خبرگزاری شبستان: گرایش به دین از اصلی ترین و کهن ترین گرایش های انسانی است که تاریخ از آن یاد می کند؛ با این وصف و در حالی که دین گروی به صورت یک پدیده فراگیر جهانی درآمده است، جویندگان حقیقت می خواهند این عطش فطری خود را از طریق آخرین صاحب شریعت آسمانی، پیامبر اکرم (ص) و عترت مطهر (ع) ایشان فرا بگیرند. از این رو در سلسله مباحثی منشور عقاید امامیه از لسان آیت الله جعفر سبحانی در حوزه های مختلف و در قالب اصول ارائه می شود.
اصل چهل و سوم
آنچه تاکنون از صفات الهى بیان شد (جز تکلم) همگى از نوع صفاتى بودند که عقل بر اثبات یا نفى آنها در مورد خداوند داورى مى کرد، ولى یک رشته صفات در قرآن و احادیث وارد شده است که جز نقل، مدرک دیگرى براى آنها نیست. مانند:
1. ید اللّه:(إِنَّ الّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنّما یُبایِعُونَ اللّهَ یَدُاللّهِ فَوقَ أَیدیهِمْ) (فتح/10): آنان که با تو بیعت مى کنند، در واقع با خدا بیعت مى کنند، دست خدا بالاى دست آنها است.
2. وجه اللّه: (وَ للّهِ المَشْرِقُوَ المَغْربُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ واسِعٌ عَلِیمٌ)(بقره/115): مشرق و مغرب از آن خدا است، پس به هر سو روى بگردانید، خدا آنجا است، ذات خدا محیط (و یا رحمت او گسترده) و دانا است.
3. عین اللّه:(واصْنَعِ الفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا)(هود/37): با نظارت و تعلیم ما کشتى را بساز.
4. استواء بر عرش: (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى)(طه/5): خدا بر عرش استیلا یافت. و نمونه هاى دیگر. علت اینکه اینها را صفات خبریه مى گویند این است که فقط نقل از آن خبر داده است.
لازم به یادآورى است که از نظر عقل و خرد نمى توان این صفات را بر معناى عرفى آن حمل نمود، زیرا لازمه آن تجسیم و تشبیه است که عقل و نقل بر نادرستى آن گواهى مى دهد، بدین جهت براى دستیابى به تفسیر واقعى این صفات، باید مجموع آیات قرآن را در نظر گرفت. ضمناً باید دانست که زبان عرب مانند دیگر زبان ها آکنده از مجاز و کنایه است و قرآن کریم که با زبان قوم سخن مى گوید این شیوه را به کار گرفته است. اینک به تبیین این صفات مى پردازیم:
الف ـ در آیه نخست مى گوید: آنان که با تو بیعت مى کنند (دست تو را به عنوان بیعت مى فشرند) همانا با خدا بیعت مى کنند (زیرا بیعت با فرستاده، بیعت با فرستنده است). سپس مى گوید: دست خدا بالاى دست هاى آنها است، یعنى قدرت خدا برتر از قدرت آنها است، نه اینکه خدا داراى دست جسمانى بوده و دست هاى وى بالاى دستهاى آنها قرار دارد. گواه این مطلب آن است که در ادامه آیه مى گوید:(فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوفى بِما عاهَدَ عَلَیهُ اللّه فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً). آن کس که بیعت شکنى کند به زیان خود عمل کرده است، و آن کس که به بیعت خود وفادار باشد، پاداش عظیم خواهد داشت.
این نوع سخن گفتن که پیمان شکنان را تهدید کرده و وفا کنندگان به پیمان را نوید مى دهد، نشان دهنده این است که مقصود از «یداللّه» قدرت و حاکمیت خداوند است، و اصولاً کلمه «ید» گاه در فرهنگ هاى مختلف کنایه از قدرت مى باشد، چنان که مى گویند: دست بالاى دست بسیار است.
بسیارى از مفسران مانند زمخشرى در کشاف:3/335، و طبرسى در مجمع البیان:5/113، مى گویند: جمله یاد شده کنایه از این است که بیعت آنان با پیامبر (ص)، به یک معنى بیعت با خدا است، و هدف بزرگ شمردن بیعت با پیامبر (ص) است.
ب ـ مقصود از وجه در مورد خداوند متعال، ذات خداوند است، نه عضو مخصوص در انسان و مانند آن. قرآن آنجا که از فنا و نابودى انسان ها گزارش مى دهد و مى فرماید: (کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان) به دنبال آن از بقا و پایدارى وجود خدا و اینکه فنا در او راه ندارد سخن گفته و مى فرماید: (وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الجَلالِ وَالإِکْرامِ)(الرحمن/27): ذات پروردگارت که صاحب جلال و عظمت است باقى مى ماند.
از این بیان، معنى آیه مورد بحث روشن مى شود و آن اینکه مقصود این است که خدا در نقطه خاصى نیست، بلکه وجود او محیط بر همه چیز است و به هر طرف رو کنیم به سوى او روى نموده ایم. آنگاه براى اثبات این مطلب دو صفت را یادآور مى شود:
1. واسع: وجود خداوند نامتناهى است.
2. علیم: از همه چیز آگاه است.
ج ـ در آیه سوم قرآن یادآور مى شود که: نوح از جانب خدا مأمور ساختن کشتى شد. از آنجا که ساختن کشتى در نقطه اى دور از دریا مایه استهزا و ایذاى گروهى از ناآگاهان بوده است، لذا در چنین شرایطى، خدا به او مى فرماید: تو کشتى را بساز، تو زیر نظر ما هستى، و این عمل را ما به تو وحى کردیم. مقصود این است که نوح طبق دستور خداوند عمل کرده و طبعاً مورد حفظ و حمایت وى قرار دارد و استهزاگران آسیبى به او نخواهند رساند.
د ـ عرش در لغت عرب به معنى تخت و سریر است و « استواء» زمانى که با کلمه «على» همراه مى شود به معنى استقرار و استیلا مى باشد. از آنجا که فرمانروایان معمولاً با استقرار بر سریر حکومت، به تدبیر امور مملکت مى پرداختند، لذا این نوع تعبیر، کنایه از استیلا بر قلمرو حکومت و قدرت بر تدبیر امور است. گذشته از دلایل عقلى و نقلى گذشته که لامکانى خداوند را ثابت مى کند، گواه روشن بر اینکه هدف از این گونه تعبیرها جلوس بر تخت و سریر جسمانى نیست بلکه کنایه از استیلا بر تدبیر امور جهان آفرینش است، دو چیز است:
1. در بسیارى از آیات قرآن قبل از این جمله، از آفرینش آسمان و زمین و اینکه خداوند کاخ خلقت را بدون ستون مرئى آفریده است سخن مى گوید.
2. در بسیارى از آیات، پس از آوردن این جمله، از تدبیر امور جهان یاد مى کند.
از اینکه این جمله در میان دو مطلب یعنى آفرینش و تدبیر جهان قرار گرفته است،مى توان مقصود از استواء بر عرش را به دست آورد و آن اینکه قرآن مى خواهد برساند: آفرینش هستى با آن عظمت موجب آن نشد که زمام امور از دست خدا بیرون برود، بلکه او گذشته از خلقت، زمام تدبیر جهان را نیز در چنگ دارد و ما از میان این آیات به ذکر یکى اکتفا مى کنیم:
(إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الأَرضَ فِی سِتَّةِ أَیّام ثُمَّ اسْتَوى عَلَى العَرْشِ یُدَبِّرُ الأَمْرَ ما مِنْ شَفِیع إِلاّمِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ...) (یونس/3): حقاً که پروردگار شما خدایى است که آسمانها و زمین را در شش روز (دوره) آفرید، سپس بر عرش (تدبیر) استیلا یافت، تدبیر امر خلقت در دست اوست، هیچ شفاعت کننده اى جز به اذن خداوند شفاعت نمى کند.
ادامه دارد/
نظر شما