به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از روزنامه روسی ایزوستیا اوباما فردا جمعه میهمان لنین گراد ( سنت پترزبورگ ) زادگاه رئیس جمهور روسیه ولادیمیر پوتین خواهد بود. و در این شهر در کنار 19 کشور صنعتی جهان در خصوص آینده اقتصاد گفتگو خواهد کرد اما جنگ اکنون بر سفر اوباما سایه افکنده است. این سایه سیاه می تواند آینده مناسبات شرق و غرب را متاثر از خود کند.در آمریکا دوست دارند به هر بهانهای بگویند که همه امور جهانی در واشنگتن حل می شود. اما در حال حاضر ما شاهد تغییر در این روند هستیم.کوچکترین فرصتی وجود ندارد که شورای امنیت سازمان ملل متحد مداخله مسلحانه در مناقشه سوریه را تأیید کند. چین و روسیه همیشه بر مواضع خود پافشاری کرده و به حق وتو متوسل خواهند شد تا اعزام هیأتهای جدید کارشناسان سازمان ملل به سوریه و برگزاری کنفرانس جدید ژنو را تسریع بخشند که به همین نسبت از جنگ فاصله گیرند.
بدین وسیله، عملیات جنگی که رسانههای گروهی آمریکا تنها درباره زمان آغاز آن بحث می کنند، کار »گروه کوچکی از متحدان در ناتو» (به گفته شبکه CNN ) خواهد بود. این دفعه آلمان هم حاضر است به این گروه تکوچک ملحق شود ولی ایالات متحده در این عملیات – بر خلاف عملیات لیبی – نمی تواند وانمود کند که نقش یک پشتیبان را ایفا می کند. آمریکاییها مجبور خواهند شد پیشدستی کرده و ضربه اول را وارد کنند و تمام مسئولیت در قبال بی نظمی و هرج و مرج بعدی در منطقه را بر عهده خود بگیرند. نمونه های اخیر اینگونه مداخله ها نشان می دهد که در نتیجه عملیات غربی بی نظمی همیشه شدت می یابد.
روشن است که باراک اوباما نمی خواهد در مناقشه جنگی جدید درگیر شود ولی »دوستان» او را وادار می کنند و رفتار سلطهگر جهانی را به نفع خود تنظیم می نمایند. آنها چهل و چهارمین رئیس جمهور آمریکا را به بن بست اخلاقی کشانده و برای او گزینه ای جز بمباران اسد باقی نگذاشته اند.
ولی بیایید برای یک لحظه فکر کنیم که آیا اولین رئیس جمهور سیاه پوست آمریکا واقعاً چاره دیگری ندارد؟ آیا طرحی که علیه او تهیه شده است، تا این حد قوی و اجتناب ناپذیر است که حالا او مجبور است هر چیزی را ویران کند که در زمینه روابط بین الملل ایجاد کرده است؟ آیا دوستان ایالات متحده اینقدر عمیق در سیاست واشنگتن نفوذ کرده اند که رئیس جمهور در حالتی قرار گرفته است که هر حرکت بعدی او باعث تشدید وخامت اوضاع خواهد شد؟
حتی اگر »اجبار آمریکا به جنگ» نتیجه نه شرایط عینی بلکه طرح زیرکانه بعضی نیروها باشد، این امر برای باراک اوباما عذر موجه نخواهد بود. منابع عظیمی که هیچ کشور دیگر جهان ندارد، در اختیار رئیس جمهور ایالات متحده قرار دارد. سازمان نیرومند اطلاعات، تحلیلگران، ماهوارهها، پهپادها، حرفه ای ترین کارشناسان جهان و نیز شبکه شنود جهان شمول در اختیار او هستند. و حالا به ما می گویند که تمام این دستگاه نیرومند نمی تواند با دسایس نیروهای شوم خارجی مقابله کند؟ نمیتوان این حرف ها را باور کرد.
فرضیهای که معقولانهتر به نظر می آید این است که رفتار محتاطانه باراک اوباما و نظریه »رهبری از صفوف عقب» او نشانه نه طراحی نظریه جدید بین المللی بلکه فقدان هیچ گونه راهبرد واقعی است که این نظریه باید حد اقل به ظاهر فقدان آن را بپوشاند. به عنوان مثال، می توان تردیدهای طولانی باراک اوباما در زمینه اتخاذ تصمیم درباره حسنی مبارک را به خاطر آورد. او بعد از مکث طولانی ناگهان حمایت خود را از معترضان اعلام کرده و بر خلاف رسم همیشگی ایالات متحده حتی برای یکی از مهمترین متحدان آمریکا در خاور میانه امکان دریافت پناهندگی سیاسی در آمریکا یا مهاجرت به کشور ثالث را فراهم نکرد.
همین سناریو در سوریه تحقق مییابد. در سال 2011 دولت باراک اوباما بشار اسد را اصلاح طلب و طرف مطمئن مذاکرات خواند و حالا او را در ردیف قاتلان و رهبران ناباب گذاشته و حاضرند تا چند روز دیگر بمباران کنند.
و حالا سر مهندس یک کارخانه را در ذهن خود مجسم کنید که نزدیک است همه لوله های کارخانه او بترکد و سیم های برق بسوزد. زیردستانش پیشنهادهای زیادی از جمله در مورد عوض کردن تمام زیرساخت مطرح می کنند ولی مهندس عجله نمی کند تصمیم نهایی بگیرد و پیشنهاد می کند که بدون شتاب فقط بعضی قسمتهای مسأله ساز تعمیر شوند و در عین حال به درخواست مدیر شرکت فشار بر سیستم را افزایش م یدهد. مگر نتیجه این رفتار روشن نیست؟
تصور کنید که همه مشاورانی را که بر تهیه یک نوع طرح فنی جدید تأکید می کنند، به تدریج از کار برکنار کرده و با افراد ناوارد یا کسانی که از بحث با مدیران شرکت می ترسند، عوض می کنند. در این صورت تنها خود سر مهندس مقصر فاجعه بزرگ آینده خواهد بود.
باراک اوباما تقریباً همینطور رفتار می کند. زمانی سه زن – هیلاری کلینتون، سوزان رایس و سامانتا پاور - را به وقوع فاجعه در لیبی متهم می کردند. هیلاری دولت ایالات متحده را ترک کرد ولی دو خانم فوق العاده لیبرال دیگر طی تصمیم باراک اوباما به ترفیع رتبه دست یافتهاند: یکی از آنها مشاور امنیت ملی رئیس جمهور شد و دیگری سفیر آمریکا در سازمان ملل. تام دانیلون، شخصی خویشتن دار و علاقه مند به فناوریهای سیاسی مقام مشاور امنیت ملی را ترک کرد و دنیس مکدونو، شخص مورد اعتماد باراک اوباما که همراه با دانیلون تا آخر به رئیس جمهور تلقین می کرد که نباید از معترضان مصری و قیام کنندگان لیبی پشتیبانی کند، به سمت اداری رئیس دستگاه کاخ سفید منتقل شد.
باراک اوباما که دوره دوم ریاست جمهوری خود را طی می کند و چیزی از دست نمی دهد، میت وانست قاطعیت و اصول شناسی از خود بروز داده و بگوید که بدون اجازه شورای امنیت سازمان ملل متحد عملیات جنگی را به عمل نخواهد آورد. او می توانست یادآوری کند که عملیات در لیبی به نحو معینی با اجازه جامعه بین المللی انجام شده بود که این دفعه نیز تأیید سازمان ملل لازم است. می توانست سازمان سیا را با انحلال تهدید کرده و اطلاعات لازم را از نهادهای دولتی دیگر نظیر پنتاگون (که به شرکت در این مناقشه علاقه چندانی ندارد)، آژانس اطلاعات ملی یا از مراکز متعدد اطلاعاتی مستقر در منطقه دریافت کند. مهم نیست که احتمال داشت که این اطلاعات متضاد بوده و درست نباشد. مهمتر این است که رئیس جمهور آمریکا می توانست از پشت تریبون بالایی اعلام کند که ایالات متحده نمی خواهد اشتباهات جرج بوش پسر را تکرار کند.
به باراک اوباما پیشنهاد می کنند از تجربه ریچارد نیکسون درس بگیرد. ولی نیکسون نه تنها در سیاست خارجی بلکه در سیاست داخلی هم قاطعیت زیادی از خود نشان می داد. ولی سیاست داخلی باراک اوباما به اندازه سیاست خارجی او مبهم و نامفهوم است. اصلاحات نظام بهداشت و درمان او شکست می خورد، اوضاع اقتصادی چنگی به دل نمیزند ولی او فقط خطاب به تمام جهان اعلام می نماید که باید »انرژی پاک» را توسعه داد. این وضع شبیه به رفتار سر مهندس مذکور است که به جای تعمیر لوله کشی ترکیده، دستور بدهد گل های جدید جلوی ساختمان مدیریت کارخانه کاشته شوند.
لذا زمانی که اولین بمب آمریکایی بر خاک سوریه بیفتد، باراک اوباما به شکست کامل خود اعتراف کرده و نخواهد توانست »دوستان» آمریکا را مقصر اعلام کند.
نظر شما