خبرگزاری شبستان: آبی که از سرچشمه بیرون میآید دیدهاید که چقدر صاف و پاکیزه است. همین آبی که اینقدر پاکیزه است همین که در بستری قرار گرفت، در مجرایی قرار گرفت و به اصطلاح در جویی جاری گردید، تدریجا ممکن است آلودگی هایی پیدا کند، آلودگی های محسوس و آلودگی های نامحسوس. آلودگی های محسوس مانند خاک و گل است که داخل آب بشود یا آب از جایی بگذرد که در آنجا مثلا گوسفندی باشد و با پشگل گوسفند مخلوط شود که در نتیجه رنگ آب عوض میشود. این آلودگی محسوس است. ممکن است آلودگی نامحسوس داشته باشد یعنی وقتی که به آن آب نگاه میکنید میبینید صاف و زلال است.
آنچه به چشم دیده میشود گویی با سرچشمه فرقی نکرده است. ولی اگر یک نفر خدای ناخواسته مثلا به وبا مبتلا باشد و در جویی که مردم شهری از آن استفاده میکنند غوطه بخورد، ممکن است مردم آن شهر این مرض را پیدا بکنند در صورتی که در آب چیزی دیده نمیشود ولی میکروب های ریز ذره بینی که فقط با چشم مسلح میتوان آنها را دید، داخل آب شده و آن را آلوده کردهاند. متقابلا باز ممکن است دستگاه های تصفیهای وجود داشته باشد که این آب آلوده را تصفیه کند.
عین این حالت در امور معنوی وجود دارد یعنی یک سرچشمه معنوی که در روز اول صاف و پاک است و آلودگی هم ندارد تدریجا که در بستر افکار دیگران قرار میگیرد و نسلی بعد از نسلی آن را به دورههای بعد منتقل میکنند، این امکان وجود دارد که آن جریان معنوی یک آلودگی محسوس پیدا کند که دیده بشود و یا یک آلودگی نامحسوس پیدا بکند که فقط علما یعنی کسانی که آلات ذره بینی دارند بتوانند آن را ببینند. و باز همانطوری که در یک شهر ممکن است دستگاه تصفیهای برقرار کرد که آب را پاک بکند، در جریان های معنوی هم همینطور است.
بزرگترین جریان معنوی دنیا، اسلام است. اسلام که جریان پیدا کرده است ما میخواهیم ببینیم در این بستری که قرار گرفته است در این چهارده قرن تا به ما رسیده است آیا امکان آلودگی نظیر آلودگی آب برای این جریان معنوی بوده است یا نه؟ و اگر امکان این آلودگی بوده است چه جریان هایی در دنیای اسلام به وجود آمده است که این آب صاف را آلوده کرده است؟ قبل از اینکه این مطلب را عرض بکنم نکتهای را برای شما عرض میکنم: مردم عامی، مردمی که اهل تحقیق نیستند، همیشه در میان حوادث، حوادثی را مهم میشمرند که از نظر تاریخ مهم باشد.
شما از غالب اشخاص اگر بپرسید جریان های مهم تاریخ اسلام را بگو، اولین جریان مهمی که به ذهنش میآید حمله مغول است. راست است، حمله مغول خیلی مهم است هم از نظر خسارات مادی، از نظر انسان هایی که کشت و هم از نظر خسارات معنوی، به این معنی که چقدر کتاب ها و کتابخانهها را از بین برد و علما را کشت. حمله مغول برای دنیای اسلام فوق العاده گران تمام شد. چقدر از علما کشته شدند، چقدر از مسلمان ها کشته شدند، چقدر شهرها خراب شد! بعضی از شهرها را چنان از میان بردند که اصلا اثری از آنها باقی نماند منجمله شهر نیشابور که [چنگیز] دستور داده بود اصلا ذی حیاتی نباید در این شهر باقی بماند.
این یک حادثهای است، مهم هم هست ولی به همان اندازه که مهم است خودش خودش را نشان میدهد، مثل آلودگی محسوس آب میباشد. ولی بعضی از جریانات در دنیای اسلام پیدا شده است که حجم ظاهریش خیلی کوچک است مانند میکروب ذره بینی که به چشم نمیآید ولی خطرش از حمله مغول اگر بیشتر نبوده است کمتر هم نیست. مثال هایش بماند تا بعد عرض بکنم.
اولا باید ببینیم برای اسلام یک همچو جریانهایی وجود داشته است یا نه؟ البته تا حدودی امکان نداشته است ولی از آن حد که بگذریم امکان داشته. آن حدی که امکان نداشته است همان است که میگویید کتاب آسمانی ما قرآن که ستون فقرات اسلام است تکیه گاه اسلام است. این کتاب آسمانی محفوظ و مصون و پاک باقی مانده است و هیچ دستی و هیچ قدرتی نتوانسته در خود این کتاب دخل و تصرفی بکند: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» (1 ). قرآن را خدا با یک فصاحت و بلاغتی نازل کرد، با یک معنویتی نازل کرد که از همان اول در سینهها حفظ میشد، به علاوه به امر پیغمبر نوشته میشد، هیچ دستی چه از ناحیه دوستان نادان و چه از ناحیه دشمنان زیرک نتوانست در این کتاب مقدس تغییر و تبدیلی ایجادکند، و همین است که حکم دستگاه تصفیه را دارد.
از این یکی که بگذریم در سایر قسمتها این امکان آلودگی بوده است منجمله در سنت پیغمبر اکرم. دلیلش گفته خود پیغمبر (ص) است. این حدیث را شیعه و سنی روایت کردهاند که پیغمبر فرمود: «کثرت علی الکذابه» (2) دروغ بندی های به من زیاد شدهاند و اگر از من حدیثی شنیدید آن را بر قرآن عرضه کنید اگر دیدید مخالف قرآن است بدانید از من نیست و به من بستهاند. این را خود پیغمبر در زمان خودشان فرمودند با وجود اینکه هنوز اول اسلام بود. معلوم میشود که یک عده دروغگو پیدا شده بودند. عده آنها در آن زمان شاید آنقدر زیاد نبود و پیغمبر پیش بینی کرد که در دورههای بعد زیاد خواهد شد، زیاد هم شد. در زمان پیغمبر اگر کسی دروغی به پیغمبر میبست برای یک امر کوچک و یک غرض شخصی بود، میخواست حرف خودش را به کرسی بنشاند میگفت من از پیغمبر اینطور شنیدهام.
اما در زمان های بعد دروغ بستن به پیغمبر جنبه اجتماعی پیدا کرد یعنی ابزاری شد در دست سیاسیون. خلفای وقت از این موضوع به نفع سیاست های خودشان استفاده میکردند، پول ها خرج میکردند، محدثینی را که ایمانشان سست بود و بنده دینار و درهم بودند پیدا میکردند و پول ها میدادند که مثلا در فلان موضوع یک حدیث نقل کن. "سمره بن جندب"، هشت هزار دینار معاویه به او داد که گفت من از پیغمبر شنیدم که آیه: «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله»(3) در شأن عبدالرحمن بن ملجم نازل شده است. در زمان مهدی خلیفه سوم عباسی پسر منصور که یکی از عاداتش کبوتر بازی بود و در این کار مسابقه میداد، یک نفر از همین محدثین نزد او آمد. برای رضای خاطر مهدی گفت من از که شنیدم از پیغمبر: «لا سبق الا فی خف او حافر او طائر» که او "طائر" را از خودش اضافه کرده بود. مهدی خیلی خوشش آمد و پول حسابی به او داد.
اینجور جریان ها در دنیای اسلام زیاد پیدا شده است. در موضوع وضع و جعل حدیث ابتکار در دست یهودی ها بود. یهودی ها افکار و معتقدات خودشان را در میان مسلمانان به صورت حدیث در آوردند. این ها در نفاق هم عجیب بودند، به ظاهر مسلمانی میکردند و با مسلمان ها رفت و آمد میکردند ولی افکار خودشان را به صورت حدیث در میان مسلمین رایج میکردند. و در این کار بسیار مهارت داشتند. البته مسیحی ها و مانوی ها هم این کار را کردهاند ولی یهودی ها خیلی زیاد کردهاند چون این ها مهارتشان در تظاهر فوق العاده است که گاهی مسلمان ها آنها را از خودشان مسلمان تر میدانستند.
شخصی نقل میکرد که سابقا یهودی بوده است. او دختری داشت. جوانی که سابقا یهودی بود و مسلمان شده بود از دختر این شخص خواستگاری کرد و او نمیداد. گفتند: چرا نمیدهی؟ گفت: من خودم که مسلمان شدم تا پانزده سال دروغ میگفتم، حالا باور نمیکنم که این جوان راست بگوید، برای اینکه هفت سال است که اسلام آورده است.
این ها همان آلودگی هایی است که در بستر افکار پیدا میشود. اسلام دستگاه تصفیهای قرار داده است که با آن میشود این آلودگی ها را پاک کرد. در درجه اول خود قرآن است، ما باید بر آن عرضه بداریم. یک دستگاه دیگر، عقل است که قرآن عقل را حجت قرار داده است. دستگاه های تصفیه دیگر، احادیث و سنن متواتر پیغمبر (ص) یا ائمه است که یقینی است و جای شک و شبهه در آنها نیست. مثلا ائمه از این دستگاه تصفیه که قرآن است چگونه استفاده میکردند؟ در زمان مأمون خلیفه، یک نهضت علمی پیدا شد.
مأمون مجلس مباحثه و مناظره، زیاد برقرار میکرد و خیلی لذت میبرد چون خودش اهل مطالعه و دانشمند بود، و به تمام ادیان و مذاهب آزادی میداد، که مباحثات امام رضا (ع) با اصحاب ملل و نحل در همین مجالس مأمون صورت گرفته است. مجالس زیادی مخصوصا راجع به اهل تسنن و تشیع تشکیل میداد. در آن کتاب که آن شخصیت ترک به نام "قاضی بهلول بهجت افندی" به نام "تشریح و محاکمه" نوشت که به فارسی ترجمه شده و بسیار کتاب خوب و نفیسی است، مباحثه بین مأمون و علمای اهل تسنن راجع به خلافت نقل شده است. این ها مجالس مناظره میان ائمه و دیگران فراهم میکردند.
گاهی "هشام بن الحکم" در مجالس این ها شرکت میکرد. از جمله یک مباحثه شیعی و سنی میان حضرت جواد که هنوز طفل بودند و علمای اهل تسنن برقرار شد. در آنجا آن عالم اهل تسنن در حرف هایش احادیثی در فضیلت ابوبکر و عمر روایت کرد. به حضرت عرض کرد شما درباره شیخین چه میگویید و حال اینکه ما حدیث معتبری از پیغمبر داریم که فرمود: «ابوبکر و عمر سیدا کهول اهل الجنه» یعنی ابوبکر و عمر دو آقای پیرمردان اهل بهشتند. همچنین حدیث دیگری نقل کرد که روزی جبرئیل نازل شد به پیغمبر، از جانب خدا عرض کرد من از ابوبکر راضی هستم، از ابوبکر بپرس آیا او از من راضی هست یا نه؟ حضرت جواد فرمود: ما منکر فضیلت ابوبکر نیستیم ولی یک مطلب هست و آن این است که همه قبول دارند که پیغمبر در حجه الوداع فرمود: «کثرت علی الکذابه» دروغگویان بر من زیاد شدهاند، و معیاری در اختیار قرار داد که هر حدیث را که از من روایت کردند اول بر قرآن عرضه بدارید اگر موافق قرآن بود قبول کرده و الا
رد کنید. قرآن میگوید: تمام اهل بهشت جوان هستند. و اما حدیث دیگری که گفتید، خدا در قرآن میفرماید: «ولقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید» (4) ما انسان را آفریدهایم و از تمام خطورهای قلبی او آگاه هستیم. پس چطور میشود خدایی که قرآن او را این طور معرفی میکند، از پیغمبر بپرسد که من از فلان بنده راضی هستم، تو از او بپرس که از من راضی است یا نه؟!
پس خود قرآن کریم یک مقیاس و یک دستگاه تصفیهای است برای آلودگیهایی که در طول تاریخ پیدا شده است. مایه خوشوقتی ما این دو سه چیز است. این است که کسی نمیتواند بگوید دین شما مثل ادیان دیگر در ابتدا هر چه بود، ولی در طول تاریخ جریان هایی پیش آمد که آن را فاسد کرد، همینجور که الان راجع به دین زردشت اصلا نمیشود به دست آورد که کتاب اصلی زردشت چه بوده است؟ نمیشود اساسا فهمید زردشت در چه سال هایی در دنیا بوده است؟ تا چند سال پیش در وجود یک همچو آدمی شک و تردید بوده، هنوز هم باز آنقدرها مسلم نیست که زردشت نظیر رستم و اسفندیار یک شخصیت افسانهای است یا یک شخصیت واقعی. گیرم یک روز تعلیمات درستی داشته است. کلمه "گفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک" که تعلیمات نشد.
اصلا کوچکترین حرفی که در دنیا وجود دارد این است چون به قدری کلی است که اصلا هیچ معنایی را در بر ندارد، مفهومی ندارد. هر کسی حرف خودش را نیک میداند، هر کسی نوع کردارش را نیک میداند، و همینطور در مورد پندار نیک، فکر نیک. هر یک از مسلک هایی که در دنیا وجود دارد مثلا دنیای سرمایه داری یک سلسله حرف ها و یک سری کارها و یک سلسله فکرها را میگوید این ها خوب است. دنیای کمونیست روش دیگری را عرضه میدارد. او هم میگوید حرف این است که من میگویم. آن مسلکی میتواند در دنیا مسلک شمرده شود که قناعت نکند به گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک، بلکه بگوید گفتار نیک، و بعد بگوید گفتار نیک این است، گفتار خوب را مشخص بکند، و همینطور کردار نیک و پندار نیک.
در مسیحی گری و یهودی گری هم همینطور است. یگانه دینی که میتوان در دنیا اصولش را نشان داد که هیچ دست آلودهای به آن نخورده و پاک مانده است، دین اسلام است. سر آن را هم عرض کردم. نمیخواهم بگویم در دنیای اسلام هیچ جریان آلودهای پیدا نشده است، نه، ولی هر جریان آلودهای که پیدا بشود، جریان پاکی در این دین وجود دارد که میتواند آن آلودگی ها را تصفیه بکند. اولش خود قرآن است. مقیاس بزرگ قرآن است. از قرآن که بگذریم سنت قطعی و متواتر پیغمبر و برای ما شیعیان همچنین سنت قطعی و متواتر ائمه اطهار است. یعنی در میان این همه احادیث مشکوک و مظنون، احادیث و سنت های قطعی داریم از پیغمبر و ائمه اطهار.
این ها برای ما حجت است، این ها میتواند معیار و مقیاس واقع بشود. دیگر اینکه قرآن کریم از اول عقل را حجت قرار داده است. اسلام علیه عقل قیام نکرده. اگر چه غلط است آدم اسم این مردک را جزء سران ادیان و ادیان منسوخه ببرد، [ولی به عنوان مثال] "حسینعلی بها" میگوید کور شو تا جمال مرا ببینی، کرشو تا نغمه مرا بشنوی. عجب کاری است! این چه جمالی است که آدم باید کور بشود تا او را ببیند و چه صدایی است که آدم باید کر بشود تا آن را بشنود؟! ولی قرآن میگوید چشمت را باز کن تا جمال مرا ببینی، گوشت را باز کن تا صدای مرا بشنوی، فکرت را باز کن تا حقایق مرا درک بکنی، مذمت میکند آنهایی را که چشم و گوش و فکر خودشان را بهکار نمیاندازند و یک حالت تسلیم و تعبد احمقانهای به خود میگیرند.
قرآن هرگز مردم مسلمان را جز به نام «ایهاالناس، یا ایها المؤمنون خطاب نمیکند، نمیگوید اغنام الله گوسفندان خدا، نمیگوید شما گوسفندید و مثل گوسفند باید تسلیم باشید. قرآن تاریخ را با منطق عقلانی تفسیر میکند. قرآن نماز را که ذکر میکند، فلسفه نماز را هم ذکر میکند. قرآن خدا را اثبات میکند با منطق استدلالی و منطق عقلی. قرآن میگوید: «و لقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها» (5) انبوهی از مردم به جهنم میروند، آنهایی که دل دارند و نمیفهمند، چشم دارند و نمیبینند، و گوش دارند و نمیشنوند. قرآن خیلی لحن مؤدبی دارد. دو سه جا است که قرآن زبان به یک تعبیری میگشاید که تقریبا نوعی دشنام است.
یکی آنجایی که بشر عقلش را، این حجت ناطق به قول امام کاظم (ع) را به کار نمیبندد. میگوید: «ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون»، بدترین جنبندهها در نزد خدا چیست؟ انسانهایی هستند که خدا به آنها زبان داده ولی لالند، گوش داده ولی کرند، عقل داده ولی تفکر و تعقل ندارند. این مقیاسها، مقیاسهایی است که اسلام به دست ما داده است که ما بتوانیم آزمایش کنیم.
پی نوشت ها:
1 - سوره حجر ، آیه . 9
2 - کافی ، ج 1 ، ص . 62
3 - سوره بقره ، آیه . 207
4. سورهق ، آیه . 16
5 - سوره اعراف ، آیه . 179
برگرفته از کتاب "اسلام و مقتضیات زمان1"، اثر استاد مطهری
پایان پیام/
نظر شما