دیکتاتوری های مطیع و فرمانبردار ازنظر آمریکایی ها بهتر از دموکراسی است

چامسکی نظریه پرداز و منتقد مشهور سیاست خارجی دولت آمریکا تاکید کرد که ثبات از دیدگاه آمریکا به معنای پذیرش تسلط و توفق دولت آمریکا از سوی دولتهای دیگر است.

به گزارش خبرگزاری شبستان، قیام های مردمی در جهان اعراب و شمال آفریقا با الهام از انقلاب های تونس و مصر به سرعت در حال گسترش است اما دولت لیبی که معمر قذافی رهبر دیکتاتور آن است بیشتر از دیگر کشورهایی که با قیام های مردمی مواجه شده اند به سرکوب و کشتار مردم پرداخته است.
در جریان این قیام های مردمی همواره شاهد اظهارات و واکنش های متناقض از سوی آمریکا و متحدان غربی اش بوده ایم این کشورها در راستای برآورده کرده منافع خود در همه قیام ها ابتدا از دیکتاتورهای سرکوب گر دفاع کرده اند اما هنگامی که ورق برگشته کشورهای غربی نیز به حمایت از مردم پرداخته اند.
پرس تی وی برای بررسی آخرین تحولات در جهان عرب و رویکردهای آمریکا و کشورهای غربی نسبت به این مساله گفتگویی را با نوآم چامسکی، نویسنده، زبان شناس، فیلسوف و نظریه پرداز آمریکایی که همواره منتقد سیاست های دولت آمریکا بوده به شرح زیر انجام داده است:
پروفسور چامسکی، همانطور که می دانیم بحث های زیادی درمورد جرقه هایی که انقلاب های مردمی در خاورمیانه و شمال آفریقا ایجاد کرده اند وجود دارد بسیاری از مردم می پرسند که چرا این اتفاقات رخ داده است در حالی که مردم سالهاست که تحت حکومت این دیکتاتورها دچار رنج هستند؟
در ابتدا باید بگوییم که این اتفاقات مربوط به زمان حال نیست به عنوان مثال مصر را در نظر بگیرید، در این کشور سالهاست که مبارزه های کارگری بسیار مهم وجود داشته است جرقه های اولیه حرکت 25 ژانویه از سوی گروهی از فعالان رسانه های جوان در ششم آوریل سال 2008 میلادی زده شد اما این اقدام به شدت از سوی دولت مصر سرکوب شد و این تنها یکی از سلسله مبارزات کارگری است که سالها در مصر در جریان بوده است.در حقیقت جنبش 25 ژانویه چند روز پس از ملحق شدن جنبش کارگری مصر قوت قلب بیشتری برای ادامه مبارزه پیدا کرد بنابراین می بینیم که پیش زمینه قبلی برای آغاز قیام مردمی کنونی وجود داشته است. نه تنها برای مصر که در همه کشورهای دیگر وضع به همین منوال است.مسائل آرام آرام پیش می روند و تنها با جرقه ای آتش قیام ها روشن می شود و ادامه پیدا می کند.
برخی افراد مانند هنری کسینجر می گویند که آمریکا لزوماً باید بین دموکراسی و ثبات در منطقه یکی را انتخاب کند زمانی که انقلاب مصر آغاز شد رژیم صهیونیستی نارضایتی خود را از ورود دموکراسی به کشورهای خلیج فارس و شمال آفریقا اعلام کرد چرا برای آمریکا اینقدر سخت است که بپذیرد دموکراسی و ثبات با هم می تواند در منطقه وجود داشته باشد؟
باید به خاطر داشته باشید که ثبات از دیدگاه آمریکا دارای معنای متفاوتی است در حقیقت ثبات به معنای ثبات نیست بلکه به معنای پذیرش تسلط و تفوق آمریکا از سوی دولتهای دیگر است و حال اجازه بدهید دوباره به هنری کسینجر برگردیم در میان بسیاری عوامل دیگر کسینجر عامل اصلی تضعیف رژیم دموکراتیک در شیلی بود او بعداً اظهار داشت که آمریکا برای ایجاد ثبات باید ثبات شیلی را بر هم زند اگر با دانش واژه ها آشنا باشید متوجه می شوید که این یک تناقض نیست.
این به معنای آن است که براساس طرح کسینجر برای ایجاد یک دولت دیکتاتوری مطیع و فرمانبردار یا به قول او برای ایجاد ثبات لازم بود که آمریکا دولت رسمی شیلی را تضعیف کند در واقع منظور کسینجر آرام و شفاف بودن مسائل نیست بلکه تحت کنترل بودن آنهاست و به دلایلی که من قبلاً اشاره کردم این مفهوم مغایر با مفهوم دموکراسی است و برای اثبات این حقیقت کافی است که نگاهی به افکار و عقاید عمومی بیندازید.
بسیاری از مقام های رسمی آمریکا به دفعات به ویژه در طول انقلاب مصر گفته بودند که هر اتفاقی در مصر روی می دهد مربوط به مردم آن کشور ست البته ما می دانیم و کاملاً هم مشخص است که مقام های آمریکایی در آنچه که در پشت مصر در جریان بوده دخالت داشته اند اما در مورد لیبی ظاهراً ارتباط مشخص و شفافی بین دولت این کشور و دولت آمریکا وجود ندارد.آیا به اعتقاد شما کانالهای ارتباطی پنهانی میان این دو کشور وجود داشته یا اینکه واقعاً آمریکا در حال حاضر مداخله ای در آنچه در لیبی در حال روی دادن است ندارد؟
من مطمئنم که آمریکا تا حد ممکن در امور لیبی دخالت داشته اما به خاطر داشته باشید که از رژیم قذافی حمایت نکرده است به عنوان مثال در دهه 1980 دولت رونالد ریگان لیبی مثل یک کیسه بوکس رفتار کرد و تمام اقدامات تحریک آمیز و بمباران ها را بدون هیچ بهانه ای علیه دولت قذافی انجام داد.
آنها دولت قذافی را دوست ندارند زیرا لیبی آنطور که آمریکا می خواهد به قول آنها با ثبات یا مطیع و فرمانردار نیست و به همین دلیل است که آمریکا کمترین کاری که علیه این دولت انجام می دهد حمایت از قیام مردمی است و من فکر می کنم که یکی دیگر از دلایل آمریکا برای رویکرد خود نسبت به دولت لیبی این است مقام های این کشور دارای سرمایه های هنگفت در لیبی نیستند البته ذکر این نکته هم ضروری است که براساس گزارش های دریافت شده از لیبی، مردم این کشور تحت حملات بالگردها و جت های جنگنده ای قرار دارند که از آمریکا آمده اند!
برگردیم به مصر که یکی از بزرگترین انقلابها در دوران اخیر در آن به وقوع پیوست تاکنون در کشور مصر بسیاری از مردم سقوط مبارک را جشن گرفته اند اما کارهای زیاد دیگری باید در این کشور که عمر سلیمان هنوز یکی از عناصر اصلی در حاکمیت آن است انجام شود.سلیمان به عنوان شکنجه گر حرفه ای در جهان عرب دارای شهرت است بسیاری از زندانیان گوانتانامو می گویند که عمر سلیمان شخصاً آنها را شکنجه کرده است.با توجه به اینکه اوباما گفته بود می خواهد وجهه آمریکا را نزد افکار عمومی بهبود ببخشد آیا حمایت از افرادی مانند سلیمان مانعی بر سر راه این هدف نیست؟
در ابتدا مقامهای آمریکایی از عمر سلیمان دفاع کردند اما همانطور که شما هم گفتید این حمایت بسیار بی سروصدا بود در حقیقت جایگاه سلیمان مشخص است و به نظر می رسد که او کاملاً فراموش شده است اما به هر حال اوباما در سفر مشهور خود به قاهره در حمایت از مبارک هم صحبت کرد در سال 2009 میلادی در یک کنفرانس مطبوعاتی در قاهره از اوباما پرسیده شد که آیا می خواهد چیزی درباره ویژگی دیکتاتوری رژیم مبارک چیزی بگوید و در پاسخ گفت: خیر، مبارک مرد خوبی است و کارهای خوبی انجام می دهد او ثبات در مصر را حفظ کرده و به همین دلیل من قصد ندارم از او انتقاد کنم البته همانطور که آیزنهاور، رییس جمهوری سابق آمریکا 50 سال فهمید اکنون هم مقامهای آمریکایی و انگلیسی متوجه شده اند که با حمایت از دیکتاتورها نمی توانند مردم را به سوی خود جذب کنند اما همانطور که کسینجر اشاره کرد هدف اصلی آن چیزی است که آنها ثبات و حفظ کنترل می نامند.
