خبرگزاری شبستان؛ پیش از این گفته شد که انسان موجودی است با استعدادهای شگفت و گرانقدر، چنان که از رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمود: الناسُ مَعادنُ کَمَعادن الذَّهَب و الفضَّه(10). مردم چون معادل طلا و نقره اند. با این تعبیر باید آن چه را که مانع شکوفایی استعدادهای انسان است رفع کرد و زمینه های مساعد را فراهم ساخت تا استعدادهای انسان به فعلیت رسیدده و متصف به صفات و کمالات الهی شود و این تحولّ با اهتمام و کوشش خود انسان میسّر می شود. در نظام تربیت نبوی، مجموعه اصولی مشاهده می شود که اصول ثابت و حاکم بر تمام امور تربیتی می باشند و مهم ترین آن اصول عبارتند از: اصل اعتدال؛ اصل تدّرج و تمکّن؛ اصل تسهیل و تیسیر؛ اصل زهد؛ اصل تعقّل؛ اصل تفکّر؛ اصل تدبّر؛ اصل کرامت و اصل عزّت. اصل اعتدال و اهمیت آن و این که خداوند حتی در زمینه انفاق نیز رسولش را به حفظ اعتدال دعوت کرده است، در بخش پیشین بیان شد و در این بخش سایر اصول تربیتی مهم در سیره نبوی بیان و بررسی می شود.
تربیت، امری تدریجی است که با استمرار تحقق می یابد
اصل تدّرج و تمکّن؛ «تدرج» به معنای اندک اندک و آهسته آهسته پیش رفتن و پایه پایه نزدیک شدن است و «تمکّن» به معنای جای گرفتن و جاگیر و پابرجا شدن و نیز توانایی و قدرت و قادر شدن بر چیزی است. هیچ انسانی جز بر اساس تمکّن و توانایی اش و جز با حرکتی تدریجی و مناسب به کمالات الهی دست نمی یابد. سیر تربیت، امری تدریجی است و جز با استمرار و رعایت توانایی و قدرت افراد تحقق نمی یابد. این امر در هر حرکت و فعل تربیتی باید مدّ نظر قرار گیرد تا تربیت به نتیجه رسد. ملاحظه تفاوت های فردی و اختلاف استعدادها در تربیت و سامان دادن تربیت با توجه به آن از مهم ترین اصول تربیت است. انسان ها از نظر طبیعی به هیچ وجه یکسان نیستند، بلکه اختلاف وجودی میان همه موجودات و در مراتب وجود از لوازم عالم وجود است. انسان ها گوناگون آفریده شده اند و از استعدادها و ظرفیت هایی متفاوت برخوردارند که همین تفاوت و گونه گونی مایه بقا و دوام و رشد جامعه انسانی است و این امر از نشانه های قدرت و کمال خدای متعال است.(مَا لَکُمْ لاَ تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَاراً،وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَاراً) (45) شما را چه می شود که خدا را به بزرگی باور ندارید و حال آن که شما را گونه گون (در مراحل و مراتب مختلف) آفریده است. اگر تربیت براساس ملاحظه ظرفیت ها و استعدادها صورت نگیرد، نه تنها رشد دهنده نخواهد بود بلکه تباه گر و هلاک کننده است.
تربیت باید متناسب با طاقت و توانایی افراد باشد
حکمت الهی چنین است که از آدمیان به مقدار توانایی شان بخواهد و هیچ کس را بیش از توانایی اش تکلیف ننماید و این اساس تربیت نبوی است. لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا(47). خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایی اش تکلیف نمی کند. «وُسع» به معنی تاب و توان است که اصل آن به معنی گنجایش مکانی است، توانایی انسان را شبیه ظرفی برای افعال اختیاری او تصور کرده اند، گویا آن چه را که انسان می تواند انجام دهد، توانایی وی گنجایش آن را دارد و آن چه را نمی تواند انجام دهد توانایی اش گنجایش ندارد و این مفهوم بر طاقت منطبق گردیده و وسع نامیده شده است. بنابراین وسع انسان عبارت است از طاقت و گنجایش توانایی وی (48) و تربیت باید کاملاً با طاقت و گنجایش توانایی افراد متناسب باشد. بنابراین باید در تمام مراحل تربیت، تمکّن افراد در نظر گرفته شده و آنان را بتدریج به سوی کمال سوق داد؛ زیرا توقّع بیش از اندازه و خارج از استعداد افراد، آنان را وامانده می سازد و مطلوب تربیت حاصل نمی شود.
قرآن نیز تدریجی نازل و آموزش داده می شد
یکی از وجوه فلسفه نزول تدریجی آیات قرآن رعایت همین اصل تربیتی بوده است؛ زیرا اگر قرآن به صورت جمعی و یکباره بر مردم نازل می شد و احکام و قوانین آن دفعتاً به مردم ابلاغ می گشت، مردمی که قرن ها بر خلاف جهت این احکام و قوانین زندگی کرده بودند، یک مرتبه زیر بار نمی رفتند و پذیرش این تربیت برای آنان سخت دشوار، بلکه ناممکن بود. (50) بنابراین نزول تدریجی آیات امکان آن تحوّل بزرگ تربیتی را ممکن ساخت که قرآن کریم خود کتاب تربیت انسان است. پیامبر اکرم (ص) در تربیت مسلمانان بر همین اساس رفتار می کرد، چنان که از ابوعبدالرحمان سلمی (51) روایت کرده اند گفت: برخی اصحاب پیامبر (ص) که به ما قرآن می آموختند می گفتند: اصحاب قرآن را ده آیه، ده آیه از پیامبر (ص) فرا می گرفتند و تا زمانی که، ده آیه را به درستی فرا نمی گرفتند و بر آن ها عمل نمی کردند، به ده آیه بعد نمی پرداختند. (52) پیامبر اکرم (ص) در سخن گفتن با مردمان و هدایت آنان ظرف عقل و گنجایش وجودی ایشان را رعایت می کرد و خود می فرمود:إنا معاشرَ الأنبیاء أمرْنا أن نُکلّم النّاسَ علی قَدر عُقُولهم(53) ما گروه پیامبران مأموریم که با مردمان در حدود خردهایشان سخن گوییم. البته این که تربیت باید براساس توانایی افراد و بتدریج صورت بگیرد، به معنای توقف در توانایی های پایین و حرکت نکردن و تلاش ننمودن در جهت وسع بیشتر نیست، بلکه باید تلاش کرد که ظرف وجودی و گنجایش توانایی افراد را بتدریج افزایش و آنان را به سمت مقصد تربیت سوق داد.
انسان موظف است که هر چه بیشتر استعدادهای کمالی خود را رشد دهد و به هیچ وجه در حدّ وضع موجودش توقف نکند و اساساً سلوک انسانی امری تدریجی است که با هدایت مربی و تلاش متربّی سامان می یابد.
خداوند حتی شریعت خود را سهل و آسان قرار داده است
اصل تسهیل و تیسیر؛ «تسهیل» و «تیسیر» به معنای آسان کردن و سهل گردانیدن است (54) و مراد آن است که در هر حرکت تربیتی راه های آسان و میسّر به روی متربّی گشوده شود تا میل و رغبت به رفتن فراهم شود و با متربّی از سر ملایمت و مدارا رفتار شود تا بتواند راه را بر خود هموار سازد و طیّ طریق کند و به مقصود دست یابد. خدای رحمان راه خیر و سعادت انسان را هموار و آسان کرده است و با وجود این، انسان حق را می پوشاند و به راه حق نمی رود! قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ، مِنْ أَیِّ شَیءٍ خَلَقَهُ، مِن نُطْفَهٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ، ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ(55). کشته باد انسان، چه ناسپاس است! او از چه چیز آفریده شده؟ از نطفه ای خلقش کرد و اندازه مقررش بخشید. سپس کتاب هدایت و سعادت انسان (قرآن کریم) نیز آسان قرار داده شد تا حرجی بر مردمان در فهم و دریافت آن نباشد. وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ. (56)و بی گمان قرآن را برای یادآوری و پند گرفتن آسان ساختیم، پس آیا یادآورنده و پند گیرنده ای هست؟ خدای رحمان کتاب عزیزش را به گونه ای قرار داده است که فهم مقاصدش برای عام و خاص، برای فهم های ساده و عمیق آسان باشد و هر کس به اندازه فهم و ادراک خود از آن بهره ببرد.(57) سنت الهی چنین است و خدای حکیم مهربان شریعت خود را و راه تربیت به سوی خود را سهل و آسان قرار داده است تا همگان بتوانند به کمالات الهی متصف شوند، چنان که فرموده است: یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ و َلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ(58) خداوند برای شما آسانی می خواهد و برای شما دشواری نمی خواهد. منطق الهی بنا بر حکمت الهی چنین اقتضایی دارد و آن چه خلاف این منطق است مغایر نظام حکیمانه عالم و هندسه رحیمانه آن است. وَ مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ(59) در دین بر شما سختی قرار نداده است.
آیین تربیت پیامبر برامور سهل و آسان بنا شده و از خشونت و تندی به دور است
آیین تربیت در اسلام بر تکالیف شاق بنا نشده است؛ زیرا آیینی است معتدل که بر فطرت آدمی استوار شده است. فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ(60) پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییر پذیر نیست این است هدف دین پایدار. در نظام تربیت نبوی تکلفی نیست و سختی های ظاهری تکالیف دینی نیز به دلیل آن که با فطرت هماهنگ و سازگار است، در ذائقه جان آدمی شیرین و گواراست و همین موجب می شود که صفات الهی و خصلت های نیک در صورت خواست و تلاش آدمی به آسانی و راحتی کسب شود. راه و رسم آیین تربیت محمد صل الله علیه و آله تنها بر امور سهل و آسان بنا شده است و از خشونت و تندی به دور است. پیامبر اکرم (ص) خود فرموده است: بَعَثنی بالحَنیفیّه السَهله السَمحه(61) خداوند مرا بر شریعت و دین حنیف و آسان و ملایم مبعوث کرده است. رسول خدا (ص) آیین تربیتی را به ارمغان آورده است که ساختار آن سهل و آسان است و چنین آیینی بهترین آیین است، نه آن آیینی که به سبب دشواری اش مردمان را گریزان می سازد، از رسول خدا (ص) روایت شده است که می فرمود:یا أیها النّاسُ، إنّ دین الله یسر(62)ای مردم، همانا دین و آیین خدا آسان است. پیامبر(ص) پیوسته به پیروان خود می آموخت که نگاهشان را به نظام تربیتی دین تصحیح نمایند و رفتارهای خود را بر اصل تسهیل و تیسیر بنا کنند. آنان که آیین تربیتی خود را بر امور شاق و رفتارهای درشت و روابط خشن بنا می کنند و سبب می گردند که مردم از دین و دینداری گریزان شوند، از راه و رسم پیامبر اکرم (ص) به دورند. رسول خدا (ص) چنان رفتار می کرد که مسلمانان اصل تسهیل و تیسیر را در عمل ببینند و به آن حضرت تأسی کنند. از عایشه چنین روایت شده است که ما خُیّرَ رسولُ اللهَ (ص) فی [بَیْنَ] أمرین [قط] إلا أخذ أیسرهما ما لم یکُن إثماً، فإن کان إثما کان أبعد النّاس منهُ [عَنْهُ](64)هیچ گاه رسول خدا (ص) میان دو کار مخیّر نشد جز این که آسان تر را برگزید، مگر آن که کاری گناه بود که در این صورت دورترین مردمان از آن بود.
