دیکتاتورهای دیوانه یا دیوانه‌های دیکتاتور!

طمع قدرت از دیکتاتورها دیوانه می‌سازد، به‌طوری‌که با کنار رفتن نقاب واقعی، کار دیوانه‌ها را می‌کنند. اما در‌این‌بین، دیکتاتورهایی هستند که از ابتدا، دیوانه‌اند...

خبرگزاری شبستان: طمع قدرت از دیکتاتورها دیوانه می‌سازد، به‌طوری‌که با کنار رفتن نقاب واقعی، کار دیوانه‌ها را می‌کنند اما در ‌این ‌بین، دیکتاتورهایی هستند که از ابتدا، دیوانه‌اند؛ چرا که خاصیت قدرت هوشبَری است و عقل‌ستیزی سنت آن. به ‌همین‌دلیل هم، دیکتاتورها همواره براساس قانون نانوشته‌ای و تابع سنت جاریه‌ای عمل می‌کنند؛ یعنی در اوج قدرت، نه به اقتضای عقل، نه متناسب با ارزش‌های اخلاقی حکم می‌رانند. به‌عبارت‌دیگر، دیکتاتوری یعنی در نقطه‌ی مقابل «عقل ابزاری» و «عقل ارزشی» رفتارکردن. عقل ابزاری می‌گوید که قدرت فسادآور است؛ پس عاقل کسی است که با تن‌دادن به مکانیزم دموکراسی، به پیشواز فسادِ برآمده از قدرت مادام‌العمر نرود و دوره‌ی قدرت را به دلیل رضایت اکثریت لذت‌بخش می‌نماید. دل‌کندن دیکتاتور از قدرت، با جان‌کندن یکی است. تاکنون، هر دیکتاتوری چه به قهر، چه به انتخاب از قدرت کنار رفته، چند صباحی بیش، زنده نمانده است! عقل ارزشی یا عقل معطوف به هدف می‌گوید: «قدرت امانتی بیش نیست. نصیب هرکس شود، بر بار مسئولیت او و میزان تکلیفش می‌افزاید.» حاکمان اگر از عهده‌ی تکالیف و مسئولیت‌های واگذارشده، در جهت تأمین منافع مردمان خود، سرفراز بیرون آیند، امکان رستگاری می‌یابند. عاقل از نگاه عقل ارزشی کسی است که نه‌فقط به پیشواز قدرت نمی‌رود، بلکه برای تحویل‌دادن قدرت لحظه‌شماری می‌کند.
***
در روزگار ما، در بین دیکتاتورهای موجود، قذافی مصداق کامل دیوانه‌ای است که دیکتاتور هم هست! او اگر دیکتاتور هم نبود، دیوانه بود! چه برسد به اینکه دیکتاتور هم هست. او عمری است که به‌دیوانگی شهرت دارد. چادرنشینی او انتخاب دختران تنومندی به‌عنوان اسکورت، نطق‌های افراطی، ایده‌های هضم‌نشدنی و مواضع افراطی از ایشان دیوانه‌ای ساخته است. به‌طوری‌که از طرفی با سخنان کلیشه‌ای، به‌دنبال تصویری قهرمانانه از خود، در جهان عرب و از طرف دیگر، با طرح شعارهای ضدامپریالیسم، به‌دنبال چهره‌ای انقلابی و مقبول در بین انقلابیون بود. حال آنکه او نه در شعارهای ضدامپریالیسم صادق بود، نه دغدغه‌ی انقلابی‌گری داشت.
او دیوانه‌ای بیش نیست و تنها به‌اقتضای دیوانگی و جلب توجه دیگران، با پوزیشن‌های مختلف روزگار گذراند. امروز که ملت ستم‌کشیده‌ی لیبی دست او را خوانده و جان‌برکف گذاشته و برای رهایی از دست دیوانه‌ای دیکتاتور، پرده‌های خیمه‌شب‌بازی‌های او را کنار زدند، چهره‌ی واقعی وی برای جهانیان نمایان شده است. تفاوت ایشان با دیگر دیکتاتورها، در این است که دیکتاتورهایی همچون محمدرضاشاه ایران و حسنی‌مبارک و بن‌علی، آنگاه که دریافتند دیگر مجالی برای حکم‌رانی قهرآمیز ندارند، عرصه را رها کرده و برای جان‌کندن گوشه‌ای آرام را برگزیدند. اما این روزها قذافی دیوانه‌وار، لیبی را به دریای خونی تبدیل کرده که از خیابان‌های طرابلس و بنغازی و دیگر شهرهای آن، جوی‌های خون جاری است. در سایر کشورها، پلیس از گاز اشک‌آور و باتوم، علیه معترضان استفاده می‌کنند؛ اما قذافی به مردم خود، با انواع سلاح سنگین، شامل جنگنده‌بمب‌افکن، تانک، توپ، موشک، آرپی‌جی7 حمله می‌کند. گویی، او که دیوانه بود، دیوانه‌تر شده است. اَعمال وی جای سرزنش ندارد؛ چراکه هیچ‌گاه سرزنش دیوانه‌ها امکان نداشته. این دنیای بی‌رحم ماست که به‌راحتی، مجال می‌دهد تا دیوانه‌ای سال‌ها در کسوت رهبری یک کشور، بر سرنوشت ملتی حکم راند و امروز هم، در مقابل جنایاتش چشم فرو بسته‌اند و زبان، در کام نگه داشته‌اند. گویی احساس‌ها یخ زده است و انسانیت رخت‌بربسته و وجدان بشری به‌خواب اصحاب کهف، فرو رفته. انگار نهادها و دادگاه‌های به‌اصطلاح بین‌الملل برای تأمین و تضمین جنایات دیکتاتورهایی همچون قذافی ساخته و پرداخته شده‌اند. جنایات قذافی اگر در قرن نوزده و ابتدای قرن بیستم رخ می‌داد توجیح‌پذیر بود؛ چراکه در نبود امکانات اطلاع‌رسانی و در غیاب چشم بشر صورت می‌پذیرفت. اما این جنایات در حالی رخ می‌دهد که زمانه‌ی سایبری و دهکده‌ی جهانی است؛ زمانه‌ای‌که فریاد کودکی بیقوله‌نشین در گوشه‌ای از عالم، از چشم تکنولوژی ارتباطات مغفول نمی‌ماند. با این اوصاف، تنها نظاره‌گری جهان و بی‌تفاوتی آن، برای بشریت شرمندگی تاریخی رقم می‌زند و در این حال‌وهوا، چه غریبانه فرمود سعدی بزرگ:
بنی‌آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
منبع: روزنامه ابتکار

 

پایان پیام/
 

کد خبر 23072

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha