خبرگزاری شبستان، شیخ شهاب الدین سهروردی در سال533 شمسی در قریه سهرورد زنجان به دنیا آمد. وی حکمت و اصول فقه را نزد مجدالدین جیلی استاد فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و به قوت ذکا، وحدت ذهن و نیک اندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت. سهروردی پس از تکمیل تحصیلات به اصفهان رفت تا نزد ظهیرالدین فارسی، علم منطق را بیاموزد. او در همین شهر بود که برای نخستین بار با افکار ابن سینا آشنا شد و پس از مدتی تسلط خاصی بر آن پیدا کرد. وی پس از اتمام تحصیلات رو به عرفان و سلوک معنوی آورد و به سفر در داخل ایران پرداخت و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد و بسیار مجذوب آنان شد. شیخ در جریان سفرهایش مدتی با جماعت صوفیه هم کلام شد و به مجاهدت نفس و ریاضت مشغول شد. در همین دوره بود که به راه تصوف افتاد و دورههای درازی را به اعتکاف و عبادت و تأمل گذراند. هنگامی که سفرهای سهروردی گسترده تر شده بود به آناتولی رسید و از آنجا به حلب سوریه رفت. در همان شهر با ملک ظاهر، پسر صلاح الدین ایوبی، دیداد کرد. ملک ظاهر شیفته شیخ شده و مقدمش را گرامی داشت و از او خواست که در آن جا بماند.سهروردی پذیرفت و درس و بحث خود را در مدرسه حلاویه آغاز کرد. در همین مدرسه بود که شاگرد و پیرو وفادارش شمس الدین شهرزوری به او پیوست. شیخ همیشه در بیان مسائل، به خصوص احکام و مسائل مربوط به دین بیباک بود و همین صراحت بیان او بود که سرانجام فقهای قشری عامه علیه او شوریدند، او را مرتد خوانده و سخنانش را خلاف اصول دین دانستند. این کینه و عناد تا جایی رسید که ملک ظاهر را تشویق به قتل او کردند. اما ملک ظاهر نمیپذیرفت و به خواست آنان توجهی نمی کرد. سرانجام صلاحالدین ایوبی در نامهای از پسرش خواست به دلیل برخی ملاحظات سیاسی شیخ را به قتل برساند اما فقها با ارسال شکوائیه به صلاح الدین ایوبی او را مجاب کردند که فرمان قتل شیخ را صادر کند. بدین ترتیب شیخ را زندانی کردند و در سن 37 سالگی به قتل رساندند. جنازه شیخ را در روز جمعه آخر ذیالحجه سال 587 قمری از زندان بیرون آوردند. به مناسبت روز بزرگداشت شیخ اشراق در گفتگو با دکتر محمد فنایی اشکوری، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) به بررسی ابعادی از اندیشه وی پرداختیم که اکنون از نظر شما می گذرد:
ویژگی شخصیتی و اندیشه سهروردی چه بوده که او را از سایر فلاسفه اسلامی به نوعی متمایز می کند؟
یکی از خصوصیاتی که سهروردی را از پیشینیانش متمایز می کند، این است که سهروردی خود را محدود و منحصر به فلسفه رایجی که در جهان اسلام وجود داشته نکرده است. فلسفه رایج در جهان اسلام، همان فلسفه ارسطویی یا مشائی بوده است که توسط کسانی مانند یعقوب بن اسحاق کندی، فارابی، ابن سینا و ... شرح و بسط داده شده و البته پیشرفت کرده است و صورت اسلامی به آن داده شده است، ولی خطوط کلی تفکر در فلسفه مشائی که پیش از سهروردی جریان داشته است، همان تفکر ارسطویی بود که ویژگی آن این بوده که تنها راه و یا مهمترین راه برای کسب معرفت را عقل می دانستند. پای بندی به عقل و منطق و اکتفا به آن مهمترین ویژگی فلسفه ارسطویی است. در فلسفه اسلامی البته این امر، کمی تعدیل شده است. می بینید که فارابی و ابن سینا به متون دینی و دریافت های عرفانی توجه دارند ولی اینها فرعی است. اصل استخوان بندی و اسکلت فلسفه آنها همان فلسفه مشائی عقلی است. از سوی دیگر متکلمان بودند که عمدتا نقل گرا و نص گرا بودند و علم کلام رایج و گرایش کلامی حاکم هم همان گرایش اشعری بود و گروه سوم، عرفا بودند که به تفکر فلسفی چندان اعتنایی نداشتند و بسیاری از صوفیه حتی به متون دینی هم برای آنها محوریت نداشته است. سهروردی کوشش کرد که خود را به یکی از این روش ها (کلامی، صوفیانه یا مشائی) محدود نکند بلکه به این نتیجه رسید که راه وصول به معرفت منحصر به عقل نیست و عقل تنها راه و برترین راه برای کسب معرفت نیست.
برای سهروردی، اشراق و شهودی که از راه تهذیب نفس حاصل می شود راه اصلی معرفت است، اما معرفت اشراقی نه تنها ناسازگار با شناخت عقلی نیست بلکه مؤید به تأیید عقل است. به نظر سهروردی حکیم کسی است که از هر دو روش استفاده کند؛ هم روش عقلی و هم روش اشراقی. سهروردی می گوید کسی که از روش عقلی به تنهایی استفاده می کند یا از روش های اشراقی به تنهایی استفاده می کند مانند این است که یک چشمش بینا و چشم دیگرش نابیناست. اما کسی که هر دو چشمش بیناست و ذوالعینین است؛ هم از عقل استفاده می کند و هم از اشراق و شهود. بنابراین حکیم کسی است که برخوردار از هر دو موهبت باشد.
چرا سهروردی به اشراق توجه پیدا می کند؟
علاوه بر ویژگی های شخصیتی او یعنی اهل سیر و سلوک و تأملات باطنی بوده اهل مراقبه و تزکیه نفس نیز بوده، یعنی علاوه بر اینها او به منابع اشراقی دسترسی داشته یعنی به آثار افلاطون دسترسی داشته است. برای سهروردی، مهمترین فیلسوف افلاطون است برعکس مشائیان که بیشتر به ارسطو متمرکز هستند. سهروردی اعتقاد دارد حکمای پیشین که در رأی آنها افلاطون است و حتی قبل از افلاطون کسانی مانند فیثاغورث، همه مشرب اشراقی داشتند و آنها این مشرب را از انبیاء آموختند. اینها در ادامه راه انبیاء بودند و در واقع شاگردان انبیاء بودند. از سوی دیگر سهروردی، به حکمت حکمای ایرانی یا حکمای خسروانی یا حکمای پهلوی دسترسی داشته است. سهروردی اعتقاد دارد و در کتاب هایش به تفصیل بحث کرده است که حکمت حکمای ایران باستان، حکمت اشراقی و ذوقی بوده است و اندیشه های اشراقی حکمای ایرانی را شرح و توضیح می دهد. نظامی که می سازد تلفیق یا برگرفته از فلسفه مشائی ابن سینا و فارابی و پیش از آنها ارسطو و همین طور افلاطون و حکمت خسروانی ایران باستان و البته عرفان اسلامی است. او از مجموع اینها استفاده می کند و یک نظام اشراقی را تأسیس می کند که در واقع بهره مند از عقل و اشراق است. یکی از ابعاد فلسفه سهروردی رسیدن به یک چنین نظامی نقد فلسفه مشائی است. فلسفه به طور کلی در آن زمان، فلسفه مشائی بوده، مورد هجوم و انتقاد گروه های مختلفی از جمله ظاهرگرایان، نص گرایان، کسانی مانند ابن تیمیه و همین طور غزالی بود. کتاب غزالی در این زمینه مشهور است که فلسفه را به طور کلی رد و ابن سینا را تکفیر می کند. با این روند فلسفه در جهان عرب و اهل تسنن از بین می رود.
سهروردی هم به نقد فلسفه مشائی می پردازد اما نقد فیلسوفانه نه نقد متکلمانه. سهروردی، فلسفه مشائی را رد نمی کند و فلاسفه را تکفیر نمی کند بلکه ضعف های آنها را نشان می دهد و برای تکمیل آن راه حل پیشنهاد می دهد یعنی بهترین مواجهه (مواجهه انتقادی و سازنده، نه مواجهه تخریبی و تکفیری) را با فلسفه پیش از خودش می کند. این نقد زمینه و بستری بوده تا حکمت مورد نظر خودش که حکومت اشراقی است را عرضه کند.
برخی منتقدین سهروردی، معتقدند آنچه که او آورده مباحث عرفانی است نه فلسفه، در واقع او فلسفه را از منطق دور و به عرفان نزدیک کرده است. اولا به نظر شما آیا این عقیده درست است، اگر درست است باعث ضعف فلسفه شده است یا خیر؟!
اصولا سهروردی جدایی میان فلسفه و عرفان را نمی پذیرد، چون پروژه سهروردی این است که عرفان و فلسفه را یکی کند. نه اینکه عرفان را بگیرد و فلسفه را کنار بزند یا فلسفه را بگیرد و عرفان را کنار بزند. معتقد است این دو با هم می توانند یک حکمت معقول و حکمتی که شایسته نام حکمت باشد را عرضه کنند. در واقع کاری که او می کند مثل کار عرفای دیگر همچون بایزید و جنید و دیگران نیست. سهروردی دعاوی و دریافت های عرفانی را تا مقداری که در آن زمان برای او میسر بوده برهانی می کند. سهروردی می گوید من هیچ ادعایی نمی کنم مگر اینکه برایش برهانی بیاورم و هیچ مطلبی را مطرح نمی کنم مگر اینکه شهود کرده باشم یعنی هم شهود قلبی و هم برهان عقلی، هر دو را ضروری و لازم می داند برای معرفت حقیقی. هیچ کدام را به نفع دیگری کنار نمی زند.
به همین منظور می بینیم که در بخش نخست کتاب مهم و اصلی اش بنام «حکمة الاشراق»، سهروردی فصل مفصلی را در مورد منطق می آورد که در باب منطق هم نوآوری هایی دارد یعنی منطق ارسطویی و ابن سینا را یکجا نمی پذیرد البته چارچوب اصلی را می پذیرد ولی بعضی از عناصر آن را تغییر می دهد و حتی اصطلاحات منطق را عوض می کند و این نشان می دهد که سهروردی با اینکه اشراقی است شدیدا به منطق و تفکر عقلی پایبند و معتقد است.
سهروردی برای انسان معاصر و امروز چه افراد عامی و چه افرادی که در حوزه فلسفه دستی دارند، چه اندیشه و رهاوردی دارد؟
همان طوری که عرض کردم، کاری که سهروردی انجام داد، در واقع یک انقلاب بود در زمان خودش و کار سهروردی آن قدر مهم بود که در واقع حکمت متعالیه ملاصدرا، ادامه کار سهروردی است. می توان گفت ملاصدرا یک حکیم اشراقی است یعنی در امتداد فلسفه اشراق سهروردی حرکت کرده است و البته خیلی پیش رفته است و جایی که ملاصدرا رسیده و فاصله ای که او با فلسفه سهروردی ارائه داده، فاصله بسیار زیادی است یعنی ملاصدرا فلسفه را وارد مرحله جدیدی کرده است ولی در همان مسیری حرکت کرده است که سهروردی آن را تأسیس و بنا کرده است و همان را ادامه داده است. حکمت متعالیه هم به منابع مختلف معتقد است و از منابع مختلف تغذیه می کند. از عقل، عرفان، دین، شریعت تغذیه می کند. یکی از تفاوت های ملاصدرا با سهروردی این است که ملاصدرا بیشتر از منابع دینی بهره می برد. تفسیر قرآن و تفسیر احادیث ملاصدرا در دسترس است. در کنار تفکر عقلی و تهذیب نفس اشراقی در حکمت او معارف شرعی هم جایگاه بلندی دارد، البته در سهروردی هم معارف شرعی وجود دارد اما نه به گستردگی و عمق ملاصدرا.
فلسفه ملاصدرا پس از او حاکم شده و تا امروز ادامه دارد. این فلسفه، امروزه فلسفه رایج و غالب و حاکم در جامعه ماست. این امر یکی از برکات راهی است که سهروردی گشوده است. در واقع سهروردی برای متفکران امروز و برای همیشه تاریخ اهمیت دارد. از آن جهت که انسان را محدود به یک بعد عقلی یا اشراقی نکرده است هم به بعد قلبی، اشراقی و شهودی انسان توجه کرده است و هم به بعد عقلانی او و این یک امر فرازمان است و اختصاص به یک دوره خاصی ندارد. در همه دوره اینها اهمیت دارد. یک ویژگی مهم سهروردی، زبان و ادبیات سهروردی است. سهروردی هم در ادبیات عربی (نوشتار عربی) چیره دست است و آثارش شاهکار است و هم در نگارش فارسی. اصلا او بنیانگذار سبکی در نگارش فارسی است. رساله های فارسی او که عمدتا حالت رمزی و اسرارآمیز دارند مثل آواز پر جبرئیل، روزی با جماعت صوفیان و رساله های مختلفی که دکتر سیدحسین نصر در جلد سوم مجموعه مصنفات شیخ اشراق، آنها را گردآوری کرده، هم یک سبک تفکر را که همان در واقع همان تفکر رمزی و اسرارآمیز است مطرح کرده و هم یک شیوه خاص ادبی را تأسیس و ارائه داده که برای زبان و ادبیات فارسی بسیار اهمیت دارد.
می دانید هانری کربن، مستشرق بلندآوازه و مهم فرانسوی، بسیار مجذوب سهروردی است و به او عشق می ورزید و بخش مهمی از عمر خود را صرف معرفی و تحلیل و ترجمه آثار سهروردی به جهان غرب کرده است و این نشان می دهد نه تنها برای جهان اسلام و ایران، بلکه دنیای غرب هم سهروردی جذاب است و می تواند مورد توجه قرار گیرد.
پایان پیام/
نظر شما