ملایمت و مدارا مبنایی اساسی برای تربیت است
پیامبر خود در آیین تربیتی اش مظهر ملایمت و آسان گیری بود که جز بر این اساس نمی توان دل مردمان را نرم کرد و آنان را به سوی خدا سیر داد. خدای رحمان فرستاده گرامی اش را با این راه و رسم تربیتی معرفی می کند و می فرماید:فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ(65)پس به [برکت] رحمت الهی، با آنان نرمخو و و پر مهرشدی، و اگر تندخو و سخت دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند. رسول خدا (ص) با تأکید اصحاب و پیروان خود را با راه و رسمی ملایم و به دور از تندی فرا می خواند و می فرمود:بر مردم آسان بگیرید و سخت مگیرید و نوید دهنده باشید و مردم را فراری مدهید و در آنان نفرت ایجاد مکنید. ملایمت و مدارا مبنایی اساسی برای نرم کردن دل ها و همراه ساختن جان ها و مسیر تربیت است و هیچ چیز چون ملایمت و رحمت و آسان گیری و نرمی در تربیت دل آدمی و رشد صحیح عواطف انسانی مؤثر نیست، زیرا بدین وسیله است که عواطف آدمی تلطیف و تعدیل می شود و کوری ناشی از غلظت و خشونت به بینایی ناشی از لطافت و رقّت تبدیل می گردد. این امر در سال های نخستین زندگی و دوران کودکی از اهمیتی بیشتر برخوردار است؛ زیرا وجود آدمی لطیف تر است و به تسهیلی بیشتر نیاز دارد. پیامبر اکرم (ص) در این باره سخنی والا و راهگشا فرموده است. از امام صادق (ع) روایت شده است که رسول خدا (ص) فرمود:رَحمَ اللهُ مَنْ أعانَ وَلَدهُ علی برّه. قال: کَیف یعینُهُ علی برّه؟ قال: یَقْبلُ مَیسورَهُ، و یَتجاوزُ عَن مَعسوره، و لا یُرهقُهُ، و لا یَخرقُ به(66)خداوند رحمت کند کسی را که فرزند خود را در نیکی و نیکوکاری یاری کند.راوی حدیث گوید: پرسیدم: چگونه فرزند خود را در نیکی و نیکوکاری یاری کند؟ حضرت فرمود: آن چه را که در توان اوست از او بپذیرد، و آن چه را که برایش طاقت فرساست از او نخواهد و او را به تکلیف ما فوق طاقتش واندارد و با او تندی و خشونت ننماید. بدین ترتیب رفتار و مناسبات و ساز و کارهای تربیتی در سیره تربیتی نبوی مبتنی بر اصولی معین است که از مهم ترین آن اصول، اعتدال، تمکّن و تدرج و تسهیل و تیسیر است و بر این اصول است که می توان به سوی اهداف نبوی سیر کرده و شایسته پیروی آن نمونه اعلای زندگی بود.
پی نوشت ها:
1. ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 126.
2. وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَهً وَ آوَیْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَهٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَ مَعِینٍ، و پسر مریم و مادرش را نشانه ای گردانیدیم و آن دو را در سرزمین بلند که جای زیست و دارای آب زلال بود جای دادیم(المؤمنون:50)
3. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 187 4. همان 5. اسراء/4 6. شعراء / 18 7. المفردات فی غریب القرآن، ص 187.
8. احمد بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، ج 2، صص 381، 382، لسان العرب، ج 5، ص 95، القاموس المحیط، ج 1، ص 73، تاج العروس، ج 1، ص 260.
9. المفردات فی غریب القرآن، ص 184. 10. صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 380. 11. تین / 4 - 6.
12. روح الله خمینی، صحیفه ی نور، ج 7، ص 282. 13. ابراهیم /1 14. تفسیر امام خمینی، صص 101 - 103. 15. آل عمران / 79.
16. ابومحمد دیلمی، ارشاد القلوب، ج 1، ص 161. 17. معجم مقاییس اللغه، ج 3، ص 120. 18. لسان العرب، ج 6، ص 553.
19. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج 7، ص 291 و دینوری، ادب الکاتب، ص 231، لسان العرب، ج 6، ص 454.
20. ابن مالک، الفیّه فی النحو و الصرف، ص 41 21. لسان العرب، ج 6، ص 454 و زبیدی، تاج العروس، ج 3، ص 287.
22. معجم مقاییس اللغه، ج 3، ص 121، مجمع البحرین، ج 3، ص 340، تاج العروس، ج 3، ص 287.
23. زمخشری أساس البلاغه، ص 226 و شرتونی، اقرب الموارد، ج 1، ص 562 و یسوعی، المنجد، ص 368.
24. المفردات من غریب القرآن، ص 247. 25. صادق آیینه وند، علم تاریخ در گستره ی تمدن اسلامی، ج 1، ص 249.
26. مرتضی مطهری، سیره نبوی، صص 12 - 13. 27. ابن هشام، السیره النبویه، ج 1، مقدمه ی، ص 15.
28. واقدی، المغازی، ج 1، مقدمه، ص 19. 29. ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج 2، صص 226 - 231. 30. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج 22، ص 21.
31. سیره نبوی صص 21، 22، 30. 32. احزاب / 21. 33. بقره / 143. 34. نهج البلاغه، خطبه 94.
35. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 424، و ابن بکار، الموفقیّات، ص 357، و ابو محمد اصفهانی، اخلاق النبی و آدابه، ص 24 و صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 318 و صدوق، معانی الاخبار، ص 82، دلائل النبوه البیهقی، ج 1، ص 289 و طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 14 و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 3، ص 341 و ابن جوزی، الوفائ بأحوال المصطفی، ج 2، ص 469.
36. هروی، غریب الحدیث، ج 2، ص 28 و قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج 1، ص 104 و سیوطی، الجامع الصغیر، ج 1، ص 249.
37. اسراء / 110. 38. نک: تفسیر العیّاشی، ج 2، صص 318 - 319، و نیشابوری أسباب النزول، ص 20، تفسیر الصافی، ج 1، ص 999، تفسیر البرهان، ج 2، ص 453
39. اسراء / 29 40. نک: تفسیر نمونه، ج 12، صص 90 - 92.
41. کلنی، الکافی، ج 2، ص 86 عاملی، وسائل الشیعه، ج 1، ص 83، و نیز ر. ک. غریب الحدیث، ج 2، ص 27، عیون الاخبار، ج 1، ص 327، الکامل فی اللغه و الادب، ج 1، ص 208 و سید رضی، المجازات النبویه، ص 257 و قضاعی، مسند الشهاب، ج 2، ص 184.
42. غزالی، احیاء علوم الدین، ج 3، ص 55 فیض کاشانی، المحجه البیضاء، ج 5، ص 98.
43. نک: محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، ج 1، ص 61.
44. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1417 و علاء الدین فارسی، الاحسان بترتیب صحیح ابن حبان، ج 1، ص 285، الجامع الصغیر، ج 1، ص 121.
45. نوح / 13 - 14. 46. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات، 579 - 584. 47. بقره / 286. 48. محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 2، ص 443.
49. بقره / 233. 50. سید محمدباقر حجتی، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص 48. 51. وی از خواص اصحاب امیرمؤمنان علی (ع) از مُضر بوده است. رجال البرقی، ص 5.
52. شهید ثانی، منیه المرید، ص 190 و مجلسی، بحارالانوار، ج 92، ص 106.
53. الکافی، ج 8، ص 268، بحارالانوار، ج 1، ص 85، ج 16 - صص 280 - 281.
54. لغت نامه ی دهخدا، ذیل واژه های «تسهیل» و «تیسیر»، فرهنگ معین، ج 1، صص 1083، 1180.
55. عبس / 17 - 20. 56. قمر / 17. 57. تفسیر المیزان، ج 19، ص 69. 58. بقره / 185. 59. حج / 78. 60. روم / 30. 61. الکافی، ج 5، ص 494.
62. هندی، کنزل العمال، ج 3، ص 47. 63. همان.
64. الطبقات الکبری، ج 1، ص 366، مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 162، صحیح البخاری، ج 5، ص 31، صحیح مسلم، ج 15، ص 83، مسند أبی یعلی الموصلی، ج 7، صص 345 - 346.
65. آل عمران / 159. 66. الکافی، ج 6، ص 50. 67. اقبال لاهوری، کلیات اشعار فارسی ص 398.
منبع: ویژگی های سیره پیامبر اعظم «ص»: مجموعه مقالات بیستمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی، تهران:1386
پایان پیام/
نظر شما