قرآن،عقل،سنت پیامبر(ص)و ائمه اطهار، چهار اصل تطهیرو تصفیه دین اسلام

هر جریان آلوده‏ای که‏ در دنیای اسلام پیدا شود جریان پاکی در این دین وجود دارد که می‏تواند آن آلودگی را تصفیه کند که اولین آن قرآن و سپس سنت قطعی و متواتر پیغمبر و برای ما شیعیان سنت قطعی و متواتر ائمه(ع) است.

خبرگزاری شبستان: آبی که از سرچشمه بیرون می‏آید دیده‏اید که چقدر صاف و پاکیزه است. همین آبی که اینقدر پاکیزه است همین که در بستری قرار گرفت، در مجرایی‏ قرار گرفت و به اصطلاح در جویی جاری گردید، تدریجا ممکن است آلودگی هایی‏ پیدا کند، آلودگی های محسوس و آلودگی های نامحسوس. آلودگی های محسوس‏ مانند خاک و گل است که داخل آب بشود یا آب از جایی بگذرد که در آنجا مثلا گوسفندی باشد و با پشگل گوسفند مخلوط شود که در نتیجه رنگ آب عوض‏ می‏شود. این آلودگی محسوس است. ممکن است آلودگی نامحسوس داشته باشد یعنی وقتی که به آن آب نگاه می‏کنید می‏بینید صاف و زلال است.

 

آنچه به‏ چشم دیده می‏شود گویی با سرچشمه فرقی نکرده است. ولی اگر یک نفر خدای‏ ناخواسته مثلا به وبا مبتلا باشد و در جویی که مردم شهری از آن استفاده می‏کنند غوطه بخورد، ممکن است مردم آن شهر این مرض را پیدا بکنند در صورتی که در آب چیزی دیده نمی‏شود ولی میکروب های ریز ذره بینی‏ که فقط با چشم مسلح می‏توان آنها را دید، داخل آب شده و آن را آلوده‏ کرده‏اند. متقابلا باز ممکن است دستگاه های تصفیه‏ای وجود داشته باشد که‏ این آب آلوده را تصفیه کند.


عین این حالت در امور معنوی وجود دارد یعنی یک سرچشمه معنوی که در روز اول صاف و پاک است و آلودگی هم ندارد تدریجا که در بستر افکار دیگران قرار می‏گیرد و نسلی بعد از نسلی آن را به دوره‏های بعد منتقل‏ می‏کنند، این امکان وجود دارد که آن جریان معنوی یک آلودگی محسوس پیدا کند که دیده بشود و یا یک آلودگی نامحسوس پیدا بکند که فقط علما یعنی‏ کسانی که آلات ذره بینی دارند بتوانند آن را ببینند. و باز همانطوری که‏ در یک شهر ممکن است دستگاه تصفیه‏ای برقرار کرد که آب را پاک بکند، در جریان های معنوی هم همینطور است.


بزرگترین جریان معنوی دنیا، اسلام است. اسلام که جریان پیدا کرده است‏ ما می‏خواهیم ببینیم در این بستری که قرار گرفته است در این چهارده قرن‏ تا به ما رسیده است آیا امکان آلودگی نظیر آلودگی آب برای این جریان‏ معنوی بوده است یا نه؟ و اگر امکان این آلودگی بوده است چه جریان هایی‏ در دنیای اسلام به وجود آمده است که این آب صاف را آلوده کرده است؟ قبل از اینکه این مطلب را عرض بکنم نکته‏ای را برای شما عرض می‏کنم: مردم عامی، مردمی که اهل تحقیق نیستند، همیشه در میان حوادث، حوادثی را مهم می‏شمرند که از نظر تاریخ مهم باشد.

 

شما از غالب اشخاص اگر بپرسید جریان های مهم تاریخ اسلام را بگو، اولین جریان مهمی که به‏ ذهنش می‏آید حمله مغول است. راست است، حمله مغول خیلی مهم است هم‏ از نظر خسارات مادی، از نظر انسان هایی که کشت و هم از نظر خسارات‏ معنوی، به این معنی که چقدر کتاب ها و کتابخانه‏ها را از بین برد و علما را کشت. حمله مغول برای دنیای اسلام فوق العاده گران تمام شد. چقدر از علما کشته شدند، چقدر از مسلمان ها کشته شدند، چقدر شهرها خراب شد! بعضی از شهرها را چنان از میان بردند که اصلا اثری از آنها باقی نماند منجمله شهر نیشابور که [چنگیز] دستور داده بود اصلا ذی حیاتی نباید در این شهر باقی بماند.

 

این یک حادثه‏ای است، مهم هم هست ولی به همان‏ اندازه که مهم است خودش خودش را نشان می‏دهد، مثل آلودگی محسوس آب‏ می‏باشد. ولی بعضی از جریانات در دنیای اسلام پیدا شده است که حجم‏ ظاهریش خیلی کوچک است مانند میکروب ذره بینی که به چشم نمی‏آید ولی‏ خطرش از حمله مغول اگر بیشتر نبوده است کمتر هم نیست. مثال هایش‏ بماند تا بعد عرض بکنم.
 

اولا باید ببینیم برای اسلام یک همچو جریانهایی وجود داشته است یا نه؟ البته تا حدودی امکان نداشته است ولی از آن حد که بگذریم امکان داشته. آن حدی که امکان نداشته است همان است که می‏گویید کتاب آسمانی ما قرآن که ستون فقرات اسلام است تکیه گاه اسلام است. این کتاب آسمانی محفوظ و مصون و پاک باقی مانده است و هیچ دستی و هیچ قدرتی نتوانسته در خود این‏ کتاب دخل و تصرفی بکند: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» (1 ). قرآن را خدا با یک فصاحت و بلاغتی نازل کرد، با یک معنویتی نازل‏ کرد که از همان اول در سینه‏ها حفظ می‏شد، به علاوه به امر پیغمبر نوشته‏ می‏شد، هیچ دستی چه از ناحیه دوستان نادان و چه از ناحیه دشمنان زیرک نتوانست در این کتاب مقدس تغییر و تبدیلی ایجادکند، و همین است که حکم دستگاه تصفیه را دارد.

 

از این یکی که بگذریم در سایر قسمتها این امکان آلودگی بوده است‏ منجمله در سنت پیغمبر اکرم. دلیلش گفته خود پیغمبر (ص) است. این حدیث را شیعه و سنی روایت کرده‏اند که پیغمبر فرمود: «کثرت علی الکذابه» (2) دروغ بندی های به من زیاد شده‏اند و اگر از من حدیثی شنیدید آن را بر قرآن عرضه کنید اگر دیدید مخالف قرآن است بدانید از من نیست و به من بسته‏اند. این را خود پیغمبر در زمان خودشان فرمودند با وجود اینکه‏ هنوز اول اسلام بود. معلوم می‏شود که یک عده دروغگو پیدا شده بودند. عده آنها در آن زمان شاید آنقدر زیاد نبود و پیغمبر پیش بینی کرد که در دوره‏های بعد زیاد خواهد شد، زیاد هم شد. در زمان پیغمبر اگر کسی دروغی‏ به پیغمبر می‏بست برای یک امر کوچک و یک غرض شخصی بود، می‏خواست‏ حرف خودش را به کرسی بنشاند می‏گفت من از پیغمبر اینطور شنیده‏ام.

 

اما در زمان های بعد دروغ بستن به‏ پیغمبر جنبه اجتماعی پیدا کرد یعنی ابزاری شد در دست سیاسیون. خلفای وقت از این موضوع به نفع سیاست های خودشان استفاده می‏کردند، پول ها خرج‏ می‏کردند، محدثینی را که ایمانشان سست بود و بنده دینار و درهم بودند پیدا می‏کردند و پول ها می‏دادند که مثلا در فلان موضوع یک حدیث نقل کن. "سمره بن جندب"، هشت هزار دینار معاویه به او داد که گفت من از پیغمبر شنیدم که آیه: «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله»(3) در شأن عبدالرحمن بن ملجم نازل شده است. در زمان مهدی خلیفه سوم عباسی پسر منصور که یکی از عاداتش کبوتر بازی بود و در این کار مسابقه می‏داد، یک نفر از همین محدثین نزد او آمد. برای رضای خاطر مهدی گفت من از که‏ شنیدم از پیغمبر: «لا سبق الا فی خف او حافر او طائر» که او "طائر" را از خودش اضافه کرده بود. مهدی خیلی خوشش آمد و پول حسابی به او داد.
 

اینجور جریان ها در دنیای اسلام زیاد پیدا شده است. در موضوع وضع و جعل‏ حدیث ابتکار در دست یهودی ها بود. یهودی ها افکار و معتقدات خودشان را در میان مسلمانان به صورت حدیث در آوردند. این ها در نفاق هم عجیب‏ بودند، به ظاهر مسلمانی می‏کردند و با مسلمان ها رفت و آمد می‏کردند ولی‏ افکار خودشان را به صورت حدیث در میان مسلمین رایج می‏کردند. و در این‏ کار بسیار مهارت داشتند. البته مسیحی ها و مانوی ها هم این کار را کرده‏اند ولی یهودی ها خیلی زیاد کرده‏اند چون این ها مهارتشان در تظاهر فوق‏ العاده است که گاهی مسلمان ها آنها را از خودشان مسلمان تر می‏دانستند.


شخصی نقل می‏کرد که سابقا یهودی بوده است. او دختری داشت. جوانی که‏ سابقا یهودی بود و مسلمان شده بود از دختر این شخص خواستگاری کرد و او نمی‏داد. گفتند: چرا نمی‏دهی؟ گفت: من خودم که مسلمان شدم تا پانزده سال‏ دروغ می‏گفتم، حالا باور نمی‏کنم که این جوان راست بگوید، برای اینکه‏ هفت سال است که اسلام آورده است.
 

این ها همان آلودگی هایی است که در بستر افکار پیدا می‏شود. اسلام دستگاه‏ تصفیه‏ای قرار داده است که با آن می‏شود این آلودگی ها را پاک کرد. در درجه اول خود قرآن است، ما باید بر آن عرضه بداریم. یک دستگاه دیگر، عقل است که قرآن عقل را حجت قرار داده است. دستگاه های تصفیه دیگر، احادیث و سنن متواتر پیغمبر (ص) یا ائمه است که یقینی است و جای‏ شک و شبهه در آنها نیست. مثلا ائمه از این دستگاه تصفیه که قرآن است‏ چگونه استفاده می‏کردند؟ در زمان مأمون خلیفه، یک نهضت علمی پیدا شد.
 

مأمون مجلس مباحثه و مناظره، زیاد برقرار می‏کرد و خیلی لذت می‏برد چون‏ خودش اهل مطالعه و دانشمند بود، و به تمام ادیان و مذاهب آزادی می‏داد، که مباحثات امام رضا (ع) با اصحاب ملل و نحل در همین مجالس مأمون‏ صورت گرفته است. مجالس زیادی مخصوصا راجع به اهل تسنن و تشیع تشکیل‏ می‏داد. در آن کتاب که آن شخصیت ترک به نام "قاضی بهلول بهجت افندی" به نام "تشریح و محاکمه" نوشت که به فارسی ترجمه شده و بسیار کتاب خوب و نفیسی است، مباحثه بین مأمون و علمای اهل تسنن‏ راجع به خلافت نقل شده است. این ها مجالس مناظره میان ائمه و دیگران فراهم می‏کردند.

 

گاهی "هشام بن الحکم" در مجالس این ها شرکت می‏کرد. از جمله یک مباحثه شیعی و سنی میان حضرت جواد که هنوز طفل بودند و علمای اهل تسنن برقرار شد. در آنجا آن عالم اهل تسنن در حرف هایش احادیثی در فضیلت ابوبکر و عمر روایت کرد. به حضرت عرض کرد شما درباره شیخین چه می‏گویید و حال اینکه ما حدیث معتبری از پیغمبر داریم که‏ فرمود: «ابوبکر و عمر سیدا کهول اهل الجنه» یعنی ابوبکر و عمر دو آقای‏ پیرمردان اهل بهشتند. همچنین حدیث دیگری نقل کرد که روزی جبرئیل نازل شد به پیغمبر، از جانب خدا عرض کرد من از ابوبکر راضی هستم، از ابوبکر بپرس آیا او از من راضی هست یا نه؟ حضرت جواد فرمود: ما منکر فضیلت ابوبکر نیستیم ولی یک مطلب هست و آن این است که همه قبول دارند که پیغمبر در حجه الوداع فرمود: «کثرت علی الکذابه» دروغگویان بر من زیاد شده‏اند، و معیاری در اختیار قرار داد که هر حدیث را که از من‏ روایت کردند اول بر قرآن عرضه بدارید اگر موافق قرآن بود قبول کرده و الا
رد کنید. قرآن می‏گوید: تمام اهل بهشت جوان هستند. و اما حدیث دیگری که‏ گفتید، خدا در قرآن می‏فرماید: «ولقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید» (4) ما انسان را آفریده‏ایم و از تمام خطورهای قلبی او آگاه هستیم. پس چطور می‏شود خدایی که قرآن او را این طور معرفی می‏کند، از پیغمبر بپرسد که من از فلان بنده راضی هستم، تو از او بپرس که از من‏ راضی است یا نه؟!
 

پس خود قرآن کریم یک مقیاس و یک دستگاه تصفیه‏ای است برای آلودگیهایی که در طول تاریخ پیدا شده است. مایه خوشوقتی ما این دو سه چیز است. این است که کسی نمی‏تواند بگوید دین شما مثل ادیان دیگر در ابتدا هر چه بود، ولی در طول تاریخ جریان هایی پیش آمد که آن را فاسد کرد، همینجور که الان راجع به دین زردشت اصلا نمی‏شود به دست آورد که‏ کتاب اصلی زردشت چه بوده است؟ نمی‏شود اساسا فهمید زردشت در چه‏ سال هایی در دنیا بوده است؟ تا چند سال پیش در وجود یک همچو آدمی شک‏ و تردید بوده، هنوز هم باز آنقدرها مسلم نیست که زردشت نظیر رستم و اسفندیار یک شخصیت افسانه‏ای است یا یک شخصیت واقعی. گیرم یک روز تعلیمات درستی داشته است. کلمه "گفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک" که تعلیمات نشد.

 

اصلا کوچکترین حرفی که در دنیا وجود دارد این است چون به قدری کلی است که اصلا هیچ معنایی را در بر ندارد، مفهومی‏ ندارد. هر کسی حرف خودش را نیک می‏داند، هر کسی نوع کردارش را نیک‏ می‏داند، و همینطور در مورد پندار نیک، فکر نیک. هر یک از مسلک هایی‏ که در دنیا وجود دارد مثلا دنیای سرمایه داری یک سلسله حرف ها و یک سری‏ کارها و یک سلسله فکرها را می‏گوید این ها خوب است. دنیای کمونیست‏ روش دیگری را عرضه می‏دارد. او هم می‏گوید حرف این است که من می‏گویم. آن مسلکی می‏تواند در دنیا مسلک شمرده شود که قناعت نکند به‏ گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک، بلکه بگوید گفتار نیک، و بعد بگوید گفتار نیک این است، گفتار خوب را مشخص بکند، و همینطور کردار نیک و پندار نیک. 
  

در مسیحی گری و یهودی گری هم همینطور است. یگانه دینی که می‏توان در دنیا اصولش را نشان داد که هیچ دست آلوده‏ای به آن نخورده و پاک مانده است، دین اسلام است. سر آن را هم عرض کردم. نمی‏خواهم بگویم در دنیای‏ اسلام هیچ جریان آلوده‏ای پیدا نشده است، نه، ولی هر جریان آلوده‏ای که‏ پیدا بشود، جریان پاکی در این دین وجود دارد که می‏تواند آن آلودگی ها را تصفیه بکند. اولش خود قرآن است. مقیاس بزرگ قرآن است. از قرآن که بگذریم سنت قطعی و متواتر پیغمبر و برای ما شیعیان همچنین سنت قطعی و متواتر ائمه اطهار است. یعنی در میان این همه احادیث مشکوک و مظنون، احادیث و سنت های قطعی داریم از پیغمبر و ائمه اطهار.

 

این ها برای ما حجت است، این ها می‏تواند معیار و مقیاس واقع بشود. دیگر اینکه قرآن کریم از اول عقل را حجت قرار داده است. اسلام علیه عقل قیام نکرده. اگر چه غلط است آدم اسم این مردک را جزء سران ادیان و ادیان منسوخه‏ ببرد، [ولی به عنوان مثال] "حسینعلی بها" می‏گوید کور شو تا جمال‏ مرا ببینی، کرشو تا نغمه مرا بشنوی. عجب کاری است! این چه جمالی‏ است که آدم باید کور بشود تا او را ببیند و چه صدایی است که آدم باید کر بشود تا آن را بشنود؟! ولی قرآن می‏گوید چشمت را باز کن تا جمال مرا ببینی، گوشت را باز کن تا صدای مرا بشنوی، فکرت را باز کن تا حقایق مرا درک بکنی، مذمت می‏کند آنهایی را که چشم و گوش و فکر خودشان‏ را به‏کار نمی‏اندازند و یک حالت تسلیم و تعبد احمقانه‏ای به خود می‏گیرند.
 

قرآن هرگز مردم مسلمان را جز به نام «ایهاالناس، یا ایها المؤمنون خطاب نمی‏کند، نمی‏گوید اغنام الله گوسفندان خدا، نمی‏گوید شما گوسفندید و مثل گوسفند باید تسلیم باشید. قرآن تاریخ را با منطق عقلانی تفسیر می‏کند. قرآن نماز را که ذکر می‏کند، فلسفه نماز را هم ذکر می‏کند. قرآن‏ خدا را اثبات می‏کند با منطق استدلالی و منطق عقلی. قرآن می‏گوید: «و لقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم‏ اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها» (5) انبوهی از مردم به‏ جهنم می‏روند، آنهایی که دل دارند و نمی‏فهمند، چشم دارند و نمی‏بینند، و گوش دارند و نمی‏شنوند. قرآن خیلی لحن مؤدبی دارد. دو سه جا است که‏ قرآن زبان به یک تعبیری می‏گشاید که تقریبا نوعی دشنام است.

 

یکی آنجایی‏ که بشر عقلش را، این حجت ناطق به قول امام کاظم (ع) را به کار نمی‏بندد. می‏گوید: «ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون»، بدترین جنبنده‏ها در نزد خدا چیست؟ انسانهایی هستند که خدا به آنها زبان داده ولی لالند، گوش داده ولی کرند، عقل داده ولی تفکر و تعقل‏ ندارند. این مقیاسها، مقیاسهایی است که اسلام به دست ما داده است که ما بتوانیم آزمایش کنیم.

 

پی نوشت ها:
1 - سوره حجر ، آیه . 9

2 - کافی ، ج 1 ، ص . 62

3 - سوره بقره ، آیه . 207

4. سوره‏ق ، آیه . 16

5 - سوره اعراف ، آیه . 179 
 

برگرفته از کتاب "اسلام و مقتضیات زمان1"، اثر استاد مطهری

 

پایان پیام/

 

 

 

کد خبر 33208

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha