خبرگزاری شبستان: قرآن کریم میفرماید : " هرگاه میخواهید وارد خانههایی بشوید از در آن خانهها و ارد شوید " . این دستور العمل ابتدا خیلی ساده و کوچک به نظر میرسد ، زیرا هر کسی برای خود این اندازه شعور و ادراک قائل هست که اگر خواست وارد محوطهای بشود ، از قبیل یک خانه مسکونی ، و یا یک اداره ، ببیند در آن خانه یا اداره کجاست و از در داخل شود نه از دیوار .ولی این یک قاعده و اصل کلی است ، انسان باید توجه داشته باشد که تنها خانه و یا اداره نیست که در ورودی و دیوارهای بلند دارد و راه ورود آن منحصرا آن یک یا چند در است ، اساسا زندگی و خوشبختی مانند یک محل و یک ساختمان که از خشت و گل بنا شده درهایی دارد و انسان باید اولا آن درها را بشناسد و ثانیا خود را عادت دهد که همیشه از راه راست و مستقیم و در ورودی زندگی وارد زندگی شود و خوشبختی را جستجو نماید . این قاعده که : " مپیچ از راه راست بر راه کج - چو درهست حاجت به دیوار نیست " یک قاعده کلی است در زندگی بشر ، چشم بصیرت میخواهد که راههای صحیح ورود در محوطه زندگی را بشناسد و پشت دیوار و حصار زندگی معطل و متحیر نماند .استاد شهید مطهری در کتاب "حکمتها و اندرزها" به مسائلی چون ارکان سعادت بشر وایمان و عمل صالح پرداخته است.
ارکان سعادت بشر
قرآن کریم در سوره کوچکی که به نام " سوره عصر " نامیده میشود ضمن تأکید با یک قسم میفرماید : " بشر جز با داشتن چهار خصلت زیانکار و بدبخت است : اول ایمان ، دوم عمل درست و صحیح ، سوم تشویق و وادار کردن افراد یکدیگر را به حق ، چهارم تشویق و توصیه افراد یکدیگر را به خویشتن داری و استقامت و صبر " . اینها چهار رکن و چهار ستون کاخ سعادت بشر میباشند .
رکن اول
اما رکن اول یعنی ایمان ، این رکن اساسی ترین رکن حیات انسانی است . انسان از آن جهت که انسان است نمیتواند بدون ایمان زندگی خوش و مقرون به آسایشی داشته باشد ، حرکات و فعالیتهای انسان همین قدر که از حدود خور و خواب و خشم و شهوت و لذتهای آنی تجاوز کرد نقطه اتکائی لازم دارد ، بدون آن نقطه اتکاء نه حرکات و فعالیتهای انسان نظم و انضباطی به خود میگیرد و نه مقرون به نشاط و رغبت خواهد بود . ما اگر حیوانی را مثلا اسبی یا گوسفند یا آهویی را در نظر بگیریم ، به طور وضوح احساس میکنیم که احتیاجی به آنچه ما آن را " ایمان " مینامیم ندارد ، زیراکارها و حرکتها و فعالیتهای این حیوان بسیار محدود و محصور است ، آب خوردنی است و علف خوردنی و جست و خیزی و حداکثر مراقبت فرزندی . هادی حیوان و محرک او و نقطه اتکاء او در این اعمال همان غریزه طبیعی ابتدایی وی است ، تشنه یا گرسنه میگردد ، بدون معطلی و بدون هیچ گونه تردید یا تزلزلی دنبال آب و علف خود میرود .
اگر فرزند آدم شعاع حرکات و کارهایش محدود بود به حرکات طبیعی و غریزی ، او نیز برای کارهای خود نقطه اتکائی جز غرایز اولی و طبیعی خود نداشت ، اما چه باید کرد که شعاع اعمال و حرکات لازم و ضروری فرزند آدم خیلی طولانی تر از اینهاست ، به جهت اینکه اولین چیزی که انسان را با حیوان فرق میگذارد این است که زندگی وی اجتماعی است ، زندگی اجتماعی سبب شده که انسان از وجود دیگران بهرههای بی حساب ببرد و به همین دلیل وظایف و تکالیفی در برابر جامعه که در سایه وی بهره بی حساب میبرد به عهده دارد . آنجا که پای انجام وظایف و تکالیف اجتماعی است دیگر غریزه و طبیعت حکمفرما نیست و آن سهولت و آسانی و بلکه لذت و بهجتی که در انجام کارهای طبیعی هست در اینجا وجود ندارد ، در اینجا بشر فقط سنگینی بار وظیفه و تکلیف را روی دوش خود احساس میکند ، بالاتر اینکه احساس میکند که انجام وظیفه و تکلیف در بسیاری از موارد بر خلاف طبیعت و میل و غریزه شخصی است ، وظیفه از او راستی و امانت و فداکاری و انصاف و عدالت و تقوا و عفت و پاکدامنی میخواهد و طبیعت شخصی وی بر عکس حکم میکند که برای جلب لذت و منفعت شخصی دروغ فضایل راضی سازد بتواند از عهده بر آید . این نقطه اتکاء همان است که " ایمان " نامیده میشود ، همان رکن اول از چهار رکن سعادت بشر است که قرآن مجید ذکر کرده است .
رکن دوم
رکن دوم ، عمل صحیح و شایسته است . ممکن است مردمی ایمان داشته باشند اما عمل صحیح نداشته باشند . ابتدا تصور این مطلب مشکل به نظر میرسد که چگونه ممکن است که ایمان باشد و تجلیات وی که عمل صالح است نبوده باشد .اما نباید تعجب کرد ، زیرا گاهی مردمی ایمان به مبادی عالیه دارند ، به خدا و پیغمبران و کتب آسمانی و اولیاء دین اعتقاد و ایمان دارند ولی در اثر بعضی انحرافات و اشتباهات گمان میکنند که تنها ایمان داشتن کافی است و عمل اهمیت چندانی ندارد ، و یا ممکن است مردمی عمل بکنند و عملشان متکی به ایمان و عقیده باشد ولی در تشخیص عمل اشتباه کرده باشند ، یعنی یک سلسله اعمال را به حکم ایمان و عقیده خود انجام بدهند که هیچ اثر و فایدهای بر آن اعمال مترتب نگردد . چه بسیار دیده میشود که مردمی از روی عقیده و ایمان زحمتها میکشند و تلاشها میکنند اما بیهوده ، کوچک ترین اثر نیکی بر اعمال اینها مترتب نیست .
رکن سوم
رکن سوم سعادت بشر عبارت است از تشویق و تحریک افراد یکدیگر را به ملازمت ایمان و حق و عمل شایسته . افراد جامعه نه تنها بایست ایمان داشته باشند و نیکو عمل کنند بلکه باید به انواع وسایل قولی و عملی یکدیگر را به ایمان و عمل صالح توصیه و تشویق کنند ، جامعه خود را باید طوری بسازند که دائما افراد ، تحت تلقین کارهای خیر واقع گردند ، نه آنکه خدای ناخواسته وضع جامعه به صورتی در آید که افراد دائما تحت تلقین بدکاری و فساد قرار گیرند .
رکن چهارم
رکن چهارم ، توصیه و تشویق به صبر و استقامت و پایمردی است . چرخ روزگار همیشه بر وفق مراد اشخاص نمیگردد و تند باد حوادث همواره در جهت موافق حرکت کشتی حرکت نمیکند ، باید در مقابل حوادث و ناملایمات ایستادگی و پایداری کرد و باید افراد دائما یکدیگر را به صبر و استقامت و پایداری توصیه و تشویق کنند . قرآن کریم میفرماید : " اگر مردم بر راه حق استقامت بورزند ما از دریای رحمت خود آب فراوان نصیب ایشان خواهیم کرد ".
ایمان و عمل صالح
در قرآن کریم بعضی کلمات و جملهها زیاد مکرر شده به طوری که آن کلمات و آن جمله ها با آن ترکیب مخصوص زبانزد عموم و معروف شده ، از جمله کلمات و ترکیباتی که مکرر ذکر شده " ایمان و عمل صالح " است که با ترکیب " « الذین امنوا و عملوا الصالحات »" آمده است . از اینجا میتوان فهمید که این کتاب مقدس آسمانی تا چه اندازه سعادت بشر را در گرو این دو چیز میشمارد : ایمان و عمل صالح . البته قرآن کریم که همواره از ایمان دم میزند هر ایمانی را منظور نمیدارد ، مقصود قرآن از " ایمان "ایمان به ذات اقدس ربوبی است که ایمان به او ایمان به همه حقایق عالم است .
اولا ، بدون تردید یکی از ارکان زندگی بشر این است که به چیزی ایمان داشته باشد و به اصلی متکی باشد و چیزی را حقیقت بپندارد و در مقابل او تسلیم باشد . بدترین حالات بشر این است که نتواند به چیزی ایمان بیاورد و در مقابل حقیقتی تسلیم شود ، افکار و احساساتی پریشان و نا منظم داشته باشد و تمام جهان را مانند افکار و احساسات خود آشفته و بی نظم و بی حساب فرض کند .
در درجه دوم ، آن امری که مورد ایمان انسان است خوب است مقدس و عالی باشد که آدمی شایسته بداند در مقابل او خضوع کند و به خاطر او فداکاری و جانفشانی نماید و به عبارت دیگر خوب است که انسان در این دنیا عقیده و مسلکی داشته باشد و همیشه از آن عقیده و مسلک پیروی نماید ، مزور و مذ بذب نباشد ، ولی هر عقیده و مسلکی مقدس نیست و شایستگی و از خود گذشتگی ندارد ، بسیاری از عقاید و مسالک از حدود منفعت پرستی و خود پرستی تجاوز نمیکند . بدیهی است عقیدهای که ریشه و اساسش خود پرستی است و بر محور کامرانی میچرخد شایستگی ندارد که بشر در راه آن خود را فانی کند .
فانی شدن در راه چنین عقیده ها و مسلکها مبنی بر هیچ منطقی نیست و دور از عقل و خرد است . آن عقیده و مسلکی شایسته جهاد و فداکاری است که فوق منافع مادی افراد باشد . در درجه سوم ، باید امری که مورد علاقه و عقیده و ایمان انسان قرار میگیرد ما فوق همه مقدسات و همه امور عالی و شریف باشد به طوری که ایمان به او شامل ایمان به همه حقایق بوده باشد .
حکمای الهی قاعدهای را به ثبوت رسانیدهاند و آن اینکه " ذات یگانه ، جمیع حقایق را در بر دارد " . ایمان به ذات یگانه نیز اگر خالص و عارفانه باشد ایمان به همه حقایق را در بر دارد ، چون تمام حقایق منبعث از ذات اوست ، تمام اصلهایی که در این جهان هست از ذات پاک او سرچشمه میگیرد . قرآن کریم تعبیری دارد که میفرماید : بگو حق از خداست ، قرآن نمیگوید حق با خداست ، میگوید حق از خداست . خداوند بالاتر است از اینکه بگوییم حق با او و او با حق است ، او ذاتی است که همه حقها از میشود . ایمانی که در قرآن مکرر ذکر شده یعنی ایمان به خدا ، یعنی ایمان به علم و حکمت و قدرت و نظام و تدبیر و عدالت ، ایمان به آنچه در این جهان حق و ثابت و مفید است .
و اما رکن دوم ، عمل است ، نه مطلق عمل ، عمل صالح و پاک و نیک . بشر روح دارد و بدون ، قلب دارد و قالب . در ناحیه روح و قلب باید اطمینان و ایمان داشته باشد ، حیران و سرگشته نباشد ، در ناحیه بدن و قالب باید مثل درختی بارور و مثمر بوده باشد . جهان ما جهان حرکت است ، جهان کار است ، از بزرگ ترین کرات آسمانی تا کوچک ترین ذراتی که بشر تاکنون کشف کرده در کار و در حرکت و فعالیتاند .
یک ذره و یک قطره بیکار نیست . انسان نیز از این قانون کلی و عمومی مستثنی نیست ، چیزی که هست این است که اگر چه انسان هم به حکم ضرورت بیکار نمیتواند بنشیند ، مثلا روح و مغز انسان هر اندازه بخواهد بیکار باشد نمیتواند بیکار باشد ، دائما در حال حرکت است و از خاطرهای به خاطرهای و از تصوری به تصوری منتقل میشود ، حتی در حال خواب که چنین به نظر میرسد روح و مغز استراحت کرده و کار نمیکند دائما در حال حرکت و جنبش است ، دانشمندان معتقدند که در حال خواب یک لحظه نیست که روح و مغز بیکار مطلق باشد ، در ناحیه بدن هم انسان بیکار مطلق نیست ، بالاخره چارهای ندارد از این که چیزهایی را ببیند و چیزهایی را تماشا کند ، چیزهای دیگری را بشنود ، ولی انسان به حکم اینکه مختار و آزاد خلق شده میدان عمل وسیعی دارد ، میتواند خوب و مفید عمل کند و میتواند بد و زیان آور عمل کند ، میتواند در همان راهی گام بردارد که کمال خیر ومصلحت و سعادت اوست و میتواند در راهی گام بر دارد که بر خلاف سعادت و مصلحت خودش است ، به این جهت است که احتیاج به هدایت و راهنمایی دارد و به او گفته میشود که عمل باید صالح باشد .
مثلا مغز و روح همیشه در حال فعالیت است . این فعالیت ممکن است صالح [ باشد ] و ممکن است غیر صالح باشد . اگر روح را به حال خود بگذاریم دائما در میان خاطرات گذشته خود در گردش و حرکت است ، مثل این است که به دور خود بچرخد ، گامی به جلو بر نمیدارد ، ولی اگر روح را از لحاظ فکر کردن تحت نظم و قاعده در بیاوریم ، عمل روح را صالح گردانیم ، به اینکه وادار کنیم منظم فکر کند ، علمی فکر کند ، طوری فکر کند که همیشه فکر نو و اندیشه نو و صحیح تولید کند ، و بالاخره کاری کند که مصداق سخن رسول اکرم واقع شود که فرمود : " یک ساعت فکر کردن از شصت سال عبادت بالاتر است " در این وقت عمل روح صالح است . بشر چه در ناحیه روح و چه در ناحیه بدن بیکار نمی ماند ، تلاش میکند ، عمده این است که چگونه تلاش کند و چگونه عمل کند . این است که قرآن مجید هیچگاه عمل را به طور مطلق ذکر نمیکند ، " عمل صالح "ذکر میکند .
پس معلوم میشود سعادت انسان دو رکن دارد : رکن ایمان و رکن عمل ، اما نه مطلق ایمان و نه مطلق عمل ، بلکه ایمان به مقدس ترین و عالی ترین حقایق که شامل ایمان به همه حقایق است ، یعنی ایمان به ذات یگانه که مبدأ علم و قدرت و نظم و حکمت و حیات و سعادت است ، و عمل صالح و شایسته ومفید که انسان را جلو ببرد و کامل کند و آثار خوب به بار آورد .
بنا بر این گزارش کتاب حکمت ها و اندرزها، اثر به جا مانده از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است.
پایان پیام/
نظر شما