آمریکا و اتحادیه اروپا سالهاست که در حال منتشر کردن گزارش های حقوق بشری هستند و البته لیبی و مصر سالهاست که بخشی از این گزارشها را به خود اختصاص داده اند و آمریکا و اتحادیه اروپا به خوبی از مسائلی که این رژیم ها و دیکاتوری ها را احاطه کرده آگاه هستند اما هرگز اظهارنظر یا اقدامی علیه آنها نکردند تا اینکه اکنون این انقلابها در حال روی دادن است آنچه که آمریکا و اتحادیه اروپا به وضوح انتظار روی دادن آن را در برهه ای از تاریخ داشتند پس چرا واکنش آنها نسبت به این رویدادها این چنین بی برنامه و آشفته بوده است همانطور که می بینیم دولت آمریکا یک روز چیزی را می گوید و روز دیگر چیز دیگری را عنوان می کند؟
من فکر نمی کنم واکنش آنها بی نظم و بی برنامه باشد .به خاطر داشته باشید که اینگونه قیامها و انقلابها اغلب اتفاق می افتد و در اغلب مواقع هم حمایت از دیکتاتور ایده آل شما برایتان امکان پذیر نیست نمونه های زیادی از این موارد در سراسر جهان مثلاً در فیلیپین، هایئیتی، کره جنوبی و اندونزی وجود داشته و همواره هم یک سناریو در مورد انها صادق بوده است: تا جایی که ممکن است از دیکاتورها دفاع کنید و هنگامی که دیگر امکانپذیر نبود علیه آنها بلند شوید، آنها را به تبعید بفرستید و به فراموشی بسپارید: بیانیه ای پرسروصدا منتشر کنید که چگونه و چطور همواره عاشق دموکراسی هستید و سپس سعی کنید تا آنجا که مقدور است رژیم قبلی را احیا کنید اما سیاست ها نه تنها در مورد آمریکا بلکه در مورد اتحادیه اروپا هم واضح و روشن است در حقیقت قیام های مردمی زیادی در طول سالها وجود داشته که بسیاری از آنها سرکوب شده اند اما قیامهای کنونی در ماه نوامبر در ساهارای غربی آغاز شد که 30 سال پیش به شیوه ای بسیار ظالمانه از سوی مراکش فتح شد و آنها به طور بی رحمانه ای بر این منطقه حکومت کردند ساهارا در ظاهر تحت نظر سازمان ملل متحد است و این سازمان متعهد شده که به استعمارزدایی در این منطقه که زمانی مستمعره اسپانیا بود بپردازد و در ماه نوامبر اعتراض های مهم دیگری برپا شد اما نیروهای نظامی واکنش آن را سرکوب کردند حداقل کاری که سازمان ملل انجام داد این بود که تحقیقاتی در این زمینه به عمل بیاید اما فرانسه مانع آن شد.فرانسه می خواهد از متحد مراکشی خود حمایت کند و مایل نیست که تحقیقاتی در زمینه جنایات این رژیم علیه مردمش انجام شد اتفاقاً آمریکا نیز جزو همان دولتهای قدرتمند است و این شیوه ای است که دولتها بدان رفتار می کنند.
پروفسور چامسکی پس نظر شما در این باره که جیمز کلیر، رییس اطلاعات ملی آمریکا از سرویس های امنیتی این کشور به خاطر پیش بینی نکردن آشوب در مصر انتقاد کرده است چیست؟ آیا به نظر شما این تنها یک فریب کاری عمومی بود که دولت آمریکا در پشت صحنه می دانست چه اتفاقی در حال روی دادن است یا اینکه نه واقعاً نمی دانست چه پیش می آید؟
فکر می کنم آنها واقعاً نمی دانستند چه پیش می آید و به طور حتم آگاهی اندکی از آنچه در جریان بود داشتند اما انتظار قیامی با این ماهیت را نداشتند در حالی که قطعاً چیزهایی در مورد اعتراض های کارگری و سرکوب آنها و دیگر مسائل می دانستند. در مورد تونس که یک نمونه بسیار جالب است قیام مردمی چراغ خطر برقراری دموکراسی و پیشرفت در منطقه برای آمریکا محسوب می شد.آمریکایی ها درباره نارضایتی مردم این کشور آگاهی هایی داشتند سایت ویکی لیکس افشاگری هایی را در مورد مساله تونس انجام داد که بر اساس آن سفیر آمریکا در تونس در تعدادی از مکالمات ضبط شده گفته بود که تونس یک رژیم نظامی است، هیچ آزادی بیانی در آن وجود ندارد و مردم به شدت از فساد طبقه حاکم عصبانی هستند بنابراین آمریکایی ها از آنچه در تونس می گذشت باخبر بودند اما دکترین آنها این بود که چون کشور آرام است پس همه چیز خوب است.
اجازه بدهید اگر ممکن است برای چند لحظه ای به مصر برگردیم .با توجه به اینکه انقلاب مصر به یک معنا هنوز موفق به برآورده کردم همه خواسته های مردمی که آن را برپا کردند نشده است به اعتقاد شما اگر این انقلاب آنطور که مردم تصور می کردند پیروز شود چه تاثیری می تواند نه تنها بر شمال آفریقا بلکه بر منطقه خاورمیانه داشته باشد؟

مصر کشور بسیار پراهمیتی است یعنی دارای تاریخ بسیار پرشکوهی است اما اگر نگاهی به تاریخ این کشور در اوایل قرن نوزدهم بیندازیم در آن زمان مصر اماده انقلاب صنعتی بود و واقعاً می توانست این کار را انجام دهد موقعیت مصر در آن زمان خیلی بی شباهت به موقعیت آمری نبود با این تفاوت که آمریکا آزاد بود آنچه را که می خواهد انجام دهد اما مصر تحت کنترل انگلیس بود که اجازه نمی داد قاهره این کار را انجام دهد و این داستان تا اکنون هم ادامه پیدا کرده است.من فکر می کنم که درست به همین دلیل آمریکا و متحدان اروپایی اش هر کاری که بتوانند برای جلوگیری از رشد دموکراسی در مصر انجام می دهند آمریکا در مصر حتی بیشتر از دیگر کشورهای عرب دشمن اصلی تلقی می شود..آنها موافق سیاست آمریکا درباره ایران نیستند و در حقیقت در اکثر مسائل دیگر هم قویاً مخالف آمریکا هستند علاوه بر این در دوره ملی گرایی سکولار در مصر مساله ای وجود داشت که آمریکا و انگلیس به شدت مخالف آن بودند .همانطور که می دانید این تهدید وجود داشت که مصر تلاشهایی را برای استفاده از منابع انرژی منطقه به نفع خود و نه برای سرمایه گذاران غربی انجام دهد و به همین دلیل است که آمریکا و انگلیس از قدیم از بنیادگرایی اسلامی رادیکال و به طور عمده از عربستان سعودی در مخالفت با ملی گرایی سکولار حمایت کرده اند من فکر می کنم این رویکرد ثباتی را که آنها می خواستند برای آنها فراهم می گردد.
عمر سلیمان در طول ناآرامی و برپا شدن قیامهای مردمی و انقلاب در مصر اظهار داشت که جهان عرب و مردم آن هنوز به طور حتم آماده دموکراسی نبودند آیا شما با این نگرش موافقید یا معتقدید که سخنان وی منعکس کننده نگرانی های آمریکا در منطقه است؟
به اعتقاد من جمله دقیق تر می تواند این باشد که چه در غرب و چه در مصر و چه در هر کجای دیگر جهان سردمداران آماده دموکراسی نیستند بلکه این مردم هستند که در همه جا آماده برقراری دموکراسی اند و این مشکلی است که حاکمان با آن مواجه هستند.
پروفسور مایلم یک پرسش با پاسخ آری یا خیر از شما بپرسم به اعتقاد شما شانسی برای موفقیت قیام های مردمی کنونی در خاورمیانه و شمال آفریقا وجود دارد؟
موفقیت موضوعی نیست که به طور قطع بتوان با بله یا خیر به آن پاسخ داد. ممکن است موفقیت های نسبی یا شکست های نسبی وجود داشته باشد اما شکست نسبی میراثی را از خود به جای خواهد گذاشت که مبنای موفقیت های بعدی خواهد شد من فکر می کنم که این قیامها و انقلاب ها تاثیر عده ای بر این مناطق خواهد گذاشت این قیامها واقعاً فوق العاده و چشمگیر هستند اما اینکه تا چه حد می توانند در زدودن تسلط گرایی از جهان سنتی موفق باشند نمی توانیم به طور دقیق اظهارنظری داشته باشیم.
گفتنی است چامسکی زبان شناس فیلسوف و نظریه پرداز آمریکایی است که مقالات متعددی درباره نقد سیاست های خارجی دولت ایالات متحده آمریکا دارد.
چامسکی روشنفکری شناخته شده و منتقد سیاست خارجی آمریکا و دولت های دیگر است وی خود را سوسیالیستی آزادی خواه می داند.
این نظریه پرداز آمریکایی در 7 دسامبر سال 1928 میلادی در فیلادلفیایی آمریکا متولد شد از سال 1955 در موسسه تکنولوژی ماساچوست به عنوان استاد زبان شناسی مشغول به تدریس شد و در سال 1976 در همین موسسه به مقام استادی رسید.
پایان پیام/
 

کد خبر 24771

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha