چون در تربیت در سیره نبوی، مقصد و مقصود «کمال مطلق» است، می توانیم تربیت را چنین تعریف کنیم: «تربیت عبارت است از رفع موانع و ایجاد مقتضیات برای آن که استعدادهای انسان در جهت کمال مطلق شکوفا شود». انسان موجودی است با استعدادهای شگفت و گرانقدر، چنان که از رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمود: «الناسُ مَعادنُ کَمَعادن الذَّهَب و الفضَّه» (10). مردم چون معادل طلا و نقره اند. با این تعبیر باید آن چه را که مانع شکوفایی استعدادهای انسان است رفع کرد و زمینه های مساعد را فراهم ساخت تا استعدادهای انسان به فعلیت رسد و انسان متصف به صفات و کمالات الهی شود و این تحولّ با اهتمام و کوشش خود انسان میسّر می شود.
نظرامام خمینی(ره) در رابطه با سیر تربیتی انسان
انسان شگفت ترین مخلوق خداوند و والاترین نشانه قدرت حق است. انسان مستعدّ اتصاف به همه صفات و کمالات الهی است و آفریده شده است تا به مقام «خلیفه اللهی» رسد و این سیر جز با تربیت حقیقی میسّر نمی شود. حقیقت انسان، حقیقی ملکوتی است و انسان با طیّ مراتبی، قوس نزولی را طیّ کرده است و در این مرتبه خاکی و در پایین ترین مراتب وجود قرار گرفته است و با تربیت می تواند به حقیقت وجود خویش دست یابد و متصف به والاترین کمالات شود. خدای متعال در این باره یادآور شده است: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ، ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ، إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ) (11). بی گمان انسان را در نیکوترین صورت و هیئت آفریدیم، آن گاه او را به پایین ترین مراتب نازل کردیم. مگر آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، پس ایشان راست مزدی بی پایان (بی منت). امام خمینی درباره سیر تربیت انسان می فرماید: «انسان مراتب سیرش از طبیعت است تا ما فوق طبیعت، تا برسد به آن جایی که مقام الوهیت است. سیر از طبیعت تا رسیدن به مقامی که غیر از خدا هیچ نبیند. این موجود قابل این است که از این طبیعت سیر بکند و تمام معنویت ها را در خودش با تربیت صحیح ایجاد بکند و برسد به مقامی که حتی فوق مقام ملائکه الله باشد. انسان موجودی است که خدای تبارک و تعالی او را خلق کرده است برای این که همه جهاتی که در عالم هست، در انسان هست، منتها به طور قوه است، به طور استعداد است و این استعدادها باید فعلیت پیدا بکند، تحقق پیدا بکند». (12) پیام آوران الهی آمده اند تا زمینه های چنین تحول مقدسی را فراهم کنند، انسان را از مرتبه اسفل به اعلا بکشانند و از ظلمات حیوانیت به نور انسانیت برسانند. تربیت در سنت پیام آوران الهی خروج از ظلمات به سوی نور است و کتاب انبیا، کتاب تربیت انسان است. خدای متعال درباره قرآن کریم و رسالت تربیتی پیامبر اکرم (ص) خطاب به آن حضرت فرموده است: الر کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ) (13). این قرآن کتابی است که آن را به سوی تو فرو فرستادیم تا مردم را به خواست و فرمان پروردگارشان از تاریکی ها به روشنایی بیرون آری، به راه آن توانای بی همتا و ستوده.
همه تلاش های تربیتی باید به سوی ربّانی شدن باشد
اگر این تحول نورانی براساس تربیتی ربانی در انسان محقق نشود، انسان در مرتبه حیوانیت خود متوقف می ماند و استعدادهای خود را در این جهت به کار می گیرد. همه تلاش پیام آوران الهی بر این بوده است که انسان تربیت کنند. به بیان امام خمینی: «تمام انبیا موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع عملشان، انسان است. آمده اند انسان را تربیت کنند، آمده اند این موجود طبیعی را از مرتبه طبیعت به مرتبه عالی ما فوق الطبیعه، مافوق جبروت برسانند. تمام بحث انبیاء در انسان است. از اول هر یک از انبیا که مبعوث شدند برای انسان و برای تربیت انسان مبعوث شدند... انبیا آمدند که ما را هشیار کنند، تربیت کنند. انبیا برای انسان آمدند و برای انسان سازی آمدند. کتب انبیا کتب انسان سازی است. قرآن کریم کتاب انسان است. موضوع علم انبیا انسان است. هرچه هست حرف با انسان است. انسان منشأ همه خیرات است و اگر انسان نشود، منشأ همه ظلمات است. این موجود بر سر دو راهی واقع است، یک راه، راه انسان و یک راه، راه منحرف از انسانیت است تا از چه حیوانی سر بیرون بیاورد». (14) پیام آوران الهی آمده اند تا راه تربیت را بر آدمیان بگشایند و مردمان را به ربّانی شدن بخوانند: مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّهَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِن دُونِ اللّهِ وَلکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ) (15). هیچ بشری را نسزد که خداوند به او کتاب و حکم و پیامبری دهد، آن گاه وی مردمان را گوید: به جای خدا بندگان من باشید. بلکه باید بگوید: به سبب آن که کتاب آسمانی تعلیم می دادید و از آن رو که درس می خواندید، ربّانی باشید. دلالت آیه در این که همه تلاش های تربیتی باید به سوی ربّانی شدن باشد کاملاً روشن است، مؤدبّ شدن به ادبی الهی که اتصاف به صفات خدا و پیروی از آداب پیامبر گرامی اش و اهل بیت آن حضرت است: فالأدب مع الله بالاقتداء بآدابه و آداب نبیّه و أهل بیته عَلیهمُ السلامّ )(16). پس ادب نسبت به خداوند پیروی از آداب الهی و آداب پیامبرش و اهل بیتش است که درود خدا بر آنان باد. و این تربیت نیاز به قواعدی دارد که این قواعد در سیره حضرت ختمی مرتبت در کامل ترین صورت جلوه کرده است.
«سیره» تاریخ زندگی نیست بلکه صحیفه اعمال و کیفیت سلوک میان مردم است
واژه ی «سیره» اسم مصدر «سیر» است. «سین و یاء و راء» ریشه ای است که بر گذشتن و روان شدن و حرکت کردن دلالت می کند (17) و نیز به معنای رفتن و سیر کردن در زمین است. (18) «سِیرَه» بر وزن «فِعْلَه» است یعنی هیئت و حالت و نوع نشستن و سیره اسم مصدری است که بر هیأت و حالت و نوع عمل دلالت می کند (20)، چنان که «جَلْسَه» یعنی نشستن، و «جِلْسَه»، بیانگر نوع حرکت است (21)، لذا اهل لغت در توضیح معنای آن گفته اند: «سیره» طریقه، هیئت و حالت است (22) و نیز آن را سنت، مذهب، روش، رفتار، راه و رسم، سلوک و طریقه معنا کرده اند و از «سیره فرد» به صحیفه اعمال او و کیفیت سلوکش میان مردم تعبیر کرده اند (23). راغب اصفهانی درباره این واژه می نویسد: «سیره، حالت و روشی است که انسان و غیر انسان، نهاد و وجودشان بر آن قرار دارد، خواه غریزی و خواه اکتسابی باشد، چنان که گفته می شود فلانی سیره و روش نیکو یا سیره و روش زشت دارد» (24). با توجه به آن چه اهل لغت گفته اند می توان «سیره» را نوع و سبک رفتار و طریقه زندگی معنا کرد.
«سیره» هنگامی که به عنوان یک رشته از مباحث تاریخی، موضوع بحث مورخان قرار گرفت، آن چیزی را که می بایست در بر می گرفت، شامل نگشت. مورخانی که در احوال پیامبر اسلام (ص) کتاب نوشتند، عنوان تاریخ خود را «سیره النبی» گذاشتند، و شاید نخستین رشته تاریخی که مورد توجه و نظر مسلمانان قرار گرفت همین «علم السیره» باشد (25). محتمل است که آنان می خواسته اند سبک رفتار یا رفتار شناسی پیامبر را بیان کنند، اما به صرف رفتار قناعت کرده اند (26). آنان «سیره» را به معنای شرح وقایع زندگی رسول خدا (ص) به کار بردند: حوادث پیش از بعثت، بعثت و حوادث پس از آن و جنگ های پیامبر (27). مارسدن جونز (Marsden Jones) در مقدمه محققانه خود بر کتاب مغازی واقدی یاد آور شده است که تردیدی نیست که واژه «سیره» به معنی شرح وقایع زندگی پیامبر به کار رفته است و این امر پیش از آن که ابن هشام آن را در مورد کتاب خود به روایت از ابن اسحاق به کار برد، استعمال می شده است، چنان که از خبرابوالفرج اصفهانی در کتاب الأغانی بروشنی بر می آید استعمال واژه «سیره» در مفهوم اصطلاحی آن (تاریخ زندگی پیامبر) در زمان محمد بن شهاب زُهری (58 - 124 هـ. ق) معمول و متداول بوده است (28).بدین ترتیب واژه «سیره» در مفهوم اصطلاحی آن در قالب شرح احوال و تاریخ زندگی پیامبر شکل گرفت و همچنان باقی ماند و به عنوان «رفتار شناسی» و «روش شناسی» و «سبک زندگی» مورد عنایت جدی قرار نگرفت.
رسول خدا (ص) انسانی صاحب سیره بوده است
سیره شناسی در معنای حقیقی آن به معنی رفتار شناسی و سبک شناسی است و در واقع شناخت اصول و قواعدی است که یک فرد صاحب اصول و قواعد در رفتار و کردار خود دارد. سیره در این معنا از جنس منطق عملی است، یعنی همان گونه که اصول و قواعدی وجود دارد که رعایت آن ها تفکّر را سامان می نماید، اصول و قواعدی وجود دارد که رفتار و عملکرد را به سامان می رساند، آن ها معیارهای نظری است و این ها معیارهای عملی (31). از این رو «سیره» عبارت است از مجموعه اصول عملی، کلی، ثابت و مشخص که می تواند راهنمای عمل و جهت دهنده به رفتار، کردار و معیار زندگی باشد. و رسول خدا (ص) انسانی صاحب سیره بوده است و در امتداد وجود آن حضرت اهل بیت وی ادامه دهندگان همان سیره بوده اند، یعنی در تمام زندگی خود در عرصه های مختلف براساس اصولی معین رفتار کرده اند و این اصول، قواعدی معیار برای زندگی است.
نظام تربیت نبوی، مجموعه اصولی دارد که ..
ریشه و اساس اصول سیره نبوی در قرآن کریم است. خدای سبحان پیامبر اکرم (ص) را نمونه ای نیکو برای پیروی در همه زمان ها برای اهل ایمان معرفی کرده است: (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً) (32) قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکوست؛ برای آن کسی که به خدا و روز باز پسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند. قرآن کریم که پیامبر اکرم (ص) را به عنوان بهترین سرمشق زندگی معرفی کرده، راه و رسم آن حضرت را نیز در حوزه های مختلف در بیان مستقیم و غیر مستقیم به اجمال معرفی فرموده است. در امتداد قرآن کریم، احادیث نبوی و سپس رفتار و عملکرد پیامبر اکرم (ص) و اوصیای آن حضرت گنجینه استخراج سیره است. از مجموع این مواد می توان اصول سیره را استخراج نمود و از آن جا که تمام آموزه های قرآن کریم و پیامبر اکرم (ص) و دیگر معصومین برای تربیت فرد و جامعه است، تمام اصول سیره نبوی در عرصه های مختلف فردی، اجتماعی، مدیریتی، خانوادگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی، تربیتی است. ولی در عین حال می توان اصولی را به عنوان اصول سیره تربیتی پیامبر لحاظ کرد و هر برنامه، تصمیم، اقدام و رفتار تربیتی را بر آن استوار نمود. در نظام تربیت نبوی، مجموعه اصولی مشاهده می شود که اصول ثابت و حاکم بر تمام امور تربیتی می باشند که مهم ترین آن اصول عبارتند از: اصل اعتدال؛ اصل تدّرج و تمکّن؛ اصل تسهیل و تیسیر؛ اصل زهد؛ اصل تعقّل؛ اصل تفکّر؛ اصل تدبّر؛ اصل کرامت و اصل عزّت.
پیامبر، جلوه تمام عیار اعتدال و میانه روی است
اصل اعتدال: هر حرکت و فعل تربیتی باید بر اعتدال استوار باشد و از حد وسط بیرون نرود و به افراط و تفریط کشیده نشود تا حرکت و فعلی مطلوب باشد. پیامبر اکرم (ص) دینی را برای بشر به ارمغان آورده است که آیین تربیتی آن به اعتدال در هر امری فرا می خواند و مجموعه قوانین و مقررات و آداب دینی آن به گونه ای است که مردمانی معتدل تربیت شوند. خدای متعال، امت اسلامی را امتی معتدل و میانه معرفی می کند و نمونه ای را که این امت باید خود را با او تطبیق دهد و در پی او رود، پیامبر اکرم (ص) معرفی می نماید. (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً) (33). و این چنین شما را امتی میانه (معتدل)، ساختیم تا بر مردمان گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد. امت میانه یعنی امتی که در هیچ امری از امور، خواه نظری و خواه عملی، افراط و تفریط نمی کند و همه برنامه هایش در حدّ اعتدال است و معیار تنظیم همه امور برای این امت پیامبری است که جلوه تمام عیار اعتدال و میانه روی است، چنان که علی (ع) درباره آن حضرت فرموده است: «سیرتُهُ القَصْدُ» (34) سیره و رفتار او میانه روی است. رسول خدا (ص) که الگوی به تمام معنای اهل ایمان است، در رفتار فردی، در خانواده و اجتماع، در اداره امور و سیاست و حتی در رویارویی با دشمنان و در میدان نبرد اعتدال را پاس می داشت و از افراط و تفریط در هر کاری پرهیز می کرد، در خبر مشهور و متّفق شیعه و سنی آمده است که حسین (ع) گفت: از پدرم امیرمؤمنان (ع) درباره سیره رسول خدا (ص) در خارج از منزل پرسیدم، فرمود: «کانَ رَسولُ الله (ص) مُعتَدلَ الأمْر غَیْرَ مُختَلف» (35). رسول خدا (ص) در همه امور معتدل و میانه رو بود، گاهی افراط و گاهی تفریط نمی کرد.
راه و رسم پیامبر، راه و رسمی معتدل بود و آن را به عنوان بهترین روش زندگی به مسلمانان توصیه می نمود و می فرمود: «خَیْرُ الأمُور أوسَطُها» (36) بهترین کارها حدّ وسط آن هاست. خداوند در آیاتی چند، پیامبر گرامی اش را مخاطب قرار داده و اعتدال در امور مختلف را به او یادآور شده است و پیروان آن حضرت را نیز آموخته است که آن پیام آور راستین و معتدل تأسی جویند. (وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً) (37) نماز خویش را به آواز بلند مخوان و آن را آهسته هم مخوان و میان این دو راهی [معتدل]. برگزین. در این جا خدای سبحان، پیامبر را به اعتدال در دینداری فرمان داده است. (38) (وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلَى عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً) (39)
خداوند حتی در انفاق نیز رسولش را به اعتدال فراخوانده
هرگز دستت را به گردنت مبند (بخل و امساک مکن) و آن را یکسره مگشای (هرچه داری به گزاف و زیاده روی مده) که نکوهیده و درمانده بنشینی. در این جا خدای متعال، رسول خدا را به اعتدال در انفاق راه نموده است. (40) پیامبر اکرم (ص) در تمام زندگی خود بر اعتدال تلاش نمود و دوران مکّی و مدنی را به اعتدال پیش برد و حتی در مقابله با دشمنان و آن همه افراط و تندروی از اعتدال و میانه روی دور نگردید و فرمان الهی به اعتدال را به خوبی پاسداشت و امت خود را نیز چنین می خواست. از امام باقر (ع) روایت شده است که رسول خدا (ص) فرمود: «إن هذا الدّین متین فأوغلُوا فیه برفق و لا تُکَرّهُوا عباده الله إلی عباد الله فَتَکُونُوا کالرَّا کسب المنبت الذی لا سفرا قَطَعَ و لا ظَهراّ أبقی». همانا این دین، دینی محکم و متین است، پس با ملایمت در آن درآیید (تندروی نکنید) و عبادت خدا را به بندگان خدا با کراهت تحمیل نکنید تا مانند سوار درمانده ای باشید که نه مسافتی را پیموده و نه مرکبی به جا گذاشته است (به سبب زیادی سرعت، مرکبش در میان راه از رفتن بازمانده و خودش هم به مقصد نرسیده است) (41) آنان که اندازه نمی شناسد و در هر امری زیاده روی یا کوتاهی می کنند به مقصد نمی رسند، برای اندازه شناسی و اتصاف به اعتدال همه جانبه، بهترین و کوتاه ترین راه، تأسی به نمونه کامل اعتدال است. رسول خدا (ص) به کمال اعتدال در اخلاق نیکو خوی ها و صفات دست یافته بود و هر که در این امر بدو نزدیک است، به میزان نزدیکی به او، به خدا نزدیک باشد (42) و به سعادت دست یابد و هر که در این امر از او دور است، به همان میزان از خدا دور باشد و از سعادت محروم شود. پیامبر اکرم (ص) و اوصیای آن حضرت جلوه کامل صراط مستقیم اند و تأسی به اخلاق معتدل آنان، راه رستگاری است، آن که خُلقی معتدل می یابد، در صراط مستقیم گام می گذارد. (43)
راه اصلاح فرد و جامعه راه اعتدال است و هرگونه افراط و تفریط مانع کمال است، و چنین است که افراط زمینه ساز تفریط است و بالعکس. افراط در امور اجتماعی موجب واکنش در جهت تفریط می شود، همچنان که تفریط موجب واکنش در جهت افراط می شود و این روند ناسالم جامعه را دچار پریشانی و تزلزل می سازد و تا زمانی که راه نیکوی اعتدال میان افراط و تفریط آشکار و پایدار نشود، حرکت به سوی کمال ناممکن خواهد بود. پیام آور اعتدال تأکید فراوان داشت که امتش به او تأسّی جویند و از افراط و تفریط دوری کنند و سیرت میانه روی اختیار نمایند و از همین رو با اصرار می فرمود: (أیُّها الناسُ، عَلیکم بالقصد، عَلَیکُم بالقَصد، عَلَیکُم بالقصد) (44)ای مردم، بر شما باد به اعتدال و میانه روی، به اعتدال و میانه روی، به اعتدال و میانه روی.
ادامه دارد.../
نظر شما