خبرگزاری شبستان: انتخابات سال 88 درس های زیادی برای پرورش مردم سالاری دینی در بین ایرانیان داشت. عدم رعایت قواعد مردم سالاری در بخش بسیار کوچکی از جامعه نوعی بیماری اجتماعی را پدید آورد که سال 92 بوته آزمایشی برای آنست که متوجه شویم آیا به قواعد دموکراسی گردن می نهیم و یا نه؟
در وضعیت بیماری اجتماعی، فرد یا جریان بیمار، ارزشهای موجد همبستگی جامعه را به یک باره نقض و ارزشهای خاص خود را مد نظر قرار میدهد، حتی اگر بافت کلی جامعه با ارزشهای آنان نامأنوس و یا در ضدیت باشد. حال آن که همین ارزشهای فراگیر حاکم بر جامعه، منبع اصلی وفاق و پیوستگی جامعهی ایرانی است که حتی دشمنان سیستم نیز به آن اشاره دارند و همین فاکتور مانع بسیاری از اقدامهای آنان بوده است. در واقع رفتار شناسی این کنشگران نشان میدهد هدف اصلی آنان برچیدن گزارهی «دین» از «سیاست اجتماعی» سیستم بوده است. در این وضعیت، هیچ بررسی و واقعبینی از ارزشها و هنجارهای مورد قبول جامعه وجود ندارد و خود بیمار کجرویش از هنجارهایهای فراگیر اجتماعی را نمیبیند و در تقلای کوتاه و بیحاصل خود جامعهای را در پیش رو دارد که کماکان به ارزشهای بنیادین خود واقف و در صدد رفع و واکسینه کردن بیماری است.
بخشی از این بیماری، ساده اندیشی و عدم تعقلی بود که هم در کنش خواص و هم کسانی که تحت تأثیر آنها قرار داشتند، وجود داشت. عدم تعقل وفرهنگ سیاسی برخواسته از آن، عنان کنش را به دست احساسات رادیکال میسپارد و همین سلطه احساسات باعث میگردد که به جای این که منافع و اهداف واقعی جامعه در نظر گرفته شود و رفتارهای مدنی را با آن بسنجند، غلبهی احساسات برانگیخته شده را بر کنشهای خود بپذیرند و رفتارهای سیاسیشان به صورت واکنشهای عاطفی بروز کند، بدون این که پیامدهای مثبت و منفی آن رفتارها در رابطه با حقایق جامعه و منافع ملی محاسبه شده باشد.
در این شرایط نیروهای خارجی مخالف سیستم در قالب جنگ نرم با پدیدآوردن صحنههای احساسی میتوانند هیستری جمعی ایجاد کنند و مدیریت رفتارهای مدنی را در ارادهی خود بگیرند و به بیان دقیقتر با جایگزین کردن واکنشهای احساسی رفتارهای غیرمدنی ایجاد کنند. از این رو در این وضعیت رفتارهایی مشاهده میشود که کاملاً با معیارها و فرم کنش عقلانی فاصله دارد و این روند عقلانیت زدایی و گسترش هیستری جمعی منجر به آن میگردد که عدهای حتی به ارزشهای ملی و دینی خود اهانت کنند.
در وضعیت بیماری اجتماعی در بخشی از بدنه جامعه، عدهای وجود دارند که رفتارهای اجتماعی آنها در تمام دورانها مخالفت با همهی مظاهر و بودگیهای اجتماعی است، به صورتی که با هر سیاستی که توسط غیر از خودی اتخاذ شده باشد به سرعت مخالفت میشود حتی اگر تجربه نشان دهد که آن سیاست به نفع منافع عمومی اجتماعی است و جامعه همراه و هماهنگ با سیاست خاص سیستم است و در سیکل تعاملی حکومت- جامعه همهی تلاشها در جهت حل نقاط ضعف و بهبود شرایط است. ضمن این که غالباً مخالفتها در اکثر اوقات بدون ارایهی سیاست بدیل و برنامهی راهنمای خاص دیگر است، یعنی هیچ ارایهی راه حلی وجود ندارد و دور باطلی از مخالفت در رفتار و گفتار این کنشگران مشاهده میشود.
در این شرایط عدهای در مواجهههای شخصی بدون ملاحظهی نظرها و اهداف دیگر اعضای جامعه، تمایلها و اغراض شخصی خود را بر دیگر اعضا ترجیح میدهند، در درون جامعهی خود، فقط دیدگاهها و خواستههای گروه، طبقه و یا همفکران خود را بر حق و درست میدانند. در فضای انتخاباتی جامعه نیز این رفتار بدین صورت نمایان میشود که عدهای رأی خود را برتر و به طور حتم بیشتر میدانند و انتظار دارند کل جامعه با نظر آنان موافق باشند. وجه غالب خودمحوری و خودخواهی سهم خواهی هرچه بیشتر از قدرت سیاسی درون جامعه است که در عمل نیز قدرت خواهی مداوم را سبب میشود و زمانی که اکثریت آرای جامعه شامل شخصی غیرخود میگردد با برنامهریزیهای قبلی بمباران انگاره سازیهای کاذب و پخش آنها در جامعه به سرعت آغاز میگردد در حالی که بعضی از این انگارهها مثل «تقلب» که به گستردگی مطرح میشود، نخست متوجه سطوح مختلف همین جامعهای است که آنها را مخاطب قرار دادهاند، چرا که انتخابات از ابتدا تا انتها توسط اعضای جامعه برگزار میگردد.
دراین وضعیت همهی کنشها به سرعت منجر به وجود آمدن بینظمی وسیعی در حوزهی کنش میشود. به همین دلیل اوباشیگری همواره در این کنشها وجود دارد و در واقع اوباشیگری فرم غالب و شاکلهبندی اعتراض را در بر میگیرد. افراد اوباش از فضای بینظمی به وجود آمده در اجتماع استفاده کرده و ذیل فضای ایجاد شده به دنبال چیزی هستند که شاید دقیقاً ماهیت آن را هم ندانند. به این ترتیب افراد اوباش در کنشها بر ساخته میشوند. از سوی دیگر دوگانگیهای شدید این انتخابات نظیر رد چارچوبها و ساختارهای قانونی از طرف کسانی که با شعارهای قانونی وارد انتخابات شده بودند و رد مشروعیت نهادهایی که با پذیرش آنها وارد چرخهی انتخابات شدند، نظیر ستاد انتخابات و شورای نگهبان، تغییر موضع لیبرالهای دههی 60 به سوسیالیست و سوسیالیستهای دههی 70 به لیبرالیست، نفی شعارهای اصلی خط امام(ره) مثل ایستادگی مقابل آمریکا و حمایت از فلسطین و عدم محصور شدن در چارچوب مرزهای ملی در کنار انتساب خود به امام(ره) و خط امام(ره) و تغییر موضع بعضی از عناصر درون نظام به اپوزیسیون و تلاش برای استفاده از مزایای درون نظام بودن، ضمن رد مشروعیت ولایت فقیه، مجلس، ستاد انتخابات، دستگاه قضایی و قوهی قضاییه فضایی آنومیک را رقم زد که بسیاری را دچار بیهنجاری کرد که این مسأله با دعوت به راهپیماییهای بیمجوز، فشار رسانهای، مطبوعاتی و شبکهی اجتماعی شکل گرفته در دوران انتخابات و بیانیههای احساسی بر ایجاد پتانسیل رفتارهای ناهنجار پرخاشگرانه افزود.
در رفتارهای اجتماعی که حاوی مقادیر بسیاری از هیجانات جمعی است، پایان کار با سرعت به نقطهای میرسد که از آن به بعد فعالیتها آهسته و سپس خاموش میشوند و به توقف اضطرابآمیز میرسند. پایان فعالیتهای پرهیجان سیاسی، با مکانیسمهایی از قبیل نهادینه شدن اجلاسهای سیاسی و انتخابات متعاقب آن همراه هستند. به لحاظ عملی، در صورت وجود سلامت اجتماعی در تمامی سطوح جامعه، فعالیت سیاسی اجتماعی در جریان انتخابات، با برگزاری انتخابات و انتخاب کاندیدا میبایست خود به خود پایان مییافت، اما وقایع پس از آن این گونه نشان میداد که از قبل چنین برنامهریزیهایی برای افکارسازی، جریان آفرینی و عیبجویی افراطی به طور عمد وجود داشته است.
انتخابات ریاست جمهوری پیش رو مرحله ای دیگر از پرورش مردم سالاری دینی است که امید است گامی بلند و استوار برای ایرانیان مسلمان باشد.
نویسنده: اقدس اقبال
پایان پیام/
نظر شما