به گزارش خبرگزاری شبستان؛ کنانه بن عتیق تغلبی با نام کامل کنانه بن عتیق بن معاویه بن الصامت بن قیس التغلبی منسوب به قبیله تغلب بن وائل و از تیره عدنانیان است. کنانه از ساکنان کوفه بود. وی از یارانی است که دیرتر به کاروان حضرت سیدالشهدا (ع) می پیوندد. او روز نهم محرم – تاسوعا – نزدیک غروب خود را به کربلا می رساند و در رکاب امام (ع) قرار می گیرد.
شهادت کنانه را در حمله اول صبح عاشورا نوشته اند، البته برخی او را از شهیدان ظهر در نبرد تن به تن نیز نوشته اند اما درست تر آن است که کنانه در تیرباران صبح به شهادت رسیده است.
سن کنانه را هفتاد سال نوشته اند. او را قاری و مفسر قرآن، شجاع و دلیر، عابد و زاهد، آشنا به معارف دینی و قرآنی، دشمن سرسخت بنی امیه، شیفته و دوستدار اهل بیت (ع) معرفی کرده اند. کنانه همراه پدرش در غزوه احد و خندق شرکت داشته است، بنابراین از اصحاب پیامبر است. او از یاوران امام علی (ع) در جنگ جمل و صفین و نهروان هم بوده است.
کنانه خبر آمدن حسین (ع) را شنیده بود. قاری قرآن کوفه، قهرمان نبرد احد، پارسای شب زنده دار و یار امیرالمؤمنین (ع) حالا به فکر صیقل دادن شمشیر سال های جوانی بود. با عزمی که در آن ایمان و شوق موج می زد خانواده را وداع گفت. از کوفه تزویر و اختناق بیرون زد. هفتم محرم بود. خبرهای ناگوار از کربلا می رسید. تنگنا، محاصره، یاران اندک حسین (ع)، انبوه سپاه عمرسعد، فرمان گستاخانه عبیدالله و آمادگی فرستادن شمر به کربلا.
کنانه با گیسوان یله و ابروان فروهشته که سایبانی سپید را بر نگاه نافذش گسترانده بودند به قطقطانیه رسید. او را حسی غریب شتاب می داد. دلواپسی مقدسی پیش می راند. شب عاشورا آخرین شب یاران آسمانی حسین (ع) در خاک آغاز شده بود. کنانه به کربلا رسید.
- خوش آمدی کنانه، منتظرت بودم. دریغ بود فرزند برومند عتیق و صحابی پیامبر در کربلا نباشد.
این صدای حبیب بود که با وجد و شوری عجیب، کنانه را به استقبال آمده بود. دو پیر صمیمی و آشنا ، یاران دیروز پیامبر و یاوران امروز حسین (ع) همدیگر را در آغوش فشردند. ادراک حضور حسین (ع) ، شکوهمندترین لحظه زندگی کنانه بود. یاران دیگر نیز آمدند.
امام (ع) در چهره ها نگریست. خطی از عشق، از ملکوت تا قلب ها کشیده شده بود. بر چین پیشانی ها خورشید سجده های شبانگاه جزر و مد داشت و در چشم ها نوری که از ایمان و معرفت وام گرفته بودند.
- یاران من به گمانم فردا روز ما و دشمنان خواهد بود. امشب را به نماز و تهجد و دعا و قرآن بگذرانید که فردا بهشت و رضوان الهی را دیدار خواهید کرد..
کنانه در چهره صحابه پاکباز، تصویر روشن خدا را نظاره کرد. لب ها به تبسم و زمزمه شکفته شد. اطمینان و ایمان در معبد قلب های عاشق نماز می کرد. وقتی به سیمای آفتابی مهتاب کربلا نگریست شطی از آرامش و وقار به گستره قلبش گشوده شد. سردار رشید و استوار حسین (ع)، هرچه فضیلت و عظمت را در وقارش تجسم بخشیده بود کنانه در ابوالفضل (ع)، علی (ع) را تداعی می کرد. به یاد آورد صفین را که رشادت و شجاعت نوجوانی چهارده ساله، وحشت و هراس بر قلب دشمن افکنده بود و آن نوجوان کسی جز ابوالفضل (ع) نبود.
صبح عاشورا سیال تر از آب با اذان صبحگاه علی اکبر (ع) به اقیانوس نماز امام پیوست. با نگاهی همه تحسین و اعجاب علی اکبر (ع) را مرور کرد. چقدر شبیه پیامبر بود. چه صورت و سیرتی داشت. به یاد پیامبر و به شوق تداعی خاطرات عزیز و عظیم بودن با رسول خدا، دستان اکبر را فشرد. گرمای دستان پیامبر تا ژرفای وجودش را پر کرد.
نماز پایان یافت و کمان کفر کشیده شد. نخستین تیر از چله کمان عمرسعد، پروازکنان پرده های هوا را درید و ناگهان تیر از پی تیر صفیرکشان سینه صالحان صادق را نشانه گرفت. کنانه با شمشیر آخته رجزخوان و تازان به قلب سپاه دشمن زد. گاه آیات قرآن می خواند و گاه با رجز، شور و شرار بر دشمن می بارید.
کنانه با تنی همه تیر و زخم و خون می جنگید. ناگهان چشم ها تار شد. خون بر پیشانی پینه بسته دوید. عطش همراه با چشمه های جوشان خون آخرین رمق هایش را گرفت.
- السلام علیک یا رسول الله.
کنانه بر خاک افتاد. موی سپیدش ارغوانی و چهره اش متسم و خاک آلود بود. همه توانش را به دست هایش بخشید. خون را از چشم ها گرفت. تبسمی زد. امام محبوبش حسین (ع) در تاریک روشن نگاه خون گرفته به سویش آمد.
پایان پیام/
نظر شما