به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از هفته نامه اوگونیوک اوضاع مصر در آستانه جنگ داخلی قرار دارد. مشکل بتوان فرجام این تحولات را پیش بینی کرد. در این شرایط روشن است که برخورد محتاطانه روسیه با مسایل خاورمیانه نتایج بهتری را به دنبال داشته است تا تلاش برای «سوار شدن بر تحولات».
وقتی اوایل سال 2011 رژیم حسنی مبارک که یک رژیم جاویدان به نظر میآمد، سقوط کرد، روسیه با واکنش آهسته خود به این رویدادها تمام جهان را شگفت زده کرد. رئیس جمهور چندین ساله مصر هرگز دوست بزرگ مسکو نبوده و همیشه به واشنگتن صد در صد وفادار بود و لذا کرملین و وزارت امور خارجه روسیه دلیلی نداشتند که برای او اشک بریزند. ولی مخالفت عمومی با انقلابها که یکی از مشخصات اخلاقی محافل حاکم فعلی روسیه است، مانع از آن شد که مسکو از این پیروزی اراده ملت استقبال کند. در آن زمان غربیها و عربها شانه بالا انداخته و با لحن سرزنشآمیز می گفتند که روسیه نباید تا این حد انعطاف ناپذیر باشد و باید به فکر آینده باشد. طبق معمول، تعبیر آمریکایی از این وضع رنگارنگ تر بود. آنها اعلام کردند که روسیه «طرف عوضی تاریخ» را گرفته و به همین علت نسبت به پیشرفت جهشی دمکراتیک در خاورمیانه احتیاط از خود نشان میدهد.
ولی تاریخ حیلهگر است و »طرف درست» خود را به سرعت عوض میکند. همان ژنرالها رئیس جمهور منتخب مردم را از قدرت برکنار کردند که دو سال و نیم پیش از دست دیکتاتور غیر مذهبی رها شدند. با وجود اینکه ما شاهد کودتای کلاسیک نظامی هستیم، همه سعی میکنند از بر زبان آوردن این اصطلاح خودداری کنند زیرا در این صورت کار نظامیان می تواند به عنوان »طرف عوضی تاریخ» تعبیر شود. البته آینده روشن نیست و نمی توان از حالا حدس زد تا شش ماه دیگر کدام نیروها مبین اراده ملت خواهند بود.
سیاست روسیه در منطقه خاورمیانه موضوع بحث دائمی است. آیا مسکو در این منطقه منافع مشخص دارد و اینکه نقش مسکو در این منطقه کدام است؟
این سیاست را می توان به طور مشروط به دو قسمت ترکیبی تقسیم کرد یعنی سیاست نسبت به کشورهایی که با خطر تجاوز خارجی روبرو می شوند و نسبت به دولتهایی که مسایل آنها در حدود مرزهای ملی حل می شوند (البته دسته دوم کشورها هم مشروط است زیرا هر مرز امروزی شفاف است ولی با این حال درجه مداخله یکسان نیست). در دسته اول لیبی و سوریه قرار دارند و در دسته دوم مصر، تونس و یمن.
روسیه در مورد اول بیشتر نگران رعایت حق حاکمیت کشورهاست که مفهوم اساسی مناسبات بین الملل است. انحراف ناگهانی مسکو از موضع گیری سنتی عدم مداخله در جریان جنگ لیبی نه سرآغاز گرایش جدید بلکه عامل تشدید موضع گیری روسیه در مرحله بعدی شد. صرف نظر از ملاحظاتی که دمیتری مدودف ضمن اتخاذ تصمیم درباره عدم ممانعت از تجاوز نظامی در نظر داشت، نتیجه رفتار او به همه نشان داد که این حرکت اشتباه بود. خط مشی روسیه در زمینه سوریه که طی 2.5 سال اخیر به اندازه یک وجب جابجا نشده است، باید «یک بار و برای همیشه» نشان دهد که این الگوی رفتاری که نیروهای خارجی تصمیم بگیرند چه کسی در جنگ داخلی حق دارد و سپس به طرف «حق دار» کمک کنند پیروز شود، بیش از این عملی نخواهد شد.
این شیوه عمل به خاور میانه ربطی ندارد. برای روسیه مهم است که در هر جای دنیا تأکید کند که این گونه مناقشات باید بدون مداخله آشکار خارجی حل و فصل شوند. مهم نیست این امر بر چشم انداز حضور روسیه در منطقه چه اثری خواهد گذاشت. فدراسیون روسیه بر خلاف اتحاد شوروی تمام کره زمین را میدان بازی خود محسوب نمی کند و سعی نمی کند کاری بکند که آمریکا را در تنگنا گذاشته و بخشی از حوزه نفوذ آن را به خود اختصاص دهد. یکی از اشتباهات رایج این است که روسیه در سوریه به صورت آگاهانه و هدفمند به طور اصولی با ایالات متحده مقابله می کند. البته رفتار روسیه واقعاً اصولی است ولی این اصول با اعتقاد عمیق به اشتباه بودن برخورد غرب با مسأله ارتباط دارد. لذا نمیتوان انتظار داشت که موضع گیری روسیه تحت تأثیر استدلالهای کاربردی و حسابگرانه (که «او را در هر حال سرنگون میکنند ولی شما دست از پا درازتر می مانید») تغییر کند. روسیه ترجیح میدهد در این مورد مشخص ببازد ولی از خط مشخص رفتار خود منحرف نشود. عجیب است ولی این پافشاری بازتاب مثبتی پیدا میکند. در ایالات متحده و اتحادیه اروپا بیش از پیش گفته میشود که وجود این راهبرد (که به عقیده اروپاییها و آمریکاییها از بیخ و بن نادرست است ولی پیگیرانه است) از فقدان هر گونه راهبرد در رفتار واشنگتن و پایتختهای اروپا بهتر است.
امتیاز موضع گیری روسیه در خاور میانه نسبت به ایالات متحده بدان است که روسیه میتواند هر آن این منطقه را ترک کند. چنین هدفی مطرح نمیشود و اگر امکان حفظ حضور روسیه در منطقه وجود داشته باشد، چه از این بهتر. ولی اگر ادامه حضور غیر ممکن باشد، هیچ فاجعه ای برای سیاست خارجی روسیه اتفاق نخواهد افتاد زیرا روسیه اکنون بیش از پیش در مناطق مجاور اورآسیایی متمرکز می شود. ولی آمریکا نمی تواند این نوع رفتار را به خود اجازه دهد زیرا رفتار آن به مسایل انرژی، منافع اسراییل و مسأله ایران وابسته است که حل و فصل این مسأله بر چهره آمریکا به عنوان رهبر جهان اثر تعیین کننده ای می گذارد. در این شرایط واشنگتن مجبور است مرتباً سعی کند »طرف درست تاریخ» را که همیشه از دست آن می رود، پیدا کند.
روسیه حوادث خاور میانه و از جمله تحولات »صلح جویانه» مصر را از زاویه تجربه ویژه خود طی یک ربع قرن اخیر در نظر می گیرد. جامعه معاصر روسی به انقلاب اعتقاد ندارد زیرا تکانهای بسیار زیادی را تجربه کرده و متوجه شده است که در نتیجه همه این تکان ها چیزی جز نومیدی از خیالهای واهی گذشته باقی نمانده است. فعلاً هم محافل بالا شریک ارزش ثبات هستند و هم اقشار عادی جامعه. ناظر روس بدون همدردی به شور و شوق تودههای مردم کشورهای عربی می نگرد زیرا میفهمد عاقبت چه میشود. رهبران کشور قطعاً مخالف همه انقلابها هستند زیرا همیشه انتقال آنها به سرزمین روسیه را در ذهن خود مجسم میکنند. به همین علت در روسیه بحث درباره »طرفین تاریخ» در بهترین فرصت احساساتی چون طعنه و تمسخر سبب میشود. در واقع، نتایج اصلاحات در کشورهای »بهار عربی» دلیلی برای خوشبینی فراهم نکرده است.
ولی این بدان معنی نیست که روسیه به فکر این تحولات نباشد. معادلات خاور میانه به سرعت و به طور بازگشت ناپذیر تغییر میکند و فقط »مقصد» این تحولات روشن نیست. انقلاب اول مصر که پر جمعیت ترین کشور جهان عرب است که همیشه مد سیاسی این جهان را تعیین میکند، به معنی آغاز سریع توسعه طلبی اسلام سیاسی بود. اسلام سیاسی میتوانست به خارج از حدود منطقه تا مرزهای روسیه گسترش یابد. انقلاب دوم به ظاهر این گرایش را برگردانده است. موج تحولات رفت و آمد میکند و کشورهای جدید را دربر میگیرد. عوض شدن رئیس جمهور ایران، نمونه آن است که رژیم حاکم با مهارت زیادی فشار دیگ اجتماعی را کاهش داده و بخار تنش اجتماعی را رها نموده است. تظاهرات در ترکیه، رویداد ناگهانی و ناگواری برای مقامات خودپسند این کشور بود که حدود نفوذ آنها را مشخص کرد. در عراق رشد زورگویی و خطر تجزیه مشاهده می شود. سوریه نمونه بن بست خونینی است که هیچ یک از طرفین نمیتواند برنده شود یا عقب نشینی نماید. تونس نمونه مانورهای نسبتاً موفقیت آمیز اسلام گرایانی است که بر خلاف همفکران مصری خود فهمیدند که نادیده گرفتن اقلیتهای سیاسی راه خطرناکی است. در لیبی وضعیت تاریک و نومید کنندهای برقرار شده است.
یک سال پیش همه جا تأکید می شد که روسیه بر اثر بهار عربی باخته است. آخرین متحدان روسیه که از اتحاد شوروی به ارث مانده بودند، می روند در حالی که مسئولین جدید کشورهای عربی مخالف مسکو هستند و مسکو برای کشورهای بی طرف چیزی ندارد. ولی در حال حاضر اوضاع به صورت دیگری جلوه می کند. «تاریخچه موفقیت» انقلاب ها باعث نومیدی می شود. بشار اسد که سقوط رژیم او در سال 2011 پیشبینی می شد، مانند سابق روی کار است. ایران که مسکو را به حمایت از آن سرزنش می کنند، با وجود مشکلات داخلی و تحریمهای شدید اقتصادی مشغول بازی موفقیت آمیز خود بوده و با فشار از سوی غرب و جهان سنی مقابله می کند. مسکو و آنکارا با وجود اختلاف نظرهای شدید بر سر سوریه، با هم روابط حسنه ای دارند. تماسهای عملی با اسراییل حفظ شده و با وجود اختلاف ارزیابی ها از بعضی مسایل، طرفین با هم حسن تفاهم خوبی دارند. رژیمهای معتدل عربی هم که مدتهاست که در رابطه با »حماسه سوریه» شور و شوق چندانی ندارند و نگران انتقال بی ثباتی از سوریه به سرزمین خودشان هستند، موضع گیری روسیه را حد اقل منطقی می دانند.
روسیه امروز به عنوان نیروی محافظه کار با مسائل بین الملل برخورد می کند و بر این اعتقاد است که همه تغییرات در وضعیت جاری بار منفی دارد و اینکه اگر تغییرات صورت بگیرد، نباید آن را با شتاب ارزیابی کرده و در رابطه با آن اقدام کرد. روسیه ترجیح می دهد صبر کند. در عصر تحولات بی نظم همین بینش اوضاع سود بیشتری می دهد تا دوندگی بی وقفه در جهت حدس زدن »طرف درست جاده تاریخ».
نظر شما