خبرگزاری شبستان: گرایش به دین از اصلی ترین و کهن ترین گرایش های انسانی است که تاریخ از آن یاد می کند؛ با این وصف و در حالی که دین گروی به صورت یک پدیده فراگیر جهانی درآمده است، جویندگان حقیقت می خواهند این عطش فطری خود را از طریق آخرین صاحب شریعت آسمانی، پیامبر اکرم (ص) و عترت مطهر (ع) ایشان فرا بگیرند. از این رو در سلسله مباحث منشور عقاید امامیه این اصول از لسان آیت الله جعفر سبحانی در حوزه های مختلف و در قالب اصول ارائه می شود.
اصل پنجاه و سوم
ما، در عین اعتقاد به اختیار و آزادى انسان، معتقدیم که خداوند از ازل از کار ما آگاه بوده است، و میان این دو عقیده منافاتى نیز وجود ندارد. کسانى که این دو را قابل جمع نمى دانند باید توجه کنند که علم ازلى خداوند بر صدور فعل از انسان «به طور اختیار» تعلق گرفته است، طبعاً چنین علم پیشین با آزادى انسان منافاتى نخواهد داشت.
به دیگر سخن، علم الهى همان طور که به اصل صدور فعل از انسان تعلق گرفته، همین گونه بر کیفیت صدور فعل از وى (اختیار و انتخاب انسان) نیز تعلق گرفته است. یک چنین علم ازلى نه تنها با اختیار انسان منافات ندارد بلکه به آن استحکام و استوارى مى بخشد، زیرا اگر فعل از اختیار انسان سر نزند، در آن صورت علم خدا واقع نما نخواهد بود. چه، واقع نمایى علم به این است که به همان نحوى که به شیئى تعلق گرفته، تحقق یابد. طبعاً اگر علم الهى به این تعلق گرفته است که فعل انسان، بطور اختیارى، از او صادر شود، یعنى انسانْ آزادانه این عمل را انجام دهد، در آن صورت باید فعل با همین ویژگى تحقق یابد، و نه با اضطرار و جبر.
اصل پنجاه و چهارم
خداوند حکیم انسان هاى والایى را براى هدایت و راهنمایى بشر برانگیخته و آنان را حامل پیام خویش براى افراد بشر قرار داده است. اینان، همان پیامبران و رسولانند که واسطه جریان فیض هدایت از سوى خداوند به بندگان مى باشند، و این فیض از نخستین روزى که بشر شایستگى بهره گیرى از آن را یافته، از جانب خدا نازل گردیده و تا عصر پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز ادامه داشته است. باید دانست آیین هر پیامبرى نسبت به زمان و امت خود کاملترین آیین بوده است، و اگر این فیض الهى مستمر نبود بشر به حدّ کمال نمى رسید.
از آنجا که خلقت انسان، فعل خداى «حکیم» است طبعاً آفرینش او هدف و غرض دارد، و با توجه به اینکه در وجود انسان علاوه بر غرایز که با حیوان مشترک است، عقل و خرد نیز هست باید غرض و هدف از خلقت وى، هدفى معقول باشد.
از طرف دیگر، عقل و خرد انسان هر چند در پیمودن راه تکامل او مؤثر و لازم است، امّا کافى نیست، و اگر در هدایت انسان به عقل و خرد قناعت شود او هرگز راه کمال را به طور کامل نخواهد شناخت. براى نمونه، پى بردن به مبداء و معاد یکى از مهمترین مسائل فکرى بشر بوده است. بشر مى خواهد بداند از کجا آمده، چرا آمده، و به کجا خواهد رفت؟ ولى عقل و خرد به تنهایى از عهده تبیین کامل این مسائل بر نمى آید. گواه روشن این امر آن است که با همه ترقى که بشر معاصر در علم و دانش کرده است، هنوز بخش عظیمى از انسان ها بت پرست مى باشند.
نارسایى عقل و دانش بشر منحصر به موضوع مبداء و معاد نیست، بلکه وى در بسیارى از مسائل حیاتى نیز نتوانسته است طریق استوارى را برگزیند. دیدگاه هاى مختلف و متعارض بشر در مسائل اقتصادى، اخلاقى، خانوادگى و غیره نشانه نارسایى وى از درک صحیح این مسائل مى باشد، و به همین علت است که مى بینیم مکتب هاى متعارض پدید آمده است.
با توجه به نکته فوق، عقل صحیح حکم مى کند که به مقتضاى حکمت الهى باید مربیان و رهبران الهى مبعوث شوند تا راه صحیح زندگى را به بشر بیاموزند.
کسانى که تصور مى کنند هدایت هاى عقلى مى تواند جایگزین هدایت هاى آسمانى شود باید به دو مطلب توجه کنند:
1. خرد و دانش بشر در شناخت کامل انسان و اسرار هستى و گذشته و آینده سیر وجودى او ناقص و نارساست، در حالی که آفریننده بشر به حکم اینکه هر صانعى مصنوع خود را مى شناسد، از انسان و ابعاد و اسرار وجود او کاملاً آگاه است. و در قرآن به این دلیل اشاره کرده مى فرماید: (أَلا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطیفُ الْخَبیر)(ملک/14): آیا آنکس که آفریده است (به آفریده خود) علم ندارد، و اوست دقیق وآگاه.
2. انسان به مقتضاى غریزه حب ذات، آگاهانه یا ناخودآگاه، پیوسته به دنبال منفعت جویی هاى شخصى است و در برنامه ریزى نمى تواند از دایره منافع فردى و گروهى به طور کامل صرف نظر کند. طبعاً برنامه هاى بشرى از جامعیت کامل برخوردار نخواهد بود، ولى برنامه پیامبران چون از جانب خداوند است از چنین نقصانى منزه است.
با توجه به این دو نکته باید گفت که بشر هیچگاه از هدایت هاى الهى و برنامه هاى پیامبران بى نیاز نبوده و نخواهد بود.
ادامه دارد/
نظر شما