به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان و به نقل از فارس، نهم بهمن ماه مصادف است با سالروز رحلت محمداسماعیل دولابی از عارفان و سالکان الهی. او در سال 1282 در منطقه دولاب از توابع تهران به دنیا آمد، در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانشآموزی در جلسات علمای دینی معاصر میپرداخت.
این عارف بالله در 9 بهمن 1381 به لقاءالله پیوست و در حرم حضرت فاطمه معصومه(س) در قم به خاک سپرده شد.
در ادامه برخی از توصیههای اخلاقی مرحوم حاج اسماعیل دولابی بازنشر میشود. این سخنان از کتابهای «مصباحالهدی» و «طوبای محبت» گردآوری شده است:
* در دعا هم از نیاز عاشق سخن میرود، هم از ناز معشوق؛ هم از احتیاج این و هم از اشتیاق، او هم از انس هم از خوف، هم از محبت هم از معرفت، هم از توبه و انابت هم از کرم و اجابت، هم حاجتی معیشتی و زمینی هم از مطلوبات آرمانی و آسمانی، هم از تسلیم و هم از تعلیم.
*سوال نکن شاید خدا به تو بفهماند، گدایی نکن شاید خدا غنیات کند، به قلبت فشار نیاور شاید خدا مشکلت را حل کند.
* چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی یک «شاید» کنار زندگیات بگذار.
* لحظهای تفکر کنید و چیزهای بیارزش که فانی هستند را برشمارید و با بهره گیری از صفت آگاهی آنها را بسنجید، سپس نتیجه گیری کنید چیزهایی که رفتنی و فانی است و فقط در دنیا هستند و این را باور قلبی داشته باشید، آن وقت آرامشی وصف نشدنی خواهید داشت.
* گروهی محبت را میفروشند برای سیر کردن شکم خود، قدر محبت را بدان، نکند آن را به چیزیهای کوچک بفروشی؛ حب فقط برای خدا و خوبان خداست.
* خلاصه اخلاق دو کلمه است: «مرنج و مرنجان»
* اگر شکر کردید برای شما زیاد میکنم... یعنی شکر هر چیزی مناسب خود آن چیز است؛ شکر پول، کمک کردن و انفاق به فقیر است، شکر علم تعلیم دادن است، شکر قدرت گرفتن دست ضعیف است. اینها شکر نعمتند. شکر منعم، یعنی خدا را عبادت کنیم چون سزاوار عبادت شدن است نه برای اینکه به ما نعمت داده است.
* اگر خداوند را میخواهید بجویید در زمین و آسمان نیابید که پیدا نمیشود چون خود رحمانش فرمود: زمین و آسمان وسعت مرا ندارد دل مؤمن جایگاه من است. هر مصنوعی صانعش را نشان میدهد. به هر چیزی نگاه کنی، سازنده آن را یاد میکنی. قالی را میبینی، میگویی عجب قالیبافی داشته است. ساختمان را میبینی، میگویی عجب معماری داشته است. خودت را چه؟ اگر خودت را هم جلوی آیینه نگاه کنی، یاد خدا میافتی؟!
* در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان، همه غصهها میرود، چون هزار غصه به دل میزبان است که دل میهمان از یکی از آنها خبر ندارد. هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد. در زندگی خودت را میهمان خدا بدان تا راحت شوی. اگر در میهمانی یک شب بلایی به تو رسید شلوغ نکن و آبروی صاحبخانه را حفظ کن. اعمال هر کس به اندازه معرفتش قیمت دارد، خلوص عمل بسته به میزان معرفت است، اعمالی که از محبت سرچشمه میگیرد خلوصش بیشتر است.
* از دنیا نگو، از خلق نگو، از خودت هم نگو، از خدا بگو. چند وقت که تنها از خدا بگویی اگر غیر از او چیزی هم وجود داشته باشد از یادت میرود و غیر او را فراموش میکنی.
* موت را که بپذیری، همه غم و غصهها میرود و بیاثر میشود؛ وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصههایت کم میشود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک میکند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر(ع) میفرماید: یک ساعت دنیا را به همه آخرت نمیدهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن. اگر دقت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیا قابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار میگذارد.
* هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین از زندهها و مردهها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصهدار که میشوید، گویا بدنتان چین میخورد و استغفار که میکنید، این چینها باز میشود.
* با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر میشود و عبادت هم معرفت ایجاد میکند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود میآید و نهایتا به ولایت منجر میشود.
* دلهای مؤمنین که به هم وصل میشود، آب کُر است. وقتی به علی علیهالسلام متصل شد، به دریا وصل شده است... شخصِ تنها، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس میشود ولی آب کُر نه تنها نجس نمیشود بلکه متنجس را هم پاک میکند.
پایان پیام/
نظر شما