مروری بر اندیشه های سیاسی شهید بهشتی

برخلاف بدبین‌ها که معتقدند انسان موجودی بدسرشت و شرور است شهید بهشتی می‌گوید: "فطرت و خمیرمایه سرشت انسان نه تنها با حق سرجنگ ندارد، بلکه با حق پیوندی اصیل دارد."

خبرگزاری شبستان: شهید بهشتی در سالهای پیش از انقلاب در عرصه های علمی، فرهنگی و بسیار فعال بودند؛ در این مدت، چندین بار توسط ساواک دستگیر و روانه زندان شدند. در آذرماه 1357 به فرمان امام خمینی رحمه الله شورای انقلاب را تشکیل داده و پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره به عنوان ایدئولوگ در صحنه های سیاسی، اجتماعی به فعالیت می پرداختند. حزب جمهوری اسلامی را با هدف تربیت و شناسایی نخبگان سیاسی فرهنگی پایه گذاری نموده و در تدوین قانون اساسی به عنوان نایب رئیس مجلس خبرگان ایفای نقش می کردند. پس از استعفای دولت موقت در سال 1358، مدتی به عنوان وزیر دادگستری و سپس، از سوی امام خمینی رحمه الله به ریاست دیوان عالی کشور منصوب گردیدند. وی سرانجام در حین انجام وظیفه در این سمت بود که در شامگاه 7 تیر سال 1360 در حین سخنرانی در تالار حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار ساختمان حزب توسط منافقین به همراه کاروان 72 نفره خود به خیل عظیم شهدای کربلا پیوست. جا دارد که به همین فراخور مروری هرچند کوتاه بر اندیشه های سیاسی این شهید بزرگوار داشته باشیم.
وجوب تحکیم پایه های نظام اسلامی
فعالیت‌ها و اقدامات سرنوشت‌ساز وی در شورای انقلاب حکایت از تلاش شهید بهشتی در برپایی یک انقلاب کاملاً دینی داشت؛ پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هجوم مکتب‌های مختلف فکری بشدت نظام نوپای اسلامی را تهدید می‌کرد و در این زمینه نیز نقش شهید بهشتی به منزله یک متفکر، بسیار چشمگیر و برجسته بود، به‌گونه‌ای که پس از امام خمینی (ره) و شهادت زودهنگام شهید مطهری، مسئولیت مهم دفاع از اندیشه‌های اسلام و تحکیم پایه‌های فکری نظام برعهده شهید بهشتی بود.
اقدامات شهید بهشتی چون تشکیل حزب جمهوری اسلامی با هدف مبارزه سیاسی با تحرکات گروه‌های سیاسی، اقدامات زیربنایی او در قوه قضائیه ، انسجام بخشی به مدیریت اسلامی کشور و مبارزه با لیبرال‌ها و نیروهای التقاطی در تدوین قانون اساسی، همگی در بخش دفاع از دستاوردهای انقلاب تحسین‌برانگیز بود و فتنه‌انگیزی گروه‌های سیاسی و تحریکات شدید گروه‌های قومگرا در مناطق قومی که با هدایت سفارت امریکا در جهت مخالفت با نظام اسلامی سامان داده شده بود، شهید بهشتی و یارانش را در خط اول مبارزه با این جریانات داخلی منسجم کرد. در شرایط بسیار حساس و خطرناک جنگ تحمیلی نیز که پای دولت مداخله‌‌گر بعث عراق و دولت‌های عربی حامی او به ایران کشانده شد، شهید بهشتی مانند کوهی مقاوم در جبهه و پشت جبهه حضور داشت که حضرت امام(ره) نیز وی را یک ملت برای ملت ما خواندند؛ چرا که شهید بهشتی رسالت یک ملت را انجام می‌داد.
شرور نبودن سرشت انسان
یلسوف و اندیشمند سیاسی در فلسفه سیاسی خود باید به این مسئله که ماهیت طبع انسان چیست؟ پاسخ دهد. به عبارتی برای شناخت اندیشه‌های سیاسی یک فرد، باید به این مسئله توجه کنیم که: مبانی فکری‌اش در مورد انسان چیست؟ و کلا انسان‌شناسی او چگونه است؟
اگر هابز، انسان را ذاتا شرور می‌داند، در مقابل جان لاک انسان را طبعا غیرشرور معرفی می‌کند. این مبنا در آرای سیاسی هر دو فیلسوف تأثیر عمیق گذاشت. هابز به دلیل آن مبنا، به «دولت مطلقه» رسید، ولی «لاک» به دولت «مشروطه». استدلال هابز این بود که اگر قدرت مطلقه از حکم گرفته شود، انسان به مرحله طبیعی خود باز می‌گردد و گرگ همدیگر می‌شوند. اما استدلال لاک که به انسان خوش‌بین است، این بود که در دولت مشروطه حقوق انسان رعایت می‌شود، و حاکم هر کاری را نمی‌تواند در جامعه سیاسی به مرحله جرا درآورد، زیرا انسان به دلیل طبع درست خود، در مرحله جامعه سیاسی به وضع طبیعی که هرج و مرج است باز نمی‌گردد.
شهید بهشتی انسان را از دو دیدگاه مورد شناسایی قرار داده است: عقل و وحی به طور کلی، انسان در دستگاه فکری او، مخلوقی حق‌گرا و کمال‌جو است: یعنی این استعداد و قابلیت در او وجود دارد که در مدار حق قرار گیرد و با باطل مقابله کند. وی در معرفی انسان می‌گوید: این موجود از خمیر مایه‌ای برخوردار است که به راحتی می‌تواند با حق مطلق سازگاری کند. فطرت او طوری است که حق‌گرایی را در وجودش طبیعی می‌نماید. شهید بهشتی در این باره معتقد است: انسان با حق سازگاری دارد. بر خلاف بدبین‌ها که معتقدند انسان موجودی بدسرشت و شرور است. وی می‌گوید:
"فطرت و خمیرمایه سرشت انسان نه تنها با حق سرجنگ ندارد، بلکه با حق پیوندی اصیل دارد."
آزادی و آگاهی
در عرصة بنیان معرفتی و عقلانیت، از نگاه وی اسلام برای عقل بشری نقشی مهم و تعیین‌کننده در شناخت راه انسان ایفا می‌کند. با این همه، عقل بشری (قوة تحلیلگر شناخت در انسان) می‌پذیرد که در قلمرو‌هایی از شناخت حقیقت ناتوان است و از همین روی، از استفاده از منبع شناختی پرتوافکن‌تر به نام وحی استقبال می‌کند. عقل و وحی هم دارای میدان‌های اختصاصی هستند و هم میدان مشترک. بنابراین، اسلام از این جهت با لیبرالیسم ناسازگار است.
در بعد فردگرایی لیبرالیسم، اسلام در عین حال که برای فرد انسانی منزلت و نقشی قائل است که نباید در سایة توجه به اهمیت نقش جامعه در ساخته‌شدن هویت او محو شود، اما نه مانند لیبرالیسم (کلاسیک) برای فردگرایی مطلق و نه مانند سوسیالیسم برای جمع‌گرایی مطلق اصالت قائل است. از دیدگاه شهید بهشتی، اسلام به اصالت آمیختۀ فرد و جمع برای انسان و جامعۀ انسانی معتقد است.
در رابطه با منظومۀ ارزش‌ها، نقدی که شهید بهشتی بر لیبرالیسم وارد می‌کند،بی‌توجهی به اهمیت ضرورت همراهی عدالت با آزادی است. دیدیم که از دیدگاه وی، آزادی، به مفهوم حق انتخابگری، اصلی‌ترین وجه‌ممیزۀ انسان از موجودات دیگر است. آزادی و آگاهی دو پیش‌شرط انتخابگری، و مسئولیت پیامد آن برای انسان است. بنابراین، از این منظر، اندیشۀ شهید بهشتی با مفهوم لیبرالی انسان سازگار است. اما از آنجا که این آزادی باید برای همه اعضای جامعه فراهم باشد، توجه به عدالت اجتماعی و اقتصادی در کنار توجه به پاسداشت آزادی‌های بنیادین انسان، ضروری است. پیامد چنین نگاهی، پذیرش محدودیت‌هایی برای آزادی بی‌حدوحصری است که لیبرالیسم کلاسیک در حوزة اقتصاد و بازار آزاد قائل است.
نویسنده: حدیث اقبال
پایان پیام/

 

کد خبر 268121

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha