خبرگزاری شبستان: نوگرایی اسلامی، حرکت و گرایشی فکری ـ عقلی است که مسلمانان در قرون 19 و 20 در مواجهه با غرب اتخاذ کردند. نوگرایی، پدیده ای مختص به اسلام نیست، بلکه در شرایطی همسان در سایر ادیان نیز به چشم می خورد. نوگرایی اسلامی یا تجددگرایی اسلامی، مفهومی است که در ترجمه Islamic Modernism به کار می رود و به طور کلی بیانگر نحوه پاسخ مسلمانان به فناوری و پیشرفت های چشمگیر غرب در دو قرن اخیر است.
بیشتر کشورهای اسلامی در جریان مواجهه با غرب، سه حالت داشته اند که می توان بر اساس آن سیر تاریخی جریان فوق را به سه مرحله مشخص تقسیم کرد:
1. مرحله غرب گرایی: در نخستین مرحله، مسلمانان به طور آگاهانه و برای اقتباس پاره ای از شیوه های غربی، از خود نوعی گرایش به غرب بروز دادند، تا از طریق بکارگیری ابزار و شیوه های غربی، به مقابله با خود غرب بپردازند. چنین گرایشی، در ابتدا، ناشی از شیفتگی به غرب نبوده، بلکه کاملاً آگاهانه و برای مبارزه با آن بوده است. آغازگر فراگرد غرب گرایی در این مرحله، زمامداران اسلامی بودند. آنها برای تجدید سازمان کشورهای اسلامی، شیوه ها و فرآورده های غربی را به کشورهای اسلامی وارد کردند. در این میان، آنچه به طور عمده از غرب اقتباس شد، تاکتیک های نظامی غرب و ساز و برگ های جنگی، روش های اداری و سیستم آموزش غرب بود.
هر چند تعیین دقیق زمان این مرحله، اندکی مشکل می نماید، اما می توان گفت که این مرحله در دهه های آخر سده هجدهم و سال های اول سده نوزدهم آغاز گردید و تا آغاز قرن بیستم ادامه داشت.
2. مرحله «غرب زدگی»: مرحله دوم، از آغاز قرن بیستم رخ نمود. در واقع، در ایران و ترکیه به طور مشخص و در مصر و مناطق دیگر جهان اسلام نیز تا حدی، دهه اول قرن بیستم، بخصوص سال های 1324 تا 1328 هـ .ق (1906 تا 1910 م) را می توان به عنوان سال های پایان مرحله غرب گرایی و آغاز مرحله غرب زدگی قلمداد کرد. دوران فاجعه بار غرب زدگی در سال های بین جنگ جهانی اول و دوم به اوج خود رسید; مرحله ای که باید آن را مرحله «تسلیم به غرب و تقلید چشم و گوش بسته و محض از آن» دانست.
در این مرحله، برخلاف مرحله اول که رویکرد به غرب، به نحوی آگاهانه و فقط در سطح دولت ها صورت گرفته بود و توده مردم با آن بیگانه بودند، غرب زدگی سطحی عمومیّت یافت و طرز تفکر زندگی اجتماعی مردم را متحوّل ساخت. در دوره نخست، نظام آموزشی جدید از غرب اقتباس شد، و جوانان به اروپا اعزام گردیدند و در دوره دوم، همین نسل تحصیل کرده در دانشگاه ها و محیط های جدید غرب، با کمک استعمارگران خارجی گام به گام زمام امور را به دست گرفت. این جوان های از غرب برگشته، به عنوان دیوان سالاران و نخبگان و روشنفکران، قدرت سیاسی، مدیریت اقتصادی و اداری و فعالیّت های فرهنگی، ادبی، علمی و آموزشی را در انحصار خود درآوردند.
در واقع، در دوره دوم، استعمارگران بودند که در پشت پرده، رهبری جریان غرب زدگی را به دست گرفتند. از آن جا که زمامداران کشورهای اسلامی هیچ گونه برنامه مدون و مشخصی برای پیشرفت کشورهای خویش نداشتند، کشور را به انحصار تقلید از غرب در آورده و بتدریج به تقلید کورکورانه از غرب روی آوردند. بسیاری از آنان با دلباخته شدن به فناوری غرب، در مسیر تقلید از آن، حتی از بدیهیات احکام دین اسلام نیز چشم پوشیدند. تعطیلی مدارس دینی، منع اذان و اقامه به زبان عربی، گسترش و اشاعه ی نظام حقوقی سوئد به جای نظام شرع اسلام، تغییر خط عربی به لاتین، کشف حجاب و اجباری کردن پوشش غربی و ده ها اقدام مشابه که آتاتورک در ترکیه پیاده کرد و نیز اقدامات مشابه و خائنانه ی رضاخان در ایران که کاملاً مقلد و تابع آتاتورک بود و همین طور اقدامات بعدی فرزندش محمدرضا شاه، همه در همین راستا می گنجد.
ترکیه در غرب زدگی گوی سبقت را از همه کشورهای اسلامی دیگر ربود، و این معلول عواملی چون فعالیت های عناصر وابسته به غرب و نیز برخی از محافل صهیونیستی و امپریالیستی و رواج ژورنالیسم به سبک غربی بود. ظهور روزنامه ها و مطبوعات متنوع در ترکیه، می تواند زنگ خطری جدی برای بسیاری از کشورهایی باشد که ظهور بی حد و حصر و بدون محدودیت مطبوعات را دلیل پیشرفت فرهنگی می دانند.
3. مرحله ظهور مصلحان: با توجه به دو مرحله پیش زمینه ها و عوامل، اصلاح گرایی یا به تعبیری نوگرایی واقعی را در می یابیم. پس از دو مرحله قبلی، آنچه برای مسلمانان و کشورهای اسلامی باقی ماند، جز تباهی فرهنگی، سرخوردگی، بردگی فکری، تضاد دینی ـ فرهنگی محسوس و... نبود. از سوی دیگر، استعمار فرهنگی منجر به استعمار سیاسی و به دنبال آن استعمار اقتصادی شد. جوامع اسلامی شاهد آن بودند که همه سرمایه های ملی آنها به جای به کار افتادن در صنعت و تولید، به حساب سرمایه داران استعمارگر خارجی و دولت هایشان ریخته می شود. گذشته از آن، از این رهگذر، ذلت و خواری فراوانی نصیب مسلمانان شد و مسلمانان، به ویژه متفکران آنها، این امر را به روشنی لمس می کردند.
در این دوران بود که مصلحان واقعی به پا خاستند و حرکتی نوین را بنا نهادند. آنها به معنای واقعی کلمه نوگرا یا تجددگرا بودند و خواهان بازاندیشی مسلمانان در رفتارهای خود شدند. شاید برخی، آغاز نوگرایی مسلمانان را همان مرحله اول بدانند، اما حقیقت آن است که دو مرحله ی پیش را باید به همان نحو که گفته شد توصیف کرد. مسلمانان در دو مرحله پیش، هیچ گاه به معنای واقعی کلمه نوگرا نبودند، بلکه مقلد یا مجری فرهنگ منحط غرب بودند. به تعبیر دیگر، در مراحل اول و دوم، مسلمانان و سردمداران آنها شیفته علم و فناوری و نظام های اجتماعی غرب شدند و رویکردشان هیچ گاه با معتقدات دینی آنها همخوان نبود. البته بودند کسانی که تلاش آنها همخوان کردن رویکردهایشان با فرهنگ و دین اسلام بود، اما این عده در اقلیت بودند و رویکرد غالب، شیفتگی به غرب و فراموشی فرهنگ اصیل اسلام بود. اما در مرحله سوم، محتوای رویکرد نوگرایان، بازبینی در رفتارهای سابق و دین اندیشی به معنای واقعی کلمه بود.
در مرحله سوم، دین هیچ گاه در حاشیه ی حرکت نبود، بلکه در متن حرکت نوگرایی و در واقع محرّک و انگیزه اصلی نوگرایی بود. مرحله سوم کاملاً صبغه ی دینی داشت و نوگرایان در این مرحله، که به معنای واقعی و دقیق کلمه باید از آنان به عنوان «اصلاح گر» یاد کرد، دغدغه دینی داشتند. ما این مرحله را نوگرایی دینی یا همان اصلاح گرایی دینی می خوانیم.
منبع: اندیشه قم
پایان پیام/
نظر شما