خبرگزاری شبستان: گرایش به دین از اصلی ترین و کهن ترین گرایش های انسانی است که تاریخ از آن یاد می کند؛ با این وصف و در حالی که دین گروی به صورت یک پدیده فراگیر جهانی درآمده است، جویندگان حقیقت می خواهند این عطش فطری خود را از طریق آخرین صاحب شریعت آسمانی، پیامبر اکرم (ص) و عترت مطهر (ع) ایشان فرا بگیرند. از این رو در سلسله مباحث منشور عقاید امامیه این اصول از لسان آیت الله جعفر سبحانی در حوزه های مختلف و در قالب اصول ارائه می شود.
اصل چهل و چهارم
همه مسلمانان خدا را عادل مى دانند، و عدل یکى از صفات جمال الهى است و پایه این اعتقاد آن است که در قرآن، هر گونه ظلم از خدا نفى شده و او به عنوان «قائم به قسط» یاد گردیده است، چنانکه مى فرماید:(إِنَّ اللّهَ لا یَظْلِمُ مِثقالَ ذَرّة) (نساء/40): خدا به اندازه ذرّه اى ستم نمى کند. و نیز مى فرماید: (إِنَّ اللّهَ لا یَظْلِمُ الناسَ شیئاً)(یونس/44): خدا هرگز به مردم ستم نمى کند.
نیز مى فرماید: (شَهِدَ اللّهُ أَنّه لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَالْمَلائِکَةُ وَ أُولوا العِلْمِ قائِماً بِالقِسْطِ) (آل عمران/18):خدا، فرشتگان و صاحبان دانش گواهى مى دهند که جز او خدایى نیست، و او قائم به قسط است.
گذشته از آیات یاد شده، عقل نیز بروشنى بر عدل الهى داورى مى کند. زیرا عدل، صفت کمال است و ظلم صفت نقص؛ و عقل بشر حکم مى کند که خداوند همه کمالات را دارا بوده و از هر گونه عیب و نقصى در مقام ذات و فعل منزه است.
اصولاً ظلم و ستم، همواره معلول یکى از عوامل زیر است:
1. فاعل، زشتى ظلم را نمى داند(ناآگاهى);
2. فاعل زشتى ظلم را مى داند ولى از انجام عدل ناتوان است یا به آن ظلم نیازمند است (عجز و نیاز);
3. فاعل زشتىِ ظلم را مى داند و بر انجام عدل نیز تواناست، ولى چون شخصى حکیم نیست از انجام کارهاى ناروا باکى ندارد (جهل و سفاهت).
بدیهى است که هیچ یک از عوامل مزبور در خداوند راه ندارد، و لذا افعال الهى، همگى عادلانه و حکیمانه است.
استدلال فوق در حدیثى که از پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت شده آمده است([1])، شیخ صدوق روایت مى کند: فردى یهودى نزد پیامبر (ص) آمد و پرسش هایى را مطرح ساخت که از آن جمله راجع به عدل الهى بود. پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) در وجه اینکه خداوند ظلم نمى کند فرمود: «لِعِلمِهِ بِقُبْحِهِ وَاسْتِغنائه عَنْهُ»: خداوند چون به زشتى ظلم آگاه است، و نیازى نیز به آن ندارد، لذا ظلم نمى کند([2]). متکلمان عدلیه هم در بحث عدل الهى به این استدلال تمسک نموده اند([3]).
با توجه به این آیات، مسلمانان بر عدل الهى اتفاق نظر دارند، ولى در تفسیر عدل خداوند اختلاف داشته و هر کدام یکى از دو نظریه زیر را برگزیده اند:
الف ـ عقل انسان حسن و قبح افعال را درک کرده، فعل حَسَن را نشانه کمال فاعل، و فعل قبیح را نشانه نقص او مى داند. خداوند نیز از آنجا که بالذات واجد همه کمالات وجودى است، لذا فعل وى کامل و پسندیده است و ذات اقدسش از هرگونه فعل قبیح پیراسته خواهد بود.یادآورى این نکته لازم است که عقل هرگز درباره خدا حکمى صادر نمى کند و نمى گوید خدا «باید» عادل باشد، بلکه کار خرد در اینجا کشف واقعیت فعل خداوند است.یعنى با توجه به کمال مطلق ذات حق و پیراستگى وى از هرگونه نقص، کشف مى کند که فعل او نیز در غایت کمال بوده و از نقص پیراسته است، و در نتیجه با بندگانش به عدل رفتار خواهد کرد. آیات قرآنى یاد شده نیز، در حقیقت مؤیّد و مؤکّد چیزى است که انسان از طریق عقل درک مى کند، و این همان مسئله اى است که در علم کلام اسلامى به آن «حسن و قبح عقلى» گفته مى شود، و طرفداران این نظریه را «عدلیّه» مى نامند که در پیشاپیش آنان امامیه قرار دارند.
ب ـ در برابر این نظریه، نظریه دیگرى وجود دارد که مدّعى است عقل و خرد انسان از شناخت حسن و قبح افعال ـ حتى به صورت کلى ـ عاجز و ناتوان است، و یگانه راه شناخت حسن و قبح افعال، وحى الهى است! آنچه که خدا به انجام آن، دستور دهد حسن است، و آنچه که از آن نهى کند قبیح. بر پایه این نظریه،چنانچه خدا فرمان دهد بیگناهى را به دوزخ بیفکنند یا گنهکارى را به بهشت برند، عین حُسن و عدل خواهد بود! این گروه مى گویند اگر خدا را به عدل توصیف مى کنیم صرفاً از این جهت است که در کتاب آسمانى چنین صفتى وارد شده است.
اصل چهل و پنجم
از آنجا که مسئله حسن و قبح عقلى پایه بسیارى از عقاید ما شیعیان است،ذیلاً به صورت فشرده به دو دلیل از دلایل متعدد آن اشاره مى کنیم:
الف ـ هر انسانى، پیرو هر مسلک و مرامى باشد و در هر نقطه از نقاط جهان زندگى کند، زیبایى دادگرى و زشتى ستم، و همچنین زیبایى عمل به پیمان و زشتى پیمان شکنى و حسن «پاسخ نیکى را به نیکى دادن» و قبح «در برابر نیکى بدى کردن» را درک مى کند. مطالعه تاریخ بشر به این حقیقت گواهى مى دهد، و تاکنون دیده نشده است که انسان عاقلى این مطلب را انکار نماید.
ب ـ چنانچه فرض کنیم عقل از درک حسن و قبح افعال بکلى ناتوان است، و انسان ها باید در شناخت حسن و قبح همه افعال، به شرع مراجعه کنند،ناگزیر باید بپذیریم که حتى حسن و قبح شرعى نیز قابل اثبات نیست. زیرا اگر فرض کنیم شارع از حُسن یک فعل و زشتى فعل دیگر خبر دهد، ما نمى توانیم از این خبر، به حسن و قبح آنها پى ببریم، مادام که احتمال کذب در سخن او مى دهیم. مگر اینکه قبلاً زشتى کذب و منزه بودن شارع از این صفت زشت اثبات شده باشد، و آن هم جز از طریق عقل امکان پذیر نیست.([4])
گذشته از این، از آیات قرآنى استفاده مى شود که عقل بشر بر درک حسن و قبح پاره اى افعال توانا است. ازینروى خداى متعال خرد و وجدان آنان را به داورى مى خواند، چنانکه مى فرماید:
(أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کالمُجْرِمینَ * ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون) (قلم/35ـ36): آیا افراد مطیع را با مجرمان برابر مى نهیم؟ شما را چه شده است، چگونه داورى مى کنید؟!
نیز مى فرماید:(هَلْ جَزاءُ الإِحْسانِ إِلاّالإِحْسانُ) (الرّحمن/60): آیا پاداش احسان چیزى جز احسان است؟
در اینجا سؤالى مطرح است که لازم است به آن پاسخ گوییم. خدا در قرآن مى فرماید:(لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هم یُسأَلون)(انبیاء/23):«خدا در مورد کارى که انجام مى دهد مورد سؤال واقع نمى شود و این انسانها هستند که مورد بازخواست قرار مى گیرند». اکنون سؤال مى شود خداوند خود را برتر از آن مى داند که از وى سؤال شود، بنابر این هر فعلى از او صادر شود مورد بازخواست قرار نمى گیرد، در حالیکه بنابر حسن و قبح عقلى اگر فرضاً خدا فعل قبیحى را انجام دهد، مورد سؤال قرار مى گیرد که چرا انجام داد؟
پاسخ: علت اینکه خدا مورد سؤال قرار نمى گیرد این است که او حکیم است و از فاعل حکیم هیچگاه فعل ناروا سر نمى زند، و پیوسته حکمت ملازم با حسن فعل است، بنابر این موضوعى براى سؤال باقى نمى ماند.
اصل چهل و ششم
عدل الهى در تکوین و تشریع و جزا تجلیات گوناگونى دارد، که ذیلاً به شرح هر یک مى پردازیم.
الفـ عدل تکوینى: خداوند به هر موجودى آنچه را که شایستگى آن را دارد عطا مى کند، و هرگز استعدادها را در مقام افاضه وایجاد نادیده نمى گیرد. قرآن مى فرماید:(رَبُّنا الّذی أعطى کلَّ شیء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى) (طه/50) پروردگار ما کسى است که نیازهاى وجودى هر چیزى را به او عطا کرده و او را هدایت مى کند.
ب ـ عدل تشریعى: خدا انسان را که شایستگى کسب کمالات معنوى را دارد، با فرستادن پیامبران و تشریع قوانین دینى هدایت مى کند، و نیز انسان را به آنچه خارج از توان او است تکلیف نمى کند. چنانکه مى فرماید:
(إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالعَدْلِ وَ الإِحْسانِ وَ ایتاءِ ذِی القُرْبى وَیَنْهى عَنِ الفَحْشاءِ وَالمُنْکَرِ وَالْبَغْىِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)(نحل/90): خدا به دادگرى و نیکى و دستگیرى از نزدیکان فرمان مى دهد، و از فحشا وکار ناروا و ستم نهى مى کند، شما را پند مى دهد باشد که متذکر شوید. از آنجا که عدل و نیکى و دستگیرى از بستگان، مایه کمال انسان، و آن سه فعل دیگر مایه سقوط اوست، سه فعل نخست را واجب ساخته و از سه فعل اخیر نهى کرده است.
همچنین درباره اینکه تکلیف الهى فراتر از توان انسان نیست مى فرماید:(لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّوُسْعَها)(مؤمنون/62): خدا هیچ انسانى را جز به مقدار توانش تکلیف نمى کند.
ج. عدل جزایى: خدا هرگز به مؤمن و کافر، و نیکوکا ر و بدکار، از نظر پاداش و کیفر یکسان نمى نگرد، بلکه هر انسانى را مطابق استحقاق و شایستگى او، پاداش و کیفر مى دهد. بر همین اساس، تا تکالیف خود را از طریق پیامبران به انسانها ابلاغ نکند و به اصطلاح اتمام حجت ننماید، هرگز آنها را مؤاخذه نمى کند، چنانکه مى فرماید:
(وَما کُنّا مُعَذِّبینَ حتّى نَبْعَثَ رَسُولاً) (اسراء/15): تا پیامبرى را نفرستیم، هرگز عذاب نمى کنیم.
و نیز مى فرماید: (وَ نَضَعُ المَوازِینَ القِسْطَلِیَومِ القِیامَةِ فَلا تُظلَمُ نَفسٌ شَیئاً) (انبیاء/47): در روز رستاخیز ترازوهاى عدل را برپا مى داریم، پس به هیچکس کمترین ستمى نمى شود.
پی نوشت ها:
[1] . توحید صدوق، باب الأطفال، ذیل حدیث13 (ص397ـ 398).
[2] . در دعاى روز جمعه آمده است:«وإنّما یعجل من یخاف الفوت وإنّما یحتاج إلى الظلم، الضعیف».
[3] . کشف المراد، ص305.
[4] . عبارت محقق طوسى در تجرید الاعتقاد ناظر به این برهان است، آنجا که گفته است:«ولانتفائهما مطلقاً لو ثبتا شرعاً»: اگر راه اثبات حسن و قبح منحصر در شرع باشد، حسن وقبح افعال به کلى منتفى مى شود نه شرعاً و نه عقلاً ثابت نمى شود.
ادامه دارد/
نظر شما