خبرگزاری شبستان: گرایش به دین از اصلی ترین و کهن ترین گرایش های انسانی است که تاریخ از آن یاد می کند؛ با این وصف و در حالی که دین گروی به صورت یک پدیده فراگیر جهانی درآمده است، جویندگان حقیقت می خواهند این عطش فطری خود را از طریق آخرین صاحب شریعت آسمانی، پیامبر اکرم (ص) و عترت مطهر (ع) ایشان فرا بگیرند. از این رو در سلسله مباحث منشور عقاید امامیه این اصول از لسان آیت الله جعفر سبحانی در حوزه های مختلف و در قالب اصول ارائه می شود.
اصل چهل و هفتم
خدا انسان را آفرید و براى آفرینش او هدفى است. هدف از آفرینش انسان نیز همان رسیدن به کمال مطلوب انسانى است که در سایه عبادت و بندگى خدا تحقق مى یابد. هر گاه هدایت و پذیرش انسان به چنین هدف در گرو انجام مقدماتى از طرف خداوند باشد، خدا آن مقدمات را انجام مى دهد و در غیر این صورت، آفرینش انسان فاقد هدف خواهد بود. از این روى پیامبران را براى هدایت بشر ارسال نموده، و بینات و معجزات خود را در اختیار آنان قرار داده است. همچنین براى ترغیب بندگان به اطاعت و تحذیر آنان از معصیت، در متن پیام هاى خویش وعده و وعید قرار داده است.
اصل چهل و هشتم
قضا و قدر از عقاید قطعى اسلامى است که در کتاب و سنت وارد شده و دلایل عقلى نیز آن را تأیید مى کند.
آیات درباره قضا و قدر بسیار است که ذیلاً به برخى از آنها اشاره مى کنیم.
قرآن درباره قدر مى فرماید: (إِنّا کلَّ شَیء خَلَقْناهُ بِقَدَر) (قمر/49): ما هر چیزى را به اندازه آفریده ایم. همچنین مى فرماید: (وَ إِنْ مِنْ شَیء إِلاّ عِنْدنا خَزائِنُهُ وَما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَر مَعلْوم)(حجر/21): چیزى نیست مگر اینکه گنجینه هاى آن نزد ما است، و ما جز به مقدار معلوم آن را فرو نمى فرستیم.
درباره قضا نیز مى فرماید: (وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ) (بقره/117): هر گاه اراده قطعى خداوند به چیزى تعلق بگیرد، به او مى گوید باش، پس آن چیز موجود مى شود.
نیز مى فرماید: (هُوَ الّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طین ثُمَّ قَضى أَجَلاً) (انعام/2): اوست که شما را از خاک آفرید، آنگاه اجلى را مقرر داشت.
با توجه به این آیات و نیز روایات متعددى که در این زمینه وجود دارد، هیچ مسلمانى نمى تواند قضا و قدر را انکار کند. هر چند معرفت تفصیلى به جزئیّات مسئله لازم نیست، و اصولاً براى کسانى که آمادگى ذهنى براى فهم این گونه مسائل دقیق ندارند ورود در آن شایسته نمى باشد، چون چه بسا ممکن است در عقیده خود دچار اشتباه یا تردید شوند و به گمراهى افتند. از این جهت امیر مؤمنان على (علیه السلام) خطاب به این گروه مى فرماید:«طریقٌ مُظلِمٌ فلا تَسْلُکُوه، و بَحرٌ عَمِیقٌ فَلا تَلِجُوه، وسِرُّ اللّهِ فلا تَتَکَلَّفُوه»([1]): راهى است تاریک آن را نپیمایید، دریایى است ژرف در آن وارد نشوید، و راز الهى است خود را در کشف آن به تکلّف نیاندازید.
البته هشدار امام (ع) مربوط به کسانى است که توان فهم این گونه معارف دقیق را ندارند، و چه بسا بحث درباره آن مایه گمراهى آنان مى شود. شاهد بر این مطلب آن است که آن حضرت خود در موارد دیگر به تبیین قضا و قدر پرداخته است.([2]) لذا ما نیز در حدود معرفت خود با استفاده از قرآن و روایات و با کمک عقل به شرح آن مى پردازیم:
اصل چهل و نهم
«قَدَر» در لغت به معنى اندازه و مقدار بوده، و قضا نیز به معنى حتمیت و قطعیت است.([3]) امام هشتم (علیه السلام) در تفسیر قدر و قضا چنین مى فرماید: «قدر عبارت است از اندازه گیرى شىء از نظر بقاء و فنا، و قضا همان قطعیت و تحقق بخشیدن شىء است.([4])
اکنون که معنى لغوى این دو واژه روشن شد، و دانستیم که اندازه گیرى اشیا را «قدر»، و حتمیت و قطعیت آن را «قضا» مى گویند، به توضیح معناى اصطلاحى این دو مى پردازیم:
الف ـ تفسیر قدر
هر یک از مخلوقات، به حکم اینکه ممکن الوجود است، حدّ و اندازه وجودى خاصى دارد، مثلاً «جماد» به گونه اى اندازه گیرى شده و نبات و حیوان به گونه اى دیگر. نیز از آنجا که هستى اندازه گیرى شده هر چیز، مخلوق خداوند است، طبعاً تقدیر هم، تقدیر الهى خواهد بود. ضمناً این مقدار و اندازه گیرى به اعتبار اینکه فعل خداوند است، «تقدیر و قدر فعلى» نامیده مى شود و به این اعتبار که خداوند قبل از آفریدن به آن عالم است، «تقدیر و قدر علمى» خواهد بود. در حقیقت، اعتقاد به قدر، اعتقاد به خالقیت خداوند به لحاظ خصوصیات اشیا بوده و این تقدیر فعلى مستند به علم ازلى خداوند است، در نتیجه اعتقاد به قدر علمى، در حقیقت اعتقاد به علم ازلى خداوند است.
ب ـ تفسیر قضا
همان طور که یادآور شدیم، «قضا» به معنى قطعیت وجود شىء است. مسلّماً قطعیت یافتن وجود هر شىء بر اساس نظام علت و معلول، در گرو تحقق علت تام آن شىء است، و از آنجا که نظام علت و معلول به خدا منتهى مى گردد در حقیقت قطعیت هر چیزى مستند به قدرت و مشیت او است. این، قضاى خداوند در مقام فعل و آفرینش است، و علم ازلى خداوند در مورد این حتمیت، قضاى ذاتى خداوند مى باشد.آنچه گفته شد مربوط به قضا و قدر تکوینى خداوند ـ اعم از ذاتى و فعلى ـ بود. گاه نیز قضا و قدر مربوط به عالم تشریع است. به این معنى که، اصل تشریع و تکلیف الهى قضاى خداوند بوده، است، و کیفیت و ویژگى آن مانند وجوب و حرمت و غیره نیز تقدیر تشریعى خداوند است. امیرمؤمنان (ع) در پاسخ فردى که از حقیقت قضا و قدر سؤال کرد، این مرحله از قضا و قدر را یادآور شد و فرمود: مقصود از قضا و قدر، امر به طاعت و نهى از معصیت، و قدرت بخشیدن به انسان نسبت به انجام کارهاى خوب و ترک کارهاى ناپسند، و توفیق دادن در تقرب به خداوند، و رها کردن گنهکار به حال خود و وعد و وعید است، اینها قضا و قدر خدا در افعال ما است.([5])
اگر مى بینیم در اینجا امیر مؤمنان على (علیه السلام) در پاسخ سائل، فقط به تشریح قضا و قدر تشریعى اکتفا ورزیده، شاید به پاس رعایت حال سائل یا حضار مجلس بوده است. زیرا در آن روز از قضا و قدر تکوینى و در نتیجه قرار گرفتن افعال انسان در قلمرو قضا و قدر، جبر و سلب اختیار برداشت مى شد، به گواه اینکه حضرت (ع) در ذیل حدیث مى فرماید:«وأمّا غیر ذلک فلا تظنّه فانّ الظنّ له مُحبِط للأعمال»: جز این گمان دیگرى مبر، زیرا چنان گمانى مایه حبط عمل مى گردد. مقصود این است که ارزش افعال انسان بر پایه مختار بودن اوست و با فرض جبر در اعمال، این ارزش از بین مى رود.
حاصل آنکه: مورد قضا و قدر، گاه تکوین است و گاه تشریع و هر دو قسم نیز دو مرحله دارد:
1. ذاتى (=علمى); 2. فعلى.
پی نوشت ها:
[1] . نهج البلاغه، کلمات قصار/287.
[2] . توحید صدوق، باب 60، حدیث 28، نهج البلاغه، کلمات قصار/88.
[3] . مقاییس اللغه، ج5، ص63، 93، مفردات راغب، مادّه قدر و قضاء.
[4] . کافى، 1/158.
[5] . توحید صدوق/380.
ادامه دارد/
نظر شما