راهی که حوزه باید طی کند...

خبرگزاری شبستان: پس از تحقق نظام اسلامی دیگر تفکر جدایی حوزه از حکومت معنا ندارد؛ بلکه حکومت اسلامی میوه تلاش فقهای عظام در طول تاریخ خون بار حوزه های علمیه است.

به گزارش خبرگزاری شبستان، عمیق ترین لایه فرهنگ، بر اساس دسته بندی پیشنهادی "فرهنگ بنیادی" است. فرهنگ بنیادی عبارت از مفاهیم و ارتکازاتی است که نسبت به فرهنگ عمومی و به ویژه فرهنگ تخصصی، از عمق بیشتری برخوردار بوده و پایه و مبنای فرهنگ تخصصی و بنیادی محسوب می شود. به عبارت دیگر در پاسخ به این سوال که فرهنگ تخصصی چگونه بارور شده و جهت تحولات خود را فراهم می کند، می توان به ضرورت فرهنگ بنیادی پی برد. فرهنگ بنیادی مجموعه اموری است که امکان تحول و بالندگی در فرهنگ تخصصی جامعه را فراهم می کند. هر چند اطلاعات و ارتکازاتی که جزو فرهنگ تخصصی هستند، بخش کاربردی، گسترده و مهمی از فرهنگ را به خود اختصاص می دهند، اما این پرسش مهم همچنان باقی است که چگونه می توان فرهنگ تخصصی جامعه را به طور دائم رو به جلو برد و بالندگی و پویش آن را حفظ کرد.

در یک بررسی تاریخی نیز می توان پرسشی را مطرح کرد و آن اینکه در گذشته تاریخ علم، تحولات علمی چگونه اتفاق افتاده اند؟
با توجه به معیار ارائه شده در تفکیک فرهنگ عمومی از فرهنگ تخصصی می توان مصادیق مهم و بارز فرهنگ بنیادی را به لایه ای از حوزه بینش معطوف نمود که ناظر به شکل گیری فلسفه ها و روش ها است. فلسفه به معنای عام خود، از احکام "هستی" سخن می گوید و تفکیک وجود وهمی را از وجود غیر وهمی امکان پذیر می سازد. به همین دلیل احکامی همچون مبدا و منتهی داشتن هستی و ممکن یا واجب بودن هستی و ... از درون فلسفه بر می خیزد. اما در سال های اخیر در کنار فلسفه عام، "فلسفه های مضاف" نیز به لحاظ اهمیتشان در علوم پایین دستی مورد توجه ویژه قرار گرفته اند. لذا با عناوینی همچون فلسفه اخلاق، فلسفه فقه، فلسفه دین، فلسفه فیزیک، فلسفه زیست، فلسفه ریاضیات، فلسفه هنر، فلسفه حقوق، فلسفه تعلیم و تربیت و یا فلسفه طب و امثال آن روبه رو می شویم. جدا شدن مجموعه مباحثی تحت این عنوان از بدنه علوم یاد شده و علوم مشاهد آن به طور دقیق به این دلیل است که در این قبیل علوم به نظریه ها و مفاهیم پایه علم اشاره می شود. به طور مثال در فلسفه فیزیک به نظریه های مرجع و مادری که نسبت به ماده، انرژی و ارتباط بین ماده و انرژی نظر داده اند، پرداخته می شود.

طبیعی است که پرداختن به هرگونه اظهار نظری در خصوص این موضوع ها تاثیر مستقیم و فراگیری در تمام قضیه ها، معادله ها و نظریه های فیزیکی دارد، مشابه این مساله در سایر علوم نیز مصداق دارد. به همین دلیل می توان این قبیل علوم را علوم بنیادی محسوب کرد و نتایج مورد پذیرش آن را سازنده بخشی از فرهنگ بنیادی جامعه قلمداد کرد.
در حوزه روش ها نیز مساله به همین ترتیب است. برای اثبات بنیادی بودن بحث از روش ها، توضیح این نکته ضروری است که تولید علوم به ویژه در دنیای معاصر، روشمند صورت می پذیرد. عصری که در آن علوم به صورت تصادفی، اتفاقی و باتجربه های شخص به و ساده به دست می آمدند، پشت سر نهاده شده است. به همین دلیل یکی از مباحث مهم فلسفه علم در دنیای معاصر، بحث از روش تولید معرفت است. اهمیت این بحث محدود به حوزه روش علم به معنای علوم تجربی نیست، بلکه در حوزه علوم دینی نیز این مساله مصداق دارد. به همین دلیل در کنار فقه، با روش فقاهت آشنا می شویم و علم اصول به عنوان روش استنباط، بنیان و اساس نتایج فقهی را تشکیل می دهد. در حوزه علم و اجرا نیز به شکل روشمندی به تنظیم برنامه های توسعه و مهندسی اجتماعی پرداخته می شود؛ در این عرصه چیستی مدل برنامه نقش تعیین کننده ای دارد. طبیعی است که اگر در متدلوژی علم روش استقرایی، قیاسی و یا ترکیبی از این دو با روش نظریه پردازی پذیرفته شود، هر کدام، نتایج متفاوتی را در بدنه علم به بار می آورند.
در روش استنباط نیز این که مثلا روش اخباری گری را برای استحضار از ادله شرعی مورد پذیرش قرار دهیم، یا روش اصولین را روش متقن و برتر بدانیم، نتایج متفاوتی از حوزه استنباطات فقهی بیرون می آید. در مدل های توسعه نیز مبتنی بر اینکه به توسعه متوازن و پایدار در همه ابعاد نظر شود و یا به بخشی از ابعاد توسعه اهمیت اصلی داده شود، نتایج متفاوتی در مهندسی اجتماعی حاصل می شود.
برای مثال باید اولویت را به سیاست یا فرهنگ یا اقتصاد داد؟ و در عرصه اقتصاد اولویت را به صنعت، کشاورزی و یا خدمات داد؟ گردش پول و اعتبار در جامعه چگونه صورت پذیرد؟ موازنه صادرات و واردات در جامعه با چه مدلی طراحی شود؟ و ... مسائلی هستند که مدل برنامه ریزی پاسخگوی آن می باشد. به این دلیل است که چیستی مدل برنامه، نقش پایه و بنیادی در تنظیم برنامه های توسعه ایفا می نماید. در کنار موضوع های یاد شده، موضوع هایی از قبیل رابطه وحی و عقل، رابطه دین و تکنولوژی، رابطه دین و علم (به معنای عام و جامع آن) در دسته موضوعات بنیادی قرار می گیرد.
با توجه به مفهوم و مصادیق فرهنگ بنیادی لزوم حضور دین و حوزه های علمیه در شکل گیری این لایه از فرهنگ جهت تبیین نظریه دولت اسلامی بسیار ضروری است.
 

حوزه و ظرفیت سازی
از دیگر رسالت های حوزه های علمیه پرورش نیروهای کارآمد و ظرفیت سازی متناسب با رسالت حوزه در تحقق دولت اسلامی است. به دیگر سخن با تحقق نظام اسلامی دیگر تفکر جدایی حوزه از حکومت معنا ندارد؛ بلکه حکومت اسلامی میوه تلاش فقهای عظام در طول تاریخ خون بار حوزه های علمیه است و لذا حوزه علمیه باید خود را متکفل اصلی سرپرستی نظام اسلامی بداند و در این راستا تنها نباید به حوزه مفهوم سازی و حتی فرهنگ سازی بسنده کند؛ بلکه باید متناسب با رسالت ها و نقش های مختلفی که حوزه و حوزویان می توانند در هدایت نظام اسلامی داشته باشند، ظرفیت سازی و پرورش نیروهای متناسب را در دستور کار خود قرار دهد.
البته با توجه به پیچیدگی های امر اداره و حکومتداری در دنیای امروز و با توجه به وابسته شدن ابعاد مختلف توسعه و پیشرفت، نوع حضور و سطح حضور روحانیت در مساله اداره هم از لحاظ کمّی و هم از لحاظ کیفی می تواند بسیار متنوع باشد. این حضور می تواند در قالب مدیریت، مشارکت و مشاورت رخ دهد.
شاید مهمترین جایگاه روحانیت در مدیریت نظام اسلامی نقش آفرینی به عنوان بازوی اجرایی ولی فقیه در مراکز مهم تصمیم گیری در جامعه همچون امامان جمعه و نمایندگان ولی فقیه در دانشگاه ها و مراکز مختلف نظام می باشد.حوزه های علمیه باید با شناخت استعدادهای حوزوی، افراد مستعدی را جهت مدیریت این مراکز پرورش داده تا در خدمت نظام ولایت فقیه به خوبی بستر جریان منویات مقام معظم رهبری را فراهم کند.
علاوه بر این حضور در پست های سیاسی همچون نمایندگی مجلس، مدیران فرهنگی در سطوح کلان و خرد، مشاورت در زمینه تصمیم سازی و تصمیم گیری و ... انواع نقش هایی است که هم اکنون روحانیت در بسیاری از مراکز نظام اسلامی ایفا می کند و لذا حوزه های علمیه باید چه در زمینه آموزش و چه پژوهش، پرورش چنین ظرفیت های انسانی را در دستور کار خود قرار دهد.
*به کوشش حجت الاسلام مصطفی جمالی عضو فرهنگستان علوم اسلامی قم
پایان پیام/
 

 

کد خبر 291073

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha