فراگیری دومینوی مبارزه با دیکتاتوری در جهان عرب

جنبش‌های منطقه عربی اسلام؛ چهره جهان اسلام را به نحو غیر قابل باوری نسبت به چند ماه قبل آن تغییر داده است و پیامدهای آن فراتر از حدود قابل تصور در تکمیل آثار انقلاب اسلامی ایران نقش داشته است.

دکتر حسین کچویان: جنبش‌های منطقه عربی اسلام تا هم اکنون چهره جهان اسلام را به نحو غیر قابل باوری نسبت به چند ماه قبل آن تغییر داده است؛ اما پیامدهای این جنبش‌ها فراتر از حدود قابل تصور، در تکمیل آثار انقلاب اسلامی ایران، کلیت نبرد با استکبار و صف‌بندی نیروها را نیز متحول ساخته است.


یک زمینه درک این تحول ابهاماتی است که در مورد هویت این جنبش‌ها بدان دامن زده می‌شود. این ابهامات از نقطه کوری بر می‌خیزد که بدون ایضاح، تشخیص نقطه پایانی و مسیر تحولات آتی این خیزش‌های مردمی ناممکن می‌باشد.
این نقطه کور بستر و زمینه ابهام آفرینی‌هایی شده است که از آغاز توسط طرف‌های مشخصی در سطح جهان، منطقه و محدوده ملی با تمام امکانات و توانایی‌های موجود بویژه از سوی رسانه‌های استکباری در مورد ماهیت این جنبش‌ها بدان دامن زده می‌شود. هدف از این تلاش‌های برنامه‌ریزی شده و نظام‌مند در برپایی جنگ هویتی که سازماندهی و رهبری آن به‌دست محافل امپریالیستی و صهیونیستی است، برهیچ کس پوشیده نیست.


بااین‌حال، این واقعیت که این نیروها در صف طیف ظاهراً ناهمگونی قرار گرفته‌اند که از امریکا و متحدین غربی تا عمال منطقه‌ای آنها یا همان رژیم‌های مورد اعتراض خیزش‌های مردمی را دربر می‌گیرد، از حقایق بسیاری در باب نبرد هویتی جاری حکایت می‌کند؛ خصوصاً اینکه این نیروها در این جنگ تبلیغاتی با چنان شور و جدیتی فعالانه و با تمام قوا می‌کوشند تا ماهیت اسلامی این جنبش‌ها را پوشانده و انکار کنند که فراتر از عملگی و کارگزاری برای محافل استکباری، از وجود علقه و منافع خاص خویش نیز پرده برمی دارند.


این نبردی است که جبهه آن کل جهان است. این صف‌بندی محلی و خاص یک کشور و یا یک منطقه از جهان نیست. این صف‌بندی‌ای است که حتی نیروهای چپ و معارض با سلطه امپریالیزم جهانی در متن کشورهای سلطه‌گر غرب نیز به‌دنبال جایی برای خود در آن هستند.
این صف‌بندی‌ای است که از درون کشورها و نیروهای معارض با سلطه یا تحت سلطه، از کانون نبرد با سلطه جهانی، ایران و از کانون خیزش‌های امت اسلامی، از قاهره، صنعاء، منامه، طرابلس، الجزیره، رباط تا مراکز کشورهایی که رژیم‌های موجود را بر پا کرده‌اند، واشنگتن، لندن، پاریس و... متحدین آنها در جهان اسلام و بیرون از جهان اسلام کشیده شده است.


مشخص است که نیروهای مختلف در دو سوی آن نبرد کنونی را به پیش برده و صف‌بندی کنونی در نبرد هویتی بر سر ماهیت جنبش‌های منطقه عربی اسلام را به‌وجود آورده‌اند. تاآنجایی‌که صف بندی موجود یا خط نبرد هویتی به نیروهای مقاومت در برابر سلطه جهانی از تهران تا جنوب لبنان، غزه و یا بحرین....مرتبط می‌شود، موضوع نبرد بی‌هیچ ابهامی هویت اسلامی جنبش‌های موجود است که این جنبش‌ها به هزار زبان آن را اظهار می‌کنند. اما این خط نبرد هویتی را چگونه باید ترسیم کرد که بتوان در پشت آن نیروهایی چنین ناهمگون را جمع کرد؟ یک راه حل مشکل این است که خط نبرد را برای این طیف ظاهراً ناهمگون به شکل سلبی مشخص کنیم.


به این ترتیب ضدیت با هویت اسلامی این جنبش‌ها عنصر وحدت بخش این نیروهای ظاهراً متضاد و ناهمگون می‌شود؛ نیروهایی شامل امریکا، متحدین امریکا و کلاً تمامی طرف‌هایی که نظم مسلط استکباری عالم حول منافع آنها شکل گرفته، عمال آنها که به نیابت از سلطه جهانی علیه مردم خود در منطقه اعمال سلطه می‌کنند و همچنین تمام نیروهای لیبرال، ملی گرا، چپ اعم از مارکسیست و یا سوسیالیست، به‌علاوه نیروهای به‌اصطلاح سکولار مدعی اسلام که طیفی مشابه طیف قبل را می‌سازند.

 

اینکه به این ترتیب روشن می‌شود که ضدیت با احیای هویت اسلامی امت اسلامی تهدیدی برای امریکا و به‌‌طور کلی استکبار جهانی، عمال منطقه‌ای آن و نیروهای معارض با دین است، نکته جدیدی دربر ندارد؛ اما اینکه ضدیت با اسلام عنصر جمع شدن معارضین به‌ اصطلاح مسلمان سکولار با این مجموعه می‌باشد، ظاهراً عجیب و افشاگر می‌باشد. اما مسئله این است که اعجاب ما از شکل‌گیری این صف‌بندی تازه به همین جا ختم نمی‌شود. اگر تلاش کنیم وجه ایجابی معنای این صف‌بندی را دریابیم، احتمالاً دلایل تازه‌ای برای تعجب خواهیم داشت.
اما آنچه در کنار وجه سلبی این نیروهای ظاهراً متضاد را در جبهه واحدی پشت سنگر واحدی با امریکا و غرب هم صف و واجد دشمن واحدی، به‌نام اسلام، کرده است چیست؟ پاسخ به این سؤال نیز از توجه به هویتی که این جبهه امریکایی - مردمی!!! می‌کوشد برای جنبش‌های کنونی خلق کند، به روشنی آشکار می‌شود. این به هیچ رو عجیب نیست که این هویت همانی است که امریکا ظرف 20 سال گذشته کوشیده است با خلق آن از طریق کودتاها یا شبه انقلاب‌های رنگینی در منطقه و بیرون از آن مبارزات ضد استکباری را منحرف ساخته و در جهت سلطه نوین جهانی به‌کار گیرد.


درهرحال مطابق ادعایی که از آغاز جنبش‌های کنونی مشترکاً توسط این جبهه از درون امریکا و کشورهای متحد وی توسط رسانه‌های امپریالیستی و محافل سیاسی آنها به قوت بیان شده و از سوی محافل رسانه‌ای و سیاسی وابسته آنها در جهان و منطقه تکرار شده این بوده است که این جنبش‌ها خواهان آزادی و دموکراسی سکولار می‌باشند.


به این معنا این جنبش‌ها نظیر شبه انقلاب‌های رنگی به بیان بدیو فیلسوف چپ فرانسوی خواهان ادغام در نظم جهانی سلطه می‌باشند. اینکه تا به‌حال دیده نشده و معقول نیز نیست که مردمی خواهان سلطه باشند و یا در تلاش برای درآمدن از چاله برای انداختن خود در چاه باشند، شاید برای عقول طالبان دموکراسی سکولار و آزادی لیبرالیستی معقول بوده و تعجبی نداشته باشد! اینکه چنین هویتی از سوی استکبار جهانی برای این جنبش‌ها ادعا و خلق شود نیز هیچ تعجبی ندارد. هر چه باشد اینکه امریکا و غرب بکوشد از این طریق به مصادره این جنبش‌ها دست بزند، نظیر تلاش‌هایی که برای ایجاد شبه انقلاب‌های رنگی 20 سال پیش انجام داد، تلاشی کاملاً قابل فهم است. اما قطعاً عجیب این است که مدعیان به اصطلاح دفاع از حقوق مردم و مبارزه با ظلم ادعاهایی مشابه را با شور و شوق بیشتری مطرح کرده و تمام توان رسانه‌ای و تبلیغاتی خود را مصروف آن کنند؛ این مسئله‌ای است که بی‌هیچ شک و شبه‌ای باید ما را به درنگ و تأمل برانگیزد تا توضیحی برای آن بیابیم.


توضیح این دسته از عجایب به‌سادگی آن وضعیتی است که قرآن برای رخدادهایی خاص با تعبیر تبلی السرائر بیان می‌کند. بعضی از رخدادها این خصوصیت را دارند که از طریق اظهار و انکشاف شرایط و موقعیت‌های تازه حقایقی را ظاهر می‌سازند که پیش از آن در حالت خفا و پوشیدگی قرار داشته‌اند. رخدادهایی که اکنون در منطقه جریان دارد نیز از اینگونه شرایط و موقعیت‌هاست. این جنبش‌ها نه تنها منطقه یا جهان اسلام بلکه جهان را وارد شرایط کاملاً تازه‌ای ساخته است که به تمامه با شرایط گذشته متفاوت می‌باشد. البته این موقعیت تازه پیش از این با وقوع انقلاب اسلامی در ایران که متعاقب پیروزی آن تمامی نیروهای به‌اصطلاح مبارز سکولار اعم از چپ، لیبرال، ملی‌گرا را در صف مبارزه با جریان اسلامی در ایران، منطقه و جهان اسلام با غرب متحد ساخت، به‌وجود آمد.


هیچکس نمی‌تواند این واقعیت را انکار یا فراموش کند که پس از انقلاب اسلامی ایران، نه فقط در ایران بلکه در کل جهان اسلام، این نیروها بخش کانونی از طرح امریکا برای مهار جریان اسلامی را تشکیل می‌داده‌اند که امریکا از طریق توصیه به رژیم‌های وابسته برای به‌کارگیری آنها به‌طور غیر مستقیم، یا مستقیماً از طریق سازماندهی شبه‌انقلاب‌های رنگی درصدد به قدرت رساندن آنها برای تخلیه ظرفیت مبارزاتی مردم این جوامع بوده است.


تلاش بیست سال قبل امریکا در به‌راه انداختن موج سوم دموکراسی در جهان اسلام که به دلیل ظرفیت بالای مقاومت اسلامی به شکست و روی کار آوردن حاکمان سکولاری چون بن‌علی منجر شد آخرین این تلاش‌ها بود. اما در هر حال از آنجایی‌که تا برپایی موج جنبش‌های اخیر در منطقه، ظاهراً انقلاب اسلامی به ایران محدود گشته بود، تحول در شرایط جهانی نبرد و صف بندی نیروها به‌وضوح نمایان نشده بود. با برپایی جنبش‌های کنونی منطقه بیش از پیش روشن گردیده است که با انقلاب اسلامی ایران شرایط به نحوی تغییر کرده است که اکنون شاخص هر مبارزه‌ای اسلام و انقلاب اسلامی ایران است. از این منظر با توجه به صف‌بندی تازه از نبرد و جبهه نیروها در جهان، انتخابی جز این وجود ندارد: یا درکنار مقاومت اسلامی آخرین و تنها سنگر نبرد با ظلم و استکبار خواهید بود، یا آنچنان‌که جنبش‌های افشاگر منطقه نشان داده‌اند در صف استکبار و ظلمه منطقه‌ای و از عمال آن، چنانکه اکنون تمامی نیروهای سکولار در جهان و از جمله ایران هستند.


استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران


پایان پیام/
 

کد خبر 25336

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha