خبرگزاری شبستان: عقل از موهبت های الهی است و بنا بر تعریف بزرگان و دانشمندان دین، دارای مراتبی است که می تواند در زندگی روزمره بشر، ابزاری برای تمیز و تشخیص، و معیاری برای سنجش امور خوب از بد، درست از نادرست و صحیح از ناصحیح و در نهایت مرکب و وسیله ای برای رسیدن به کمال باشد. اما آیا تکیه مستقل بر این نیرو و بکارگیری صرف آن، جدای از سایر عوامل پیشرو در رسیدن به غایت مطلوب، در اسلام مذموم است یا ممدوح؟، این مهم را در گفتگو با مصطفی عباسی مقدم، عضو هیات علمی دانشگاه کاشان جویا شده ایم. که مشروح آن از نظرتان می گذرد:
عقل در آموزه های اسلام دارای چه جایگاهی است؟
عقل از نگاه اسلام اهمیت بالایی دارد و از مفاهیم کلیدی قرآن تعقل است به طوری که که حدود 50 آیه قرآن صراحتا به تعقل اشاره داشته و بیش از 200 آیه نیز به صورت غیرمستقیم به تعقل و تفکر با الفاظی مانند رویت، نظر، تفقه، تعلم یا تدبر در آیات که همه اینها ناظر به این موضوع هستند، می پردازد.
از این جهت اسلام و وحی به تعقل اهمیت زیادی می دهد و بنای قرآن بر تعالیم فطری خدادادی است. یعنی آموزه های قرآنی با فطرت تطابق دارد؛ فطرت انسان الهی است و بر این اساس یکی از ویژگی های آدمی اندیشیدن، تدبر، عاقبت اندیشی، توجه به گذشته، حال و آینده، تفکر در عمق پدیده ها و اکتفا نکردن به سطح و ظاهر امور است. حواسی که خدا در آدمی بنا نهاده مشترک در حیوان و انسان است اما تفکر و تعقل ویژه انسان است بنابراین، همان طور که فطرت آدمی اقتضا می کند، خداوند به تعقل اهمیت داده و آن را یکی از حجت ها و راهنمایان الهی قرار داده یعنی خدا برای هدایت بشر دو حجت عقل و نبوت منظور کرده در نتیجه شرع منطبق بر عقل و عقل آدمی منطبق بر شرع است و این دو با یکدیگر تضاد و تعارضی ندارند.
با این تعاریف از عقل آیا می توان آن را مبنای عمل و زمینه ساز دسترسی به سعادت دانست؟
از آنجا که عقل و شرع بر یکدیگر منطبق هستند و این هماهنگی آشکار فطرت انسان و خلقت الهی و آنچه پیام های اسلام در بردارد، عقل را می توان مبنای عمل قرار داد به ویژه در عرصه عقاید و اخلاق. از طرفی در حوزه معارف و اعتقادات قطعا باید به عقل مراجعه کرد بر همین اساس علما گفته اند تحقیق در مسال اعتقادی شایسته نیست و انسان باید با عقل خویش به نتیجه برسد. در مسائل اخلاقی نیز اگرچه صرفا عمل به دستور اسلام مستوجب پاداش است، اما نهادینه کردن عمل اخلاقی در وجود انسان ارزشمندتر است و هر چه معرفت و یقین به آن فعل اخلاقی بیشتر باشد، شایستگی بیشتری خواهد داشت. اما در حوزه فقه و احکام باید به آنچه در شرع بیان شده توجه کرد و نباید صرفا به عقل بشری اکتفا نمود. در این موارد باید مطیع کامل دستورات اسلام بوده و تکیه به عقل اینجا پاسخ نمی دهد. چرا که ماهیت احکام را ما نمی دانیم و عقل ما در بسیاری از موارد نمی تواند فلسفه آنها را درک کند یعنی فلسفه بسیاری از احکام عندالله است و هویدا شدن آنها به مصلحت نیست یا اگر آشکار شود اثر لازم را نخواهد داشت و حتی پیامبر (ص) و ائمه (ع) در برابر آن سکوت کرده اند مثل تعداد رکعات نماز، خمس و زکات و احکام حج و ... . بنابراین در حوزه مباحث عملی و احکام، تعبد محض داریم ولی در حوزه مسائل اخلاقی بهتر آن است تعبد و تعقل همراه باشد تا ارزشمندتر شود و در حوزه اعتقادات باید تعقل وجود داشته باشد و این است که اعتقاد کورکورانه ارزش چندانی ندارد؛ اعتقادی اهمیت دارد که مبتنی بر تفکر بوده و در جان و اندیشه آدمی و لوح ضمیر او حک شده باشد.
آیا در اسلام عقل مستقل از شرع داریم؟
عقل به دو قسم ابزاری و محتوایی قابل بخش بندی است. عقل ابزاری آن عقلی است که اگر بخواهیم به قرآن عمل کنیم از آن عقل استفاده می بریم یعنی تعقل در این مرتبه به فهم دین و شرع و حتی مباحث عرفانی کمک می کند. اما عقلی داریم که محتوا را تعیین می کند و عقل گرایان به آن پایبند هستند و همه آموزه های زندگی، دینی، اخلاقی و رفتاری خود را از آن می گیرند. یعنی هم تفکر و هم عمل بر اساس عقل است البته عقل مستقل. وقتی تکیه فقط بر عقل مستقل باشد بدون در نظر گرفتن شرع، این می شود عقل هدف عقلی که محتوا را تعیین می کند. ما در اسلام عقل مستقل بدون شرع نداریم و عقل انسان مومن در چارچوب شرع عمل می کند. عقل متشرع در اخلاق و مباحث عملی، دستورات عملی را به خوبی درک کرده و اجرا می کند، یعنی از نهایت ظرفیت عقل استفاده می کند تا به طور مستقل همه اعتقادات را بفهمد.
مکاتب غربی که خود را مدعی سعادت بشر می دانند از چه نوع عقلی بهره می گیرند؟
عقلی که در مکاتب غربی رواج دارد عقل مستقل و فردی نامیده می شود. آن ناسیونالیزم و عقل گرایی که برخی مکاتب غربی به آن اعتقاد دارند، عقلی است جدای از شرع که با آن تعاملی ندارد چرا که آنها بعد از رنسانس و انقلاب صنعتی، آموزه های دینی را از زندگی کنار گذاشتند و با عقل مدّبر، علمی و معاش سراغ زندگی رفتند یعنی عقلی که تدبیر سیاست، معاش، امور جامعه و ... را می کند. این عقل مستقل از شرع است لذا سعی می کند بر مبانی منافع مادی و اهداف دنیایی که خودخواهانه است، تکیه کند اگرچه بعضی از این موارد جنبه معنوی نیز دارند اما رویکرد آن دنیایی است و به آخرت نظری ندارند. بنای این عقل، رساندن انسان به اهداف مادی است و ابزاری برای رسیدن به سکولاریزم و دنیای بهتر است و کاری به آخرت ندارد و اگر گاهی به معنویت می اندیشید، معنویت محدودی است که آسایش این دنیا را فراهم می کند. برای مثال خدمت به همنوع را تا جایی مناسب می داند که آرامش فردی را در پی داشته باشد نه برای جلب رضایت خدا؛ یا برای آرامش فردی و راحتی وجدان مقابله با ظلم را تایید می کند.
استفاده از این عقل در مکاتب غربی دو حالت دارد، اگر به دور از هوا و هوس باشد و انسان در آن خود را فریب ندهد، این عقل تا حدودی زندگی انسان را تامین می کند و حداقل باعث می شود آدمی در ورطه های خودخواهی و ظلم و پایمال کردن حقوق دیگران سقوط نکند اما او را به کمال و نقطه اوج و عروجی نمی رساند چرا که از مبداء وحی دور است و از آبشخور فیاض وحی و نوبت دوره شده بنابراین به کمال مطلوب انسانی نمی رسد؛ اما اگر این عقل دچار خودفریبی، هوا و هوس، افراط در دنیاپرستی، تجمل گرایی، فرقه گرایی و جمع گرایی شود، دیگر هیچ کمکی به انسان برای رسیدن به سعادت و نجات نمی تواند بکند.
البته خیلی از انسان های عاقل دنیا گمان می کردند خیلی عاقل هستند و در منجلاب فسادهای اخلاقی اجتماعی و قدرت طلبی های بیش از حد و خونخواهی و ظلم به دیگران گرفتار بودند و علی رغم افزایش ثروت و قدرت از لحاظ اخلاقی و شخصیتی در جوهره انسانیت سقوط کردند. چرا که عقل را در مسیر صحیح استفاده نکردند و آن را در رسیدن به مطامع دنیا به کار گرفتند. از نظر قرآن هم این افراد امیدی به نجاتشان نیست.
«أفرأیت من اتخذ الهه هواه و اضله اللّه علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوة، فمن یهدیه من بعد اللّه، أفلا تذکرون.»(سوره جاثیه، آیه 23)
ای رسول خدا! آیا نمی بینی آن را که هوای نفس خویش را خدای خود قرار داده و خدا او را با علم (پس از اتمام حجت) گمراه می سازد و بر گوش و دلش مهر می زند و بر دیده اش پرده ای می افکند، پس چه کسی بعد از خدا او را هدایت خواهد کرد آیا پند نمی گیرید؟
بنابراین عقل مدنظر در مکاتب غربی در خوشبینانه ترین حالت از سقوط انسان ممانعت می کند اما کمالی درپی ندارد. اگر قرار بود این عقل به تنهایی کمال ببخشد، دیگر ارسال رسل و انزال کتب آسمانی چه معنایی داشت؟ اما در نگاه بدبینانه این عقل با شهوت پرستی و هواپرستی خلط شده و سقوط انسان را در پی خواهد داشت.
آیا می توان بحران هویت امروز بشر را ناشی از بی دقتی در کارکرد و کابرد عقل دانست؟
اگر انسان راه سعادت خویش را در این عقل بشری ناقص دنبال کند، به جایی می رسد که بشر امروز رسیده یعنی دچار بحران هویت، ناکامی و سرخوردگی شده و دریچه مطمئنی به سوی دین ندارد. یعنی فضای جوامع به گونه ای بسترساری شده، که گرایش افراد به دین را مانع می شوند. امروز به عقل مستقل از دین که سست است، یا تفکر محضی که تکیه گاه مستحکمی ندارد، اتکا شده؛ در تفکر قرآنی، انسان باید با استفاده از قدرت اندیشه خود سعی کند جهان را خوب بشناسد و هم خدا را. در این صورت این انسان به مقام علم، اطمینان و یقین می رسد و قطعا انسان دینداری خواهد بود. بنابراین انسان باید به خودشناسی، جهان شناسی و خداشناسی روی بیاورد و تابع فرامین الهی باشد ولی اگر انسان عقل خود را به معاش و حیله هایی که به اهداف این دنیایی می رساند، منحصر کند و بشود انسانی زیرک و عاقل در کسب درآمد و رسیدن به قدرت و ثروت، دچار بحران هویت شده و وقتی بر خلاف فطرتش در پی دنیاگرایی محض می رود، در واقع به جنگ فطرت رفته و دچار بحران هویت می شود. این است که بشر امروز می رود به سوی همجنس بازی و انسان خواری و پدیده هایی که دور از شان انسان است.
پایان پیام/
نظر شما