گروه قرآن و معارف خبرگزاری شبستان: در اینکه این معجزه در زمان رسول خدا صل الله علیه وآله و در مکه انجامشده اختلافى در روایات و گفتار محدثین نیست و مسئلهاجماعى است، اما در مورد تاریخ آن اختلافى در روایات و کتابها به چشم مىخورد. از مرحوم طبرسى در «اعلام الورى» و راوندى در «خرائج» نقل شده که گفتهاند این داستان در سالهاى اول بعثت اتفاق افتاد (1) ولى مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر المیزان در دو جا ذکر کرده کهاین ماجرا در سال پنجم قبل از هجرت اتفاق افتاد (2) و در جاى دیگر از پارهاى روایات نقل کرده است که:این داستان در آغاز شب چهاردهم ذى حجه پنجسال قبل ازهجرت اتفاق افتادو مدت آن نیز اندکى بیش نبود.
چگونگى ماجرا؛
در روایات مختلفى که در تواریخ شیعه و اهل سنت ازابن عباس و انس بن مالک و دیگران نقل شده عموما گفتهاند:این معجزه بنا به درخواست جمعى از سران قریش و مشرکان مانندابو جهل و ولید بن مغیره و عاص بن وائل و دیگران انجام شد،بدینترتیب که آنها در یکى از شبها که تمامى ماه در آسمان بود به نزدرسول خدا(ص)آمده و گفتند:اگر در ادعاى نبوت خود راستگو و صادق هستى دستور ده این ماه دو نیم شود!رسول خدا(ص)بدانها گفت:اگر من اینکار را بکنم ایمان خواهید آورد؟ گفتند:آرى و آنحضرت از خداى خود درخواست این معجزه را کرد و ناگهان همگى دیدند که ماه دو نیم شد بطورى که کوه حرا را در میان آن دیدند و سپس ماه به هم آمد و دو نیمه آن به همچسبید و همانند اول گردید و رسول خدا(ص) دوبار فرمود:«اشهدوا،اشهدوا» یعنى گواه باشید و بنگرید! مشرکین که این منظره را دیدند بجاى آنکه به آنحضرتایمان آورند گفتند!«سحرنا محمد» محمد ما را جادو کردو یاآنکه گفتند: «سحر القمر، سحر القمر» ماه را جادو کرد! برخى از آنها گفتند:اگر شما را جادو کرده مردم شهرهاى دیگر را که جادو نکرده!از آنها بپرسید،و چون از مسافرانو مردم شهرهاى دیگر پرسیدند آنها نیز مشاهدات خود را در دو نیمشدن ماه بیان داشتند(3) و در پارهاى از روایات آمده که این ماجرا دو بار اتفاق افتاد ولى برخى از شارحین حدیث گفتهاند: منظور از دو بار همان دو قسمت شدن ماه است نه اینکه این جریان دو بار اتفاق افتاده باشد.(4) البته مجموع روایاتى که درباره این معجزه وارد شده نزدیک به بیست روایت می شود که در کتابهاى حدیثى شیعه و اهل سنت مانند بحار الانوار و سیرة النبویة ابن کثیر و در المنثور سیوطى ودیگران نقل شده است.
گفتار بزرگان در مورد اجماع و تواتر روایات در این باره
عموم محدثین و علماى اسلامى درباره وقوع این معجزه از رسول خدا(ص)ادعاى اجماع و تواتر روایات را کردهاند چنانچه مرحوم طبرسى از علماى شیعه در مقام رد گفتار مخالف گفته: «المسلمین اجمعوا على ذلک فلا یعتد بخلاف من خالف فیه...» (5) مسلمانان بر انجام این معجزه اجماع دارند و از اینرو بگفتار مخالفاعتنائى نیست. و ابن شهر آشوب در مناقب گوید:«اجمع المفسرون و المحدثون سوى عطاء و الحسن و البلخى فى قوله«اقتربت الساعة...»انه اجتمع المشرکون و آنگاه داستان را نقلکرده»(6). و از علماى اهل سنت نیز فخر رازى در تفسیر مفاتیح الغیب درتفسیر سوره قمر گوید: «المفسرون باسرهم على ان المراد ان القمر حصل فیهالانشقاق...» (7)مفسران همگى بر این عقیدهاند که در ماه انشقاق پدید آمد و دو نیم شد..و سپس داستان را به همانگونه که ما نقل کردیم بیان مىکند. و از قاضى در شفاء نقل شده که گفته:«اجمع المفسرون و اهل السنة على وقوع الانشقاق». (8) چنانچه ابن کثیر در سیرة النبویة گوید:« و قد اجمع المسلمون على وقوع ذلک فى زمنه علیه الصلاة و السلامو جاءت بذلک الاحادیث المتواترة من طرق متعددة تفید القطع عند مناحاط بها و نظر فیها» (9). مسلمانان اجماع بر وقوع آن در زمان آنحضرت دارند و حدیثهاى متواتره نیز از طرق متعدده در این باره رسیده که براى هر کس که بدانها احاطه داشته و در آنها نظر افکنده موجب قطع خواهد شد. و مرحوم علامه طباطبائى از دانشمندان و مفسران معاصر نیز فرموده: «آیة شق القمر بید النبى(ص) بمکة قبل الهجرة باقتراح من المشرکین مما تسلمها المسلمون بلا ارتیاب منهم». معجزه شق القمر بدست رسول خدا(ص)در مکه پیش از هجرت بنابدرخواست مشرکان از موضوعاتى است که مسلمانها همگى وقوع آنرا مسلمدانسته و تردیدى در آن نکردهاند. و از دانشمندان معاصراهل سنت نیز دکتر سعید بوطى نویسنده کتاب فقه السیرة در این باره گوید: «و هذا امر متفق علیه بین العلماء انه قد وقع فى زمان النبى(ص)و انهکان احدى المعجزات» (10). و این چیزى است که میان علماء مورد اتفاق است که در زمان رسولخدا(ص)اتفاق افتاده و یکى از معجزات اوست.
دلیلى از قرآن کریم
بجز برخى معدود از اهل تفسیر عموم مفسران شیعه و اهل سنت گفتهاند:آیه مبارکه: «اقتربت الساعة و انشق القمر،و ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحرمستمر». قیامت نزدیک شد و ماه شکافت،و اگر معجزهاى ببینند روى بگردانند وگویند جادوئى است مستمر. درباره همین معجزه شق القمر نازل شده و همان داستان رابازگو می کند که مشرکان درخواست چنین معجزهاى کردند و چونبه وقوع پیوست روى گردانده و گفتند: جادوئى است مانند جادوهاى دیگر. تنها از حسن و عطا و بلخى نقل شده که گفتهاند:«انشق» دراینجا بمعناى «سینشق»است یعنى بزودى در قیامت ماه دونیم خواهد شد و اینکه بلفظ ماضى آمده بخاطر اینکه محققا واقع خواهد شد،ولى این تفسیر بگفته علامه طباطبائى و دیگران بسیار بىپایه است و دلالت آیه بعدى که مىفرماید: «و ان یرو آیةیعرضواو یقولوا سحر مستمر» آنرا رد مىکند براى اینکه سیاق آنآیه روشنترین شاهد است بر اینکه منظور از «آیت» معجزه بقول مطلق است، که شامل دو نیم کردن ماه هم می شود،یعنى حتىاگر دو نیم شدن ماه را هم ببینند می گویند سحرى است پشت سر هم و معلوم است که روز قیامت روز پرده پوشى نیست، روزیست که همه حقایق ظهور مىکند و در آنروز همه در بدر دنبال معرفت مىگردند، تا به آن پناهنده شوند. معنا ندارد در چنین روزى هم بعد از دیدن «شق القمر» باز بگویند این سحرىاست مستمر، پس هیچ چارهاى نیست جز اینکه بگوئیم شق القمرآیت و معجزهاى بوده که واقع شده،تا مردم را بسوى حق وصدق دلالت کند و چنین چیزى را ممکن است انکار کنند و بگویند سحر است.
نظیر تفسیر بالا در بى پایگى گفتار بعضى دیگر است که گفتهاند:کلمه «آیت»اشاره است به آن مطلبى که ریاضى داناناین عصر به آن پى بردهاند،و آن اینست که کره ماه از زمین جداشده، همانطور که خود زمین از خورشید جدا شده،پس جمله«و انشق القمر» اشاره است به یک حقیقت علمى که در عصرنزول آیه کشف نشده بود، بعد از صدها قرن کشف شد. وجه بىپایگى این تفسیر این است که در صورتى که گفتارریاضى دانان صحیح باشد آیه بعدى که مىفرماید:«و ان یروا آیةیعرضوا و یقولوا سحر مستمر» با آن نمىسازدبراى اینکه از احدى نقل نشده که گفته باشد خود ماه سحرى است مستمر. علاوه بر اینکه جدا شدن ماه از زمین اشتقاق است،و آنچه درآیه شریفه آمده انشقاق است، و انشقاق را جز به پاره شدن چیزى و دو نیم شدن آن اطلاق نمىکنند و هرگز جدا شدن چیزى از چیز دیگر که قبلا با آن یکى بوده را انشقاق نمىگویند. و نظیر وجه بالا در بى پایگى این وجه است که بعضى اختیارکرده گفتهاند:انشقاق قمر بمعناى برطرف شدن لمت شبهنگام طلوع آن است،و نیز اینکه بعضى دیگر گفتهاند:انشقاققمر کنایه است از ظهور امر و روشن شدن حق.البته این آیه خالى از این اشاره نیست که انشقاق قمر یکىاز لوازم نزدیکى ساعت است.
پاسخ اشکال
یکى از اشکالهائى که بر وقوع معجزه شق القمر شده و بامعجزه معراج رسول خدا(ص) نیز از این جهت مشترک است اشکالى است که سابق بر این، از روى فرضیه بطلمیوس که خرق و التیام را در افلاک محال مىدانست کردهاند و خلاصه فرضیهآنها این بود که افلاک را اجسامى بلورین مىدانستند و مجموعهآنها را نیز نه فلک مىپنداشتند که همانند ورقههاى پیاز روىهم قرار گرفته و ستارگان نیز همچون گل میخى بر آنها چسبیدهبود و حرکتستارگان را نیز با حرکت افلاک مىگرفت، یعنى هر فلکى حرکتى داشت و قهرا با حرکت فلک گل میخى هم که بر او چسبیده بود حرکت مىکرد،و روى این نظریه مىگفتند خرق و التیام- یعنى شکسته و بسته شدن-در آنها محال است،و چون شق القمر- دو نیم شدن ماه- و هم چنین داستان معراججسمانى رسول خدا مستلزم خرق و التیام در افلاک می شد آنرامنکر شده و یا دستبه تاویل و توجیه در آنها مىزدند،غافل ازآنکه قرنها قبل از جا افتادن این نظریه غلط، قرآن کریم آنرامردود دانسته و پنبه افلاک پوسته پیازى را زده است،آنجا که درباره خورشید و ماه و فلک گوید:«و الشمس تجرى لمستقر لها ذلکتقدیر العزیز العلیم،و القمر قدرناه منازل حتى عاد کالعرجون القدیم،لا الشمس ینبغى لها ان تدرک القمر و لا اللیل سابق النهار و کل فىفلک یسبحون». (سوره یس آیه 38-40) نخست این که حرکت و جریان را به خود خورشید و ماه نسبت می دهد،و ثانیا «فلک» را مدار آنها دانسته و ثالثا حرکت آنها رادر این مدار بصورت «شنا» و شناورى بیان فرموده و فضاىآسمان بى انتها را بصورت دریاى بیکرانى ترسیم فرموده که این ستارگان همچون ماهیان در آن شناورى می کنند و علم وکشفیات و اختراعات جدید و سفینههاى فضائى و موشکها وآپولوها و لوناها نیز این حقیقت قرآن را به اثبات رسانید و برهیئت بطلمیوسى خط بطلان کشیده و در زوایاى تاریخ دفنکرد. و یا این آیه که در سوره فصلت(آیه 11)آمده که مىفرماید: «ثم استوى الى السماء و هى دخان»که آسمان را همانند دودىدانسته،و آیات دیگر که جاى ذکر آنها نیست.
آیا مردم دنیا این معجزه را دیدند؟
اشکال دیگرى که برخى به این معجزه کردهاند این است که اگراین طور که می گویند قرص ماه دو نیم شده باشد باید تمام مردم دنیا دیده باشند،و رصد بندان شرق و غرب عالم این حادثه را در رصدخانه خود ضبط کرده باشند، چون این از عجیبترین آیاتآسمانى است،و تاریخ تا آنجا که در دست است و همچنین کتب علمى هیئت و نجوم که از اوضاع آسمانى بحث مىکند نظیرى براى آن سراغ ندارد،و قطعا اگر چنین حادثهاى رخ دادهبود اهل بحث کمال دقت و اعتناء در شنیدن و نقل آن را بکارمىبردند،مىبینیم که نه در تاریخ از آن خبرى هست و نه درکتب علمى اثرى از آن دیده مىشود؟
پاسخى که به این اعتراض داده می شود به شکل خلاصه این است که گفتهاند: ممکن است مردم آنشب از این حادثه غفلت کرده باشند،زیرا چه بسیار حوادث جوى و زمینى رخ مىدهد که مردماز آن غافلند،و اینطور نیست که هر حادثهاى رخ دهد مردمبفهمند،و آنرا نزد خود محفوظ نگهداشته، پشتبه پشت و سینه بسینه تا عصر ما به یکدیگر منتقل کنند. ثانیا سرزمین حجاز و اطراف آن از شهرهاى عرب غیره رصدخانهاى نداشتند تا حوادث جوى را ضبط کند، رصدخانههائى که در آن ایام بفرضى که بوده باشد در شرق درهند و در مغرب در روم و یونان و غیره بوده در حالی که تاریخ ازوجود چنین رصدخانههائى در این نواحى و در ایام وقوع حادثه هم خبر نداده و این جریان بطوری که در بعضى از روایات آمده دراوائل شب چهاردهم ذى الحجه سال هشتم بعثت یعنى پنجسالقبل از هجرت اتفاق افتاده. علاوه بر اینکه بلاد مغرب که اعتنائى به این گونه مسائل داشتهاند (البته اگر در آن تاریخ چنین اعتنائى وجود داشته) با مکه اختلاف افق داشتهاند،اختلاف زمانى زیادی که باعث می شدآن بلاد جریان را نبینند، چون بطوری که در بعضى از روایاتآمده قرص ماه در آن شب تمام بوده و در حوالى غروب خورشید و اوائل طلوع ماه اتفاق افتاده و میانه انشقاق ماه و دوباره متصلشدن آن زمانى اندک فاصله شده است، ممکن است مردم آنبلاد وقتى متوجه ماه شدهاند که اتصال یافته بوده. از اینهم که بگذریم، ملتهاى غیر مسلمان یعنى اهل کلیساو بتخانه در امور دینى و مخصوصا حوادثى که بنفع اسلام باشد متهم و مغرض شناخته می شوند و چه بسیار حوادث مهمتر از این رانادیده گرفته و نقل نکردهاند. اشکال دیگرى هم برخى با استناد به پارهاى از آیات کریمهقرآنى کردهاند که مرحوم علامه طباطبائى در ذیل همین آیات سوره قمر نقل کرده و جواب کافى و شافى به آن داده که علاقمندان می توانند به تفسیر المیزان آن مرحوم مراجعه کنند.
با کدام وسیله جز معجزه می توان عصاى چوبى را به اژدها تبدیل کرد
بطور کلى در پاسخ این گونه اعتراضات و شبهات باید گفت: وقتى مسئله نبوت را پذیرفتیم و به «غیب» ایمان آورده و معجزه را قبول کردیم دیگر جائى براى بحث و رد و ایراد و تاویل و توجیه باقى نمىماند،مگر با کدام تجزیه و تحلیل مادى مسئلهشکافتن سنگ سخت با ضربه چوب و بیرون آمدن دوازده چشمهآب گوارا قابل توجیه است (11)وبا کدام حساب ظاهرى حاضرکردن تختبلقیس در یک چشم برهم زدن از صنعا بهبیت المقدس قابل درک و قبول است (12) و با کدام وسیلهاى- جز معجزه- می توان عصاى چوبى را به اژدهائى بزرگ «ثعبان مبین» تبدیل نمود(13)و یا با زدن همان عصاى چوبین به در یا می توان آنراشکافت و دوازده شکاف در آن پدیدار کرد(14)و لشکرى عظیمرااز آن دریا عبور داد.
اینها و امثال اینها معجزاتى است که در قرآن کریم آمده وروایات صحیحه اثبات آنها را تضمین کرده که از آن جمله است معجزه معراج جسمانى و«شق القمر»و در برابر آنها نمىتوان باتئوریها و فرضیههائى همچون «محال بودن خرق و التیام درافلاک» و هیئت بطلمیوسى که سالها و قرنها بعنوان یک قانونمسلم علم هیئت مورد قبول دانشمندان بوده و امروزه بطلان آن بهاثبات رسیده و بصورت مضحکهاى در آمده دست بتاویل و توجیهاین آیات و روایات زد، چنانچه برخى در گذشته و یا امروزمتاسفانه این کار را کردهاند. اساس این توجیهات و تاویلات آن است که ظاهرا اینان معناى صحیح «نبوت» و«وحى» و ارتباط انبیا را با عالم غیب و حقیقت جهان هستى ندانسته و یا خواستهاند همه چیز را با فکرمادى و عقل ناقص انسان فهمیده و تجزیه و تحلیل کنندو قدرت لا یزال و بى انتهاى آفریدگار جهان را از یاد بردهاند و در نتیجه بهچنین تاویلاتى دست زدهاند و گرنه بگفته «ویلیام جونز»(15)آن قدرت بزرگى که این عالم را آفرید از اینکه چیزى از آنکم کند یا چیزى بر آن بیفزاید عاجز و ناتوان نخواهد بود!
و بگفته دانشمند اسلامى «دکتر محمد سعیدبوطى »(16)اطراف وجود ما و بلکه خود وجودمان را همه گونه معجزهاى فرا گرفته ولى بخاطر انس و الفتى که ما به آنها پیداکردهایم براى ما عادى شده و آنها را معمولى مىدانیم درصورتی که در حقیقت هر کدام معجزه و یا معجزاتى شگفتانگیزاست.
معجزات بسیاری به دلیل عادت دیده نمی شوند
مگر این ستارگان بىشمار، و حرکت این افلاک و قانون جاذبه زمین و یا ستارگان دیگر و حرکت ماه و خورشید و ایننظم دقیق و حساب شده و خلقت این همه موجودات ریز و درشت بلکه خلقت خود انسان که دانشمندان بزرگ او را موجود ناشناخته نامیده و گردش خون در بدن، مسئله روح، مسئله مرگ و حیات و هزاران مسئله پیچیده و مرموز دیگرى که در وجود انسان و خلقت حیوانات و موجودات دیگر بکار رفته و موجود است معجزه نیست! با اندکى تامل و دقت انسان به اعجاز همگى پى برده و همه را معجزه می داند ولى از آنجا که مانوس و مالوف بوده براى ماصورت عادى پیدا کرده و از حالت اعجازى آنها غافل شدهایم. اما در مسئله معراج و شق القمر هر چه رابراى ما از نظر قرآن و حدیث صحیح به اثبات رسیده مىپذیریم،و اما پارهاى از روایات غیر صحیح و به اصطلاح «شاذ» را که در کتابها دیده مىشود، مانند آنکه در مسئله شق القمر نقل شده کهماه به دونیم شد و به گریبان رسول خدا رفت و سپس نیمى از آستین راست و نیمى از آستین چپ آن حضرت خارج شد و دوباره بهآسمان رفت و بیکدیگر چسبید نمىپذیریم و بلکه این گونه نقلهارا مجعول مىدانیم. بگفته ابن کثیر این گفته برخى قصه پردازان است که هیچ اصلى ندارد و دروغى آشکار است که صحت ندارد(17).
و یا پارهاى از خصوصیات و روایاتى که در داستان معراج ومشاهدات رسول خدا صلى الله علیه و آله در آسمانها و بهشت ودوزخ آمده و روایت صحیح و نقل معتبرى آنرا تایید نکرده ما نیز نمىپذیریم و اصرارى نیز به قبول آن نداریم.
پىنوشتها
1.بحار الانوارج17 ص 354 و357
2.المیزان ج 19 ص 69 و 72
3.بحارالانوار ج 17 ص 347 و363، سیره ابن کثیر ج 2 ص 113-121
4.صفحه 350 از جلد 17 بحاروپاورقى آن
5.مجمع البیان ج9 ص 186
6.بحارالانوارج17 ص 357
7.مفاتیح الغیب ج 29 ص 28
8.بحارالانوارج17 ص 349
9.سیرة النبویةج 2 ص 114
10.فقه السیره ص 150
11. «واوحیناالى موسى اذااستسقى قومه ان اضرب بعصاک الحجر، فانبجست منهاثنتا عشرة عینا...» سوره اعراف آیه 160
12.«قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک...» سورهنمل آیه 40
13.«فالقى عصاه فاذا هی ثعبان مبین» سوره شعراآیه 32
14.آیات مبارکه سوره بقره آیه 50 و سوره طه آیه 77 و سوره شعراآیه 63 و سورهدخان آیه 24
15 و 16.فقه السیره ص 150-151
17.سیره النبویه ابن کثیر ج 2 ص 120-121
منبع: درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام جلد 3 صفحه 247 تالیف رسولى محلاتى
پایان پیام/
نظر شما