به گزارش خبرگزاری شبستان؛ براى پیدایش شیعه در جامعه اسلامى، فرضیّه ای مطرح است که اختراع خاورشناسان است. آنان مثل پژوهشگران دیگر معتقدند تشیع، پدیدهاى است که پس از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پیدا شده است، از این رو درپى علّت و سبب پیدایش آن بر آمدهاند، تا رسیدهاند به این که تشیّع، رنگ و ریشه ایرانى دارد.
این فرضیه را «دوزى» خاورشناس ابداع کرده و خلاصهاش این است که مذهب شیعى یک گرایش ایرانى است، زیرا عرب معتقد به آزادى بود و ایرانیان معتقد به پادشاهى و وراثت بودند و معناى انتخاب را نمىدانستند. چون پیامبر صلى الله علیه و آله در گذشت و فرزندى نداشت، گفتند: پس از او على علیه السلام به خلافت شایستهتر است. به تعبیر خلاصهتر:
هماهنگى فکرى میان ایرانیان و شیعه- یعنى موروثى بودن خلافت- دلیل آن است که تشیع، مولود ایرانیان است.
این سخن فرضیه ای ضعیف و ادّعایى بى دلیل است، بلکه ادعایى است که با دلایل عربی بودن ریشه تشیع، دروغ بودن آن ثابت می شود.
دلایل عربى بودن ریشه تشیع عبارت است از:
اول: تشیع در عصر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آشکار شد و پیروانعلى علیه السلام را شیعه مىگفتند و در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله و پس از او وجود داشتند، تا زمانى که هنوز هیچ ایرانى بجز سلمان مسلمان نشده بود.
پیشگامان تشیع در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام همه عرب بودند و جز سلمان محمدى کسى از ایرانیان در میان آنان نبود.
دوم: امام على بن ابى طالب علیه السلام در ایام خلافتش با سه جنگ درگیر بود: جنگ جمل، صفین و نهروان و همه سپاهش عرب خالص عدنانى و قحطانى بودند. گروههایى از قریش، اوس و خزرج و از قبایل مذحج، همدان، طىّ، کنده، تمیم و مضر به سپاه او پیوسته بودند و فرماندهان سپاه او از سران همین قبایل بودند، همچون هاشم مرقال، مالک اشتر، صعصعة بن صوحان و برادرش زید، قیس بن سعد بن عباده، عبداللَّه بن عباس، محمد بن ابى بکر، حجر بن عدى، عدى بن حاتم و امثال اینان. امیرالمؤمنین علیه السلام با همین سپاه و همین فرماندهان بصره را فتح کرد، با قاسطین (معاویه و سپاه او) در صفین نبرد کرد و با همینها مارقین را از بین برد. پس در این سپاه و فرماندهان، ایرانىها کجایند، تا احتمال دهیم که آنان شالوده تشیعاند؟! به علاوه تنها ایرانیان نبودند که این مذهب را داشتند، بلکه ترکها، هندىها وغیر عربهاى دیگرى هم شیعه بودند.
شمار فراوانى از خاورشناسان پژوهشگر و دیگران به این حقیقت گواهى دادهاند که به یک نمونه بسنده مىکنیم:
«ولهاوزن» خاورشناس گفته است: همه ساکنان عراق، به ویژه کوفیان در عهد معاویه شیعه بودند، این اختصاص به افراد نداشت، بلکه قبایل و سران عرب را نیز در برمىگرفت. [1]
سوم: اسلام میان ایرانیان نیز مثل ملّتهاى دیگر منتشر مىشد و ایران به تشیع معروف نبود، تا آنکه گروهى از شیعیان اشعرى به قم و کاشان کوچ کردند و بذر تشیع را در آنجا افشاندند. این در اواخر قرن نخست بود، در حالى که ایرانیان در زمان خلیفه دوم یعنى از سال 17 هجرى مسلمان شده بودند. معناى این سخن آن است که دهها سالگذشت که اثرى از تشیع میان آنان نبود.
سید محسن امین مىگوید: ایرانیانى که مسلمان شدند، در آغاز کار جز اندکى شیعه نبودند، و بیشتر دانشمندان اهل سنّت همچون بخارى، ترمذى، نسائى، ابن ماجه، و حاکم نیشابورى و کسانى دیگر که در طبقه بعد آمدند، ایرانى بودند.
البته گاهى براى ایرانى بودن ریشه تشیع، به این استدلال مىشود که تشیع و ایرانیان در موروثى بودن خلافت هم عقیده بودند. در دوره ساسانیان و دیگران چنین بود. ولى این دلیلى نادرست است، چون خلافت از نظر شیعه موروثى نیست، بلکه موضوعى تابع نصّ و تعیین است، نهایت آنکه خداى متعال، نور امامت را در خاندان ویژهاى قرار داده که هر امامى، امام پس از خود را تعیین مىکند. خداوند در نسل ابراهیم علیه السلام هم نبوّت را قرار داد و هر پیامبرى از پیامبر پیشین و هر وصیّى از وصىّ قبل، این منصب را ارث مىبرد، خداوند مىفرماید:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِیمَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ»؛[2]ما نوح و ابراهیم را فرستادیم و در فرزندان آن دو نبوت و کتاب قرار دادیم.
وقتى نبوت، در ذرّیه ابراهیم علیه السلام موروثى باشد، چرا امامت چنین نباشد؟
چهارم: هر کس تاریخ ایران و زندگى دانشمندان ایرانى و ورودشان به تسنّن و تشیّع را مطالعه کند، در مىیابد که تا اوایل قرن دهم، تسنّن در ایران رواج داشت، تا آنکه در دوره صفوى تشیّع بر ایرانیان غلبه یافت.
البته رى، قم و کاشان، پایگاه شیعه بودند، لیکن این شهرها در مقایسه با شهرهاى دیگر ایران، بسیار کوچک بودند.
بروکلمان مىگوید: چون شاه اسماعیل صفوى بر الوند پیروز شد، روى به سوى تبریز نهاد. علماى شیعه در تبریز به او اعلام کردند که دو سوّم ساکنان شهر که شمارشان به300000 مىرسید، سنّىاند.
حقیقت مطلب این است که جوهر تشیع یک اصل بیشتر نیست و آن این است که رهبرى پس از پیامبر صلى الله علیه و آله در دو زمینه دانش و سیاست، از آن على علیه السلام و سپس جانشینان اوست.
پس تشیع هم مثل اسلام، زادگاه و منشأ آن حجاز است و عرب، مدّتى طولانى به آن گروید سپس به تدریج کم کم میان امت اسلامى گسترش یافت. امّا فرضیههاى دیگر اصلًا ارزش آن را ندارد که به بررسى آن بپردازیم.[3]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . الخوارج والشیعة: ص 241- 248.
[2] . حدید: 26.
[3] .سیمای عقاید شیعه، ص44.
پایان پیام/
نظر شما