به گزارش خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان، مقاله مشترک علی پیرحیاتی و جف پرودام با عنوان "نسبت خدا و هستی در اندیشه هایدگر" در دومین کنفرانس بینالمللی فلسفه دین معاصر ارایه شد.
علی پیرحیاتی، دانشجوی دکترای زبانشناسی دانشگاه تهران ضمن ارایه این مقاله گفت: خدا و هستی هر دو با سیطره عقلانیت مدرن یا عقل نقاد فراموش شدهاند؛ هر دوی اینها نسبتی با معنابخشی به جهان داشتند و در دوره احاطه نیهیلیسم اثری از هیچیک دیده نمیشود.
وی در ادامه ابراز کرد: تئوری به مثابه تفکر دینی یا توصیف حیات دینی و تئولوژی متافیزیکی، متافیزیک نمیتواند به معنای خود هستی فکر کند و با پرداختن به هستی "خدا" به مثابه هستی موجود اعلی در واقع از اندیشیدن به هستی خدا نیز باز میماند.
وی عنوان کرد: از نگاه هایدگر تصویر متافیزیکی خدا، تصویر خدای حقیقی نیست. هایدگر در یک کنفرانس در سال 1960 در بحث راجع به رابطه کارش با تئولوژی یک تشابه تناسب را مطرح میکند. همانطور که تفکر فلسفی با هستی نسبت دارد و هستی با تفکر سخن میگوید تفکر ایمانی با خدا نسبت دارد و خدا در کلام متجلی میشود.
پیرحیاتی عنوان کرد: فلسفه قرار بود به وجود بپردازد اما وجود را فراموش کرد و به موجود پرداخت و دچار متافیزیک شد، به همین ترتیب دید باید به خدای غیرمتافیزیکی میپرداخت ما به خدای متافیزیکی پرداخت. در فضای ضد ارادهگرایانه تفکر هایدگر متافیزیک همان اراده معطوف به قدرت است که در نهایت به تکنولوژی منجر شد. وظیفه تفکر اراده نکردن است، در اینجا زبان هایدگر به زبان عرفانی نزدیک میشود و تفکر نمیتواند هستی را فراتنگ آورد بلکه هستی باید به تفکر عطا شود و تفکر یک موهبت یا توفیق است.
وی ابراز کرد: در تفکر رایج امروزی دو نوع اهمیت نسبت به چیزها (امور و اشیا) وجود دارد، نخست اهمیت ابزاری و دوم اهمیت وجودی. اهمیت ابزاری یعنی اهمیتی که فقط مادامی که فعالیت انجام میشود، وجود دارد اما اهمیت وجودی یعنی اهمیتی که به درک ما از خود مربوط میشود؛ در عصر تکنولوژی و جهانیشدن همه چیز ابزار است و هیچ چیز اهمیت وجودی ندارد، برای هر چیزی جایگزینی است و هیچ چیزی منحصر به فرد نیست.
وی بیان کرد: دو مفهوم خدا و هستی در سنتهای دینی و فلسفی همواره در کانون توجه قرار داشتهاند اما به نظر میرسد در دوران معاصر این دو واژه بنیادی دیگر نیروی تأثیرگذار پیشین را از دست دادهاند. جهانبینی دینی با حاکمشدن جهانبینی نقاد مدرن تضعیف شده و به این ترتیب معنای کلمه خدا بیش از همیشه به چالش کشیده میشود.
دانشجوی دکترای زبانشناسی دانشگاه تهران در ادامه بیان کرد: از نظر هایدگر مفهوم هستی در فلسفه غرب نیز کم و بیش دچار همین سرنوشت شده است. با این وجود ویژگی اصلی تفکر هایدگر تلاش پیوسته در جهت بازسازی و پیشبرد تأملات هستیشناختی یا تأمل درباره معنای هستی است، حال آیا این تلاش با پویاسازی و احیای مفاهیم حوزه الهیات و خداشناسی هم نسبت دارد و آیا تأمل درباره هستی میتواند به مفهوم خدا معنایی تازه ببخشد. در این مقاله کوشیدهایم ضمن پاسخ به این پرسشها با تبیین رابطهای که بین هستیشناسی به مثابه غلبه بر متافیزیک و برداشت غلط متافیزیکی یا پسامتافیزیکی از خدا وجود دارد نوعی همسویی و همبستگی را میان هستیشناسی و خداشناسی در اندیشه هایدگر نشان دهیم.
وی عنوان کرد: هایدگر میگوید ما نمیتوانیم خود هستی را به زبان بیاوریم و این شخصیت درباره زبانی که در خصوص هستی به کار میبرد، محتاط بوده و تلاش میکند بودن را بر هستی حمل نکند و از کلماتی مانند رویدادن و گشودهشدن استفاده میکند. از نظر هایدگر هستی خودش است، هستی یعنی هستی و ما اینطور دچار همانگویی شدهایم.
وی در ادامه بیان کرد: اما هایدگر بعدها متوجه زبان میشود و میگوید هستی یعنی هستی به مثابه زبان (غیرهستی) زبان خود هستی نیست و هستی خود را در زبان آشکار میکند.
پیرحیاتی یادآور شد: در مورد خدا هم همین مشکل وجود دارد، وقتی هستی بر خدای متافیزیکی حمل میشود این خدا در برابر دیگر موجودات غیرالهی محدود شده ذیل جنس هستی قرار میگیرد که انتزاعی است و خدا انسان نیست، جهان نیست، عدم نیست و خدا خودش است، فقط خدا، خداست، خدا یعنی خدا مثابه غیر خدا و خدا یعنی به مثابه عیسی مسیح، به این ترتیب این دو مدل میتواند تعامل داشته و همسویی تفکر هستیشناختی هایدگر و تفسیر غیرمتافیزیکی از تفکر تئولوژیک را نشان دهند.
پایان پیام/
نظر شما