به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان، غلامرضا امامی نویسنده و مترجم در نودمین سالروز تولد جلال آلاحمد که در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد، اظهار داشت: از 17 سالگی با جلال آشنا شدم و تاکنون از ارادتمندان جلال و خاندان او هستم.
وی افزود: در این مملکت نقد و نق به هم آمیخته است و هر جا مشکلی ایجاد میشود از چالهای در خیابان و هر مشکلی دیگر فحشش را نثار شریعتی و جلال میکنند.
امامی با بیان اینکه جلال و علی شریعتی هر دو متولد آذر ماه هستند، گفت: امروز هشتادمین سالروز تولد آل احمد و نودمین سالروز تولد جلال است و همچنین در بخش اول سخنم به مشترکات جلال و شریعتی میپردازم گفت: جلال و شریعتی هر دو روستازاده و روحانیزاده بودند و هر دو به زبان فرانسه آشنا بودند.
*روشنفکران در غیاب احزاب خواستند بار تحول سیاسی را به دوش بکشند
وی افزود: هر دو به نهضت ملی نفت سخت دل بسته بودند و در غیاب احزاب سیاسی روشنفکران بار تحول سیاسی را به دوش میکشند بنابراین از جلال نباید توقع داشت که یک رهبر سیاسی باشد.
امامی ادامه داد: جلال در مرحله نخست یک نویسنده است جلال در سن 22 سالگی اولین داستانش را در مجله سخن چاپ کرده است.
*جلال پیوند دهنده فرهنگ رسمی و شفاهی بود
وی با بیان اینکه هنر پرواز از واقعیت به حقیقت است، گفت: هیچ چیز نمیتواند پرواز هنر را محدود کند جز عدالت. هنر بزرگ جلال این است که فرهنگ شفاهی را به فرهنگ رسمی نزدیک کرد همانگونه که در شخصیت جلال اندرونی و بیرونی معنا نداشت در نثر نیز توانست به یک وحدت رویه برسد.
امامی با بیان اینکه روزی به جلال گفتم چقدر شما سعادتمند هستید که نقش سکه خود را در زندگی زدید، افزود: جلال باغبانی بود که هر کس استعدادی داشت آن را شکوفاتر میکرد.
وی ادامه داد: جلال همیشه در شتاب بود و به شتاب گام برمیداشت به شتاب سخن میگفت و فتح باب میکرد و مهم این بود که نبض زمانه خود را درک کرد و امانت بزرگ زمانه خود را هم شریعتی و هم جلال به سرانجام رساندند.
*جلال نخستین کسی است کانون نویسندگان را پیریزی کرد
این نویسنده و مترجم گفت: جلال آلاحمد نخستین کسی است که کانون نویسندگان ایران را پیریزی کرد او اعتقاد داشت که نویسندگان باید آزاد باشند تا بنویسند و اگر سخن ناروا گفته باشند دادگاه تشکیل شود و در چاپ کتاب باید هیچ ممیزی قبل از چاپ وجود نداشته باشد.
*فحاشی به دکتر شریعتی و جلال مد شده است
وی افزود: آلاحمد و شریعتی در پی گوهر نشر دانش بودند و کوشیدند که آگاهی در جامعه منتشر شود جلال فرصت نقد آرای خویش نداشت و امروز متأسفانه فحاشی به دکتر شریعتی و آل احمد مد شده است و کار به جایی رسیده است که یک روشنفکر جلال را متهم کرده است که قاتل است و ادعا کرده است که سند دارد جلال کسی را به تبریز برده به قتل رسانده است.
*چپ و راست شریعتی و جلال را میزنند
امامی ادامه داد: همین نویسنده محترم ادعای دیگری نیز کرده است که شریعتی دروغگوست و اگر سند دارد باید رو کند. پرویز ثابتی نیز ادعا کرده است جلال و شریعتی با ساواک ارتباط داشتند و این حملهها به دلیل این است که هر دو بزرگوار به فکر بازگشت به خویشتن بودند و به همین دلیل راست و چپ به این بزرگوار نقل میکنند.
این نویسنده و مترجم با طرح این پرسش که اگر شریعتی و جلال را از تاریخ روشنفکری ایران حذف کنیم قادریم چه کسانی را جای آنان بگذاریم، گفت: جلال سخن روشنفکران را به میان مردم برد و شریعتی مذهب را به میان روشنفکران برد.
امامی با بیان اینکه به تازگی یکی از نوادگان میرزا آقاخان نوری مصاحبه کرده است که مصدق و امیرکبیر جاسوس انگلیس بودند. این ادعا نشان از آزادی ندارد بلکه فحاشی است و من اگر جزء نوادگان آقای مصدق بودم از این فرد شکایت میکردم.
وی سپس به ذکر خاطراتی از نخستین خاطرات خود با آل احمد پرداخت و گفت: من و مسعود احمدزاده همکلاس بودیم روزی مسعود به من گفت کتابی به نام غربزدگی در آمده است و بخش اول آن را به من داد بخوانم. من خواندم من به این نثر تلگرافی و قاطع بسیار علاقمند شدم و آثر دیگر نویسنده به نام « مدیر مدرسه» را خواندم چون علاقمند شدم به جلال زنگ زدم و جلال گوشی را برداشت گفت شما و من خودم را معرفی کردم و درخواستم را نیز مطرح کردم مبنی بر اینکه میخواهم شما را ملاقات کنم آل احمد پذیرفت.
امامی گفت: آل احمد گفت من در روز دوشنبه در مدرسهای تدریس میکنم و میتوانم آن روز شما را ببینم آن روز من به مدرسه رفتم. دیدم. آل احمد دارد با دانشآموزان صحبت میکند و به دانشآموزان توصیه میکند که انشا خلق است و زیبایی میآفریند و من به دیکته علاقه ندارم چون به دیکتاتوری میرسد. بعد از کلاس آل احمد با من ملاقات کرد و گفت: من در یک روز مشخص در کافه فیروز با دوستانم ملاقات میکنم و آنجا با شما ملاقات خواهم کرد.
وی ادامه داد: آخرین دیدار من با آل احمد روی سنگ لحد بود سری که در زندگی هرگز خم نشده بود بعد از مرگ کمی خم شده بود و چشمان جستجوگرش خاموش بود و لبخندی به ابدیت داشت. همان روز دیدم که جلال ماند این در حالی است که بسیاری زندگان زندگی میکنند و ولی میمیرند و هیچ یادی از آنان وجود ندارد.
وی افزود: آیتالله طالقانی و مهندس مهدی بازرگان آزاد شدند و من به جلال زنگ زدم. گفتم: به دیدار این دو بزرگوار برویم. دیدم گفت من خانه مهندس بازرگان را بلد نیستم و من او را راهنمایی کردم که به خانه بازرگان بروم آنچه در برخورد بازرگان و جلال برای من عجیب بود این بود که برخلاف معمول جلال بسیار مؤدبانه با بازرگان صحبت کرد.
امامی ادامه داد: جلال به بازرگان پیشنهاد کرد که من به تازگی کتابی از مالکوم ایکس رهبر مسلمانان آمریکا را خواندم که بسیار جالب است و امیدوارم شما این کتاب را ترجمه کنید که بازرگان جواب داد من وقت ندارم ولی این کتاب را به زری حجازی بدهید تا او ترجمه کند.
وی گفت: در دیدار با آقای طالقانی، آقای طالقانی گفت: تا زمانی که روشنفکران و روحانیون در کنار هم قرار نگیرند مبارزه با رژیم پهلوی به پیروزی نمیرسد.
وی ادامه داد: از جلال مقدار بسیاری از یادداشتهای روزانه باقی مانده است که در سه نسخه که یک نسخه در خانه سیمین دانشور، یک نسخه در خانه شمس آل احمد و نسخه دیگر در خانه پرویز داریوش بود که متأسفانه به طور معجزهآسایی هر سه مفقود شدند و من به تازگی فهمیدم که نسخه خانه پرویز داریوش موجود است و امیدوارم هر چه زودتر این نسخه چاپ شود.
*جلال در نثر قاطع و در دل مهربان بود
امامی گفت: جلال در نثر قاطع بود و در دل مهربان بود حتی با کسانی که با او سر به مهر نبودند نیز محبت داشت آقا جلال آن زمان هر مشکلی وجود داشت جلال حلال مشکل او بود.
وی با بیان اینکه هم شریعتی و جلال در خدمت هنر و مردم بودند،افزود: نقد کنید اما دشنام ندهید چون دشمنی و دشنام کاری از پیش نمیبرد و عشق تدبیر و امید و اعتدال جامعه را پیش میبرد و اگر این دو بزرگوار ماندند سراسر زندگیشان عاشق بودند و با عشق در جهان ماندگار بودند.
پایان پیام/
نظر